در زندگی پر از تصمیمات بد، یکی از بدترین کارهایی که راسل وین کارپنتر گرفت این بود که در شب 27 دسامبر 1957 با مردی به نام جک آرایشگر نوشیدنی میل کرد. کارپنتر (1936-2021) قبلاً یک گونه سرگردان بود. او اهل دعوا بود. او بطری ها را روی سر مردم شکست. او از دبیرستان پرید. او را از خانه عمویش بیرون کردند و در سیزده سالگی پس از ترک خانه مادرش به آنجا رفت. او رابطه سختی با ناپدری خود داشت. پدر خودش، یک دزد بدنام گاوصندوق با دستان غیرعادی بزرگ، بیشتر عمر خود را در زندان گذرانده است. شاید به همین دلیل بود که کارپنتر، بیست و یک ساله، به سمت جک تیغ، که حداقل دوبرابر جثه او بود و به همان اندازه که موهایش را کوتاه نمی کرد، به دردسر می افتاد، جذب شد. جک، که نام اصلی او هنری کلی اورتون بود، یک زندانی دوستانه سابق بود که وقتی مشروب مینوشید عصبانی میشد. او به عنوان مادر کارپنتر در همان ساختمان آپارتمانی در واشنگتن دی سی زندگی می کرد و زمانی که کارپنتر برای کریسمس در شهر بود آنها را معرفی کرد.
در عصر فوق الذکر، اورتون و کارپنتر برای نوشیدنی به Jo Del Tavern، رستورانی دنج در حیاط خلوت مرکز شهر واشنگتن رفتند. ترکیبی از موسیقی کانتری در حال پخش بود. اورتون یکی از اعضای معمولی جو دل بود و در حالی که کارپنتر درامر را متقاعد کرد که به او اجازه دهد طبل بزند، دست تکان می داد و با بازدیدکنندگان دیگر صحبت می کرد. در شب، اورتون و کارپنتر از میان دو بطری ویسکی عبور کردند. وقتی اسکناس به دستشان رسید، تقریباً ساعت دو آ.متر.، اورتون اعتراض کرد و گفت که صاحب میخانه به آنها پیشنهاد خرید نوشیدنی داده است. مالک، مرد جوانی به نام جورج کالدز، مخالفت کرد. پس از درگیری اورتون و کارپنتر با یک فروشنده تخم مرغ که برای کالدز ایستاده بود، کالدز آنها را بیرون انداخت. این دو مرد به سمت ماشین اورتون رفتند، یک تفنگ و یک تپانچه برداشتند و با سلاح های شعله ور نزد جو دل بازگشتند. کالدس و نوازنده گیتار کمبو فورا کشته شدند. پیانیست بعداً در بیمارستان درگذشت.
نجار و اورتون با ماشین اورتون به بیرون شهر رفتند. در نزدیکی مرز ویرجینیا، آنها تصمیم گرفتند خودرو را رها کنند. با دیدن یک زوج جوان که در یک ماشین کانورتیبل Chevy پارک کرده بودند، ایستادند و آنها را سرقت کردند و به سمت جنوب حرکت کردند و این زوج را با خود آوردند. این افراد قبلاً مرتکب قتل، سرقت اتومبیل و آدم ربایی شده بودند. اورتون همچنین شروع به نفوذ به زن جوان دوریس متینگلی کرده بود، اما کارپنتر او را منصرف کرد و حتی وقتی اورتون به خواب رفت او را رها کرد. در ویرجینیا، آنها Chevy را رها کردند (دوست پسر متینگلی را در صندوق عقب قفل کردند) و زنی را در بیوک دزدیدند. (آنها او را در کارولینای جنوبی پیاده کردند و ماشین را توقیف کردند.) یک روز بعد، آنها به میامی رسیدند و کارپنتر پس از اینکه اورتون او را رها کرد، به تنهایی پرواز کرد. این احتمالاً جان او را نجات داد زیرا اورتون بلافاصله پس از تعقیب یک ماشین با پلیس دستگیر شد و در یک برخورد جان باخت. کارپنتر چند روز بعد توسط یک پلیس تازه وارد در وست پالم بیچ دستگیر شد.
در طول محاکمه، وکلای کارپنتر ادعا کردند که او تحت تسلط اورتون بوده و از ترس دستورات مرد مسن را اجرا می کند، اما هیئت منصفه همچنان او را به اتهامات متعدد آدم ربایی (جنایت فدرال به دلیل عبور از مرزهای ایالتی) و سرقت خودرو و ... قاضی از او به دلیل اهانت به دادگاه نقل قول کرد. او بعداً به قتل عمد اعتراف کرد. او به حبس ابد محکوم شد. در سال 1960، او به زندانی در لویسبرگ، پنسیلوانیا منتقل شد. او الگویی برای یک زندانی بد بود و به زودی در آلکاتراز، تأسیساتی با حداکثر امنیت و حداقل امتیازات برای اصلاح ناپذیرترین زندانیان فدرال، پیاده شد.
آلکاتراز، واقع در جزیرهای کوچک، کمی بیش از یک مایل دورتر از ساحل خلیج سانفرانسیسکو، از سال 1934 محل یک زندان فدرال بوده است. آل کاپون مدتی را در آنجا گذراند، همانطور که ماشین گان کلی (اصل)، کریپی کارپیس و بسیاری دیگر در آنجا گذراند. بیشتر گانگسترهای معروف دیگر، اما اکثر زندانیان او جنایتکاران کمتر شناخته شده ای مانند کارپنتر بودند که به دلیل امتناع از پیروی از قوانین در زندان های دیگر به آنجا فرستاده شدند. (اما حتی در آلکاتراز خشم کارپنتر قابل توجه بود و او تلاش فراری را که با زندانیان دیگر برنامه ریزی کرده بود از دست داد، زیرا در شب موفقیت در انزوا بود.) عملیات آلکاتراز بسیار گران بود - اسکان یک زندانی. هزینه زندانی در آنجا سه برابر زندان معمولی بود - و در سال 1963 دولت فدرال آن را تعطیل کرد. کارپنتر، در زمان مرگش، یکی از آخرین بازمانده های زندانیان سابق آلکاتراز بود.
وقتی آلکاتراز بسته شد، کارپنتر به زندان جورجیا فرستاده شد، جایی که سعی کرد فرار کند و سپس به زندان ماریون در ایلینوی. یک تغییر دریایی در ماریون رخ داد. نجار شروع به همکاری با ناظر کرد. او رئیس اتحادیه زندانیان شد. او دوست داشت بگوید که به سرکوب شورش زندانیان کمک کرده است. رکورد او شروع به بهتر شدن کرد. او بیش از پانزده سال در زندان بود که تصمیم گرفت برای درخواست آزادی مشروط ریسک کند. یکی از شاهدانی که از طرف او صحبت می کرد دوریس ماتینگلی بود که او را ربود اما بعدا آزاد شد. در کمال تعجب تقریباً همه، او در اولین تلاش خود از آزادی مشروط برخوردار شد. برادر ناتنی او، جان کرش، یک وکیل در رینو، گفت: "این شگفت انگیز بود." "تقریباً هرگز اتفاق نمی افتد." پس از زندانی شدن، زندگی کارپنتر پر حادثه باقی ماند. او در زندان به عنوان جوشکار آموزش دیده بود و دهها شغل جوشکاری دریافت کرد - و بلافاصله ترک کرد. او یک دوست صمیمی جدید پیدا کرد که برادرش برای اف بی آی به عنوان یک نابغه جنایتکار و یک دزد بزرگ بانک شناخته می شد. او در فلوریدا در تیراندازی بود، اما بدون اینکه دستگیر شود فرار کرد. اف بی آی از او در مورد وایتی بولگر که او را در آلکاتراز می شناخت، بازجویی می کند. به استثنای اتهام اسلحه، که در نهایت کنار گذاشته شد، او مانند یک مرد آزاد اسکیت می زند.
در طول راه، او با متینگلی، یک قربانی سابق، یکی از شاهدان سابق این شخصیت، دوباره آشنا شد و با او ازدواج کرد. او در خاطرات منتشرنشدهای توضیح میدهد که در لحظهای که او را در حین آدمربایی دید، متوجه شد که او زیبا و «خوش اندام» است و احساس میکرد با وجود این موقعیت، رابطه خاصی با هم دارند. او نوشت: «در آن زمان فکر میکردم خیلی بد است که بتوانم با این دختر در شرایط مختلف ملاقات کنم. "من دوست دارم او را بشناسم، اما اکنون این امکان وجود نداشت زیرا من اینجا از دست پلیس فرار می کنم." والدین متینگلی به شدت با این ازدواج مخالف بودند. شاید با ازدواج او با کسی که یک بار او را ربوده بود مخالفت کردند. آنها اصرار کردند که او را طلاق دهد و او قبول کرد.
در سالهای آخر عمر، کارپنتر به کشور طلایی کالیفرنیای شمالی نقل مکان کرد، به این امید که بتواند آن را غنی کند. او به رودخانه آمریکا رفت و کیسه کوچکی از خرده های طلا را روی هم انباشت. کرش و یکی دیگر از برادر ناتنیاش بیشتر حمایت میکردند، اما کرش گفت که کارپنتر با انتقال مواد مخدر غیرقانونی از مرز مکزیک و اجاره بخشی از زمین خود به تولیدکنندگان ماریجوانا، مقداری پول جمعآوری کرد.
نجار در سال های آخر عمر خود زمان زیادی را صرف ساختن حصار در اطراف ملک خود و مراقبت از سموم کرد. اندکی قبل از مرگ او، یکی از سگ هایش ناپدید شد و او متقاعد شد که همسایه اش او را آزار داده است. او به کرش گفت که همسایهاش را به تلافی خواهد کشت، و زمانی را صرف توضیح در مورد چگونگی انجام این کار کرد. کرش پیشنهاد کرد که سگ ممکن است تازه بیرون آمده باشد و کشتن همسایه ممکن است ایده خوبی نباشد یا حداقل با عجله انجام نشده باشد. چند روز بعد، شخصی سگ را برگرداند و کارپنتر اعتراف کرد که انتظار احتمالاً تصمیم خوبی بود. نجار به دلیل ابتلا به زوال عقل به زودی به یک مرکز مراقبت منتقل شد. حتی در آن زمان، او مردی سرسخت باقی ماند. مدت کوتاهی قبل از مرگ او به دلیل اصابت ضربه به بینی بیمار دیگر دچار مشکل شد.
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- یادآوری: سکوی هالی و اسکله 421 وضعیت به روز رسانی تالار شهر مجازی در اوت 27
- Troye Sivan's EP 'In a Dream' ushers in futuristic synthpop era
- جدید کربجل لایحه Defunds هر Denaturalization دفتر
- با تشکر از شما, هیئت منصفه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- قیمت دریچه بازدید داکت اسپلیت 29 اسفند 1400
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- UC Berkeley ارائه می دهد اقدامات نیروی کار داوطلبانه به کاهش بودجه
- York County مواد غذایی بانک pop-up توزیع پر شکاف برای مادر تنها