نزدیک اورشلیمنوشته اندرو لاولر (دوبلدی). در وقایع نگاری بیش از یک قرن و نیم حفاری بحثبرانگیز در اطراف اماکن مقدس اورشلیم، این داستان به توصیف «شکارچیان گنج، روحانیون دانشآموز، افراطگرایان مذهبی و باستانشناسان سکولار» میپردازد که امیدوار بودند این شهر کتاب مقدس را کشف کنند. داستان لاولر هم شگفتی های کشف شده در زیر زمین و هم وقایعی را که بالای سر آنها رخ داده است، از جمله فروپاشی امپراتوری عثمانی، تولد صهیونیسم، ایجاد کشور اسرائیل، و مذاکرات صلح شکست خورده دهه 1990 را دنبال می کند. لاولر که اغلب انگیزههای حزبی حفاریکنندگان را بررسی میکند، بر قدرت باستانشناسی در شکلدهی به روایتها و توسعه آن از رشتهای «نه چندان دور از پسر عموی بزرگترش، دزدی مقبرهها» به ابزاری مدرن برای اسطورههای ناسیونالیستی تأکید میکند.
رودخانه آموراثر کالین توبرون (هارپر). به گفته یک سفرنامه نویس کهنه کار، دهمین رودخانه طولانی جهان که از شرق روسیه و شمال شرق چین می گذرد، بر خلاف همتایان خود مانند می سی سی پی و نیل است. آمور بهجای ترویج نزدیکی، منبع تفرقه است و با وجود قرنها تجارت و مهاجرت، نگرانی و بیاعتمادی در هر دو سواحل موج میزند. توبرون با اسب، قایق و اتوبوس در استپ ها، تالاب ها و جنگل ها سفر می کند و با مغول ها، روس ها، قزاق ها و چینی ها برخورد می کند. شهروندان جمهوریهای شوروی سابق از بحران اقتصادی و سنتهای از دست رفته شکایت دارند و توبرون با حکایات تاریخی در هم آمیخته است، مانند آزادی که چخوف هنگام کشتی در رودخانه برای مصاحبه با محکومان در ساخالین و تعلیق او با یک فاحشه ژاپنی در بلاگوشچنسک احساس کرد.
جزیره درختان گم شدهاثر الیف شافاک (بلومزبری). نقطه کانونی این رمان که در قبرس اتفاق می افتد، انجیر معقولی است که نه تنها قادر به «اراده، نوع دوستی و خویشاوندی»، بلکه در داستان سرایی است. در سال 1974، این درخت به محل ملاقات مخفی دفنه، مسلمان ترک، و کوستاس، یک مسیحی یونانی تبدیل شد. داستان عشق که تا حدی توسط درخت روایت می شود، تاریخ خشونت آمیز جزیره، میراث استعماری و چالش های زیست محیطی را روشن می کند. بیش از چهل سال بعد، یکی از عاشقان می میرد و درخت - به لطف یک برش قاچاق از جزیره در زمانی که دفنه دختر کاستاس را باردار بود - در انگلیس است. درخت توضیح میدهد: «وقتی درخت انجیر را از طوفان نجات میدهی، خاطره کسی را نجات میدهی».
باران زرداثر مای در وانگ (گرگ خاکستری). این مجموعه شعر حول وقایع ناراحت کننده در اواخر جنگ ویتنام می چرخد: هزاران پناهنده همونگ جان خود را از دست دادند و بسیاری دیگر پس از قرار گرفتن در معرض یک ماده چسبنده و غبارآلود که شاهدان شاهد سقوط از هواپیما بودند، دچار بیماری شدید شدند. ایالات متحده اتحاد جماهیر شوروی را به استقرار تسلیحات شیمیایی متهم کرد که شوروی آن را رد کرد. بعدها، دانشمندان آمریکایی ادعا کردند که "باران زرد" سمی، مدفوع زنبورها است. بخشی از مستند، بخشی پازل، کتاب شامل متنی از اسناد طبقه بندی نشده است. مداخلات غنایی وانگ نشانههای قدرتمندی از شکایت و خشم میدهد، اما کلاژهای بصری اشعار او مؤثرتر است و از تکه تکهشدن برای زیر سؤال بردن غیرانسانی بودن روایت رسمی استفاده میکند.
[ad_2]
مقالات مشابه
- پلیس nab نقاب زن که در زمان سبد پر از موارد از مواد غذایی مقرون به صرفه خروجی
- همه می توانند 88801100011088 بنویسند مدت ها می خواستم نوشته ام زیبا باشد. راستش، نه فقط زيبا، بلکه عالي. تماشاگران هر کسی و همه بودند و من می خواستم حرف هایم ارزش توجه آنها را داشته باشد. نوشتن به خوانندگان نیاز داشت. من ساعت ها را به داستان ها، برنامه ها و شخصیت ها قبل از foisting کلمات من بر روی خانواده ام به این امید که آنها می خواهم چیزی را بخوانید و آن را فوق العاده قرار داده است. مانند بیشتر رویاهای دانش آموزان راهنمایی خودتشدد کننده، نتایج در هم آمیخته بود (هیچ علاقه ای نداشت)، اما من سربازی کردم. ميخواستم نويسنده بشم . با دیدن آن نگاه در چشم دیگران، آن احساس وقتی کلماتی را که نوشتم فهمیدم یا احساس می کردم - هوس کردم. اون درک يه دارو بود، يه مواد مخدر که ارزش تعقيب کردن رو داره. ميخواستم حرفام متعالي باشه . می خواستم نوشته ام به نوعی حیرت انگیز باشد. من این را از نظر سلسله مراتبی یا مخرب نمی خواستم. من نمی خواستم به بهتر از هر کسی ، در هر ثانیه -- من فقط می خواستم تعالی. می خواستم نوشته ام معنی دار باشد. نوشتن، برای من، چیزی قطعی و سرراست و عینی بود. همانطور که من رشد کرد، من haphazardly jotted همه چیز را پایین و تایپ کردن جملات و پاراگراف. من سعی کردم دنیاها، مردم، شهرها را بسازم تا چیزی بیشتر در پی آنچه دیگران زیبا می نامیدم ایجاد کنم. من برای شگفتی مردم تلاش کردم؛ نوشته من نیاز <i>به تایید.</i> اگر خوب نبود، اگر افراد دیگر آن را زیبا نمی دانستند، اصلا ً چه نقطه ای از نوشتن بود؟ دنیا مقید بود. یک راه درست و راه اشتباه وجود داشت - یک بد، خوب و بهتر. اما جهان آشکار شد، به آرامی، صبورانه، مانند یک گل در یک صبح بهاری، تا زمانی که همه چیز تغییر کرده بود، تا اینکه دنیا منفجر شد و یکسان نبود. وقتی قرنطینه شروع شد، من و گروهی از دوستان تصمیم گرفتیم یک گروه خلاق بی درنگ را با هم پرتاب کنیم. برای یک کلاس نبود، به هیچ منظوری نبود و به غیر از خودمان برای کسی نبود. ما تصمیم به تفریح، به نوشتن و یا قرعه کشی و یا آزمایش چگونه ما به صورت جداگانه مناسب برای اعلان است که ما در زمان نوبت آینده با. ما وقتمون رو گرفتيم تا دقيقا هر کاري که ميخواستيم انجام بديم . هیچ حقی وجود نداشت، اشتباه نبود، فقط شما و حرف ها یا تصاویر یا رنگ ها یا افکارتان. تماشای همه چیز به زندگی می رسد جذاب بود. من به همان اندازه خواندم که مردم به اشتراک گذاشتند و از هر چیزی که ایجاد کردند قدردانی کردم. زیبا بود و درک باریکم را از اینکه چرا نوشتم قطع کرد. کلمات گرانبها یا انحصاری نیستند. هیچ دستور العملی برای کمال وجود نداشت. هر در آن گروه نوشتن به ارمغان آورد بی درنگ به زندگی متفاوت است. همه آنها به شیوه خودشان زیبا بودند، به قول خودشان. آنها زیبا بودند چون متفاوت بودند. این فقط این نیست که هر کسی می تواند بنویسد، بلکه همه می توانند بنویسند. بیش از این همه می توانند به زیبایی بنویسند. کلمات قدرت را تحمل می کنند، اما متاسفانه ممکن است از زیبایی آن ها به طرز وحشتناکی استفاده شود. همانطور که با هر چیزی که به اشتراک گذاشته شده است، ما همیشه مسئولیت آنچه که ما می نویسیم را بر عهده خواهیم گرفت. آگاهی باید در آنچه که ما نمایندگی می کنیم و چگونه آن را نمایندگی می کنیم، در آنچه می نویسیم یا مستثنی می کنیم، باقی بماند. صداها هرگز در خلاء وجود ندارند. همیشه نیاز به استفاده از احترام و احتیاط برای کسانی که آسیب دیده اند و گذشته هایی که آفرینش های ما را به وجود می آورد، وجود خواهد داشت. آن قدرت را درک کنید، و عاقلانه و فوق العاده از آن استفاده کنید. داستان های ما منتظرند. موضوعات ایده ها را از طریق ذهن دنبال کنید تا زمانی که با هم می بافند تا به چیزی بیشتر تبدیل شوند، تا زمانی که تاب می آیند و در ذهن می رقصند. قفل کردن بر روی یک مکان یا یک نام یا یک خط گفتگو تا زمانی که آن را به یک پنجره منجر می شود، که از طریق آن نهفته است یک داستان به گفته می شود. یک جهان بی پایان و پر ستاره از داستان ها در تخیلات ما منتظر است و تعداد بی نهایت کلماتی که با آن ها به آنها بگوییم وجود دارد. ما این داستان ها را می دانیم چون بخشی از ما هستند، چون از قبل در چشم ذهن ما زندگی می کنند. آن شخصیت ها، آن مکان ها، آن ساخته ها، در حال حاضر زنده هستند - ما فقط آنها را بر روی صفحه، از چشم ذهن ما به چشم جهان آزاد. کلمات به رویاهای ما بال می دهند تا پرواز کنند. با این حال، من می توانم آن کلمات را نگه دارید. من می توانم آنها را دوباره کار کنم و آنها را مانند سنگ های گرانبها مد کنم تا زمانی که دقیق و درست به داستانی که از آن می آیند، تا زمانی که قوی تر و کامل تر شوند. من می توانم بازنویسی، تغییر نام و اصلاح تا زمانی که آنها سوگیری های من را به چالش بکشند و افراد به جای چهره های یکپارچه هستند. با این حال ، من می توانم اجازه دهید آنها را به رفتن و دنبال آنها را به موضوعات جدید ، به مکان های جدید به عنوان کلمات ایجاد جهان بیشتر است. با این حال ، من می توانم داستان باز کردن تماشا تا زمانی که آن زیبایی است که من به دنبال....
- این مشارکت سود فراوانی برای ورساچه به ارمغان آورد
- به عنوان کالج کنفرانس تعلیق دو و میدانی PIAA "ماندن دوره" با سقوط ورزش در حال حاضر
- آیا محدودیت های سفر Omicron کارساز خواهد بود؟
- ترافیک هشدار: Haines جاده در من-83 کوه گل رز بسته خواهد شد بیش از آخر هفته
- در حال سپر چهره قابل قبول جایگزین برای ماسک? Pa. CDC به مشاوره متضاد
- بيمارستان فوق تخصصي مادر و كودك غدير سئوالات متداول
- تعاریف اسباب بازی
- 'یک ترم در ابر': UC برکلی صدراعظم کارول مسیح در مورد بازگشایی دانشگاه, سقوط, آموزش