چگونه به اتومبیل
من در نیویورک جای من نیست به جز آن است که در آن او بود. اما من وجود داشت و زمانی که من در نزدیکی او به من نیاز او. من نیاز او زمانی که من در دور بیش از حد بود که در آن زمان بخش عمده ای از نزاع: همیشه اشتیاق bicoastally برای برخی از دختر با فروختن. زندگی در کالیفرنیا احساس من تعریف ویژگی در حالی که من او را دوست داشتم نه به خاطر من آن را قدردانی به اندازه کافی اما به دلیل آن چیزی که ما به اشتراک بگذارند.
من هنوز در دبیرستان بود و او به تازگی در دانشگاه و آن شب در شمال ایالت نیویورک من فقط از طریق عبور. سفر تا به حال هیچ چیزی برای انجام با او. پدرم رانندگی شده است برای بیش از حد طولانی است و ما به پایان رسید تا در یک متل در نزدیکی بزرگراه ها است. آن را نوعی از شانس داری برای انجام آنچه که ما می تواند هرگز: این اختفاء از نوجوانان که می خواهند خیلی مسائل اساسی از هر یک از دیگر. توجه و لمس است. من می خواستم او را به من به عنوان اگر او می خواهم اشتیاق است برای آن که خوشبختانه ما بود کل چیز بزرگ. حسرت و برنامه ریزی است. درایو به من دو یا سه ساعت از خانه اش فکر می کنم. اما او این کار را بدون فکر دوم یا دقیق تر با لذت. چند ساعت هیچ چیز است. لزبین, البته می دانم که این بهترین است.
آن غروب هنگامی که او وارد شد و سقوط بیش از حد. من معنی نیست که به صدا هر نوع راه بود اما واقعا لعنتی. راه جهان به نظر می رسد زرق و برق دار تر زمانی که شما در حال انجام چیزی است که به نظر می رسد غیر ممکن است. و بودن با او اغلب احساس زندگی کردن نشدنى. من در ره او در یک پارکینگ در نزدیکی شیب زمینه از چمن است که ما به آسانی سقوط به پایین. این بخش مورد علاقه من از حافظه ما بازی در حالی که آسمان انجام چیز آن است. همه من می خواستم به رول در اطراف ، و پنهان در ژاکت خود را.
ما نمی باید در هر جایی برای رفتن ندارد و هنگامی که آن را تاریک کردم. ما نشسته در همان سمت غرفه ی خالی Panera نان; من فکر می کنم من در دامان او. من به یاد داشته باشید این شب اگر ما به عنوان fucked up بالا در نشئه راه چیزی تجویز شاید Percocet. اما ما هوشیار بودند و با هم. من صرف زمان زیادی را با انگشتان خود را در دهان من احتمالا. که به نظر می رسد درست است. من تصور می کنم ما خیلی احمق بود که با زدن هر یک از دیگر بیش از یک کاسه نان. از آنجا که ما می تواند.
هنگامی که ما تا به حال اعتقادی نداشته ما خوش آمدید در مرکز نوار Panera ("یک بار" به معنی بلافاصله) ما رفت و به ماشین و پارک آن را در خارج از متل. ما در حال حاضر به حال درهم و برهم و هیجان زده جنسی پیش از آن در بعد از ظهر زمانی که او می خواهم وارد شد که نسبتا استاندارد برای ما: ضرورت لعنتی بیش از همه چیز است. من تا به حال سکس, در واقع, هر چند من فکر نمی کنم خیلی خوب است.
در ماشین در متل پارکینگ خارج از بزرگراه ها او صدر من با ویندوز نورد. یک تصمیم تاکتیکی به عنوان نتیجه مه خواهد پنهان ما از پتانسیل تماشاچیان. هر چند من نمی دانم اگر ما مراقبت بیش از حد. من عاشق بودن دیده می شود با چیزی که من احساس کردم در همان راه را با هر کسی که پس از. وسواس من با او شد یک نوع خودشیفتگی شیفتگی با خودم به عنوان درک توسط او لمس و احساس من آن است. من امیدوار همه می دانستند من با او. این احساس مانند بالا و ممتاز تلفن: جدید تر و سخاوتمندانه در راه به تماشای خودم را در کنار او.
او شدید بود ، ما خندید چون ما عاشق یکدیگر و چون ماشین خنده دار است البته کلاسیک جای خود را به کسی آمده است. نمی شود که فرد اما این الیزابت ویلیس خط من گیر در سر من زیادی: "O / من فکر می کنم پس من سبز چمن من دوخته بر." O در واقع. او واقعا دوخته به من. با او همه شعر شد تعبیری که رک و پوست کنده است و تنها در نوع گفتار من واقعا دوست دارم. صندلی عقب نیست دور از میدان و ما می تواند بازی در هر نقطه. جهان ما بود چمن و تفکر بیشتر آشکار در نزدیکی او. که مملو راه گفت: او به من داد یک مسخره ،
ما رابطه, اگر من می توانید آن را که بود همیشه مثل این. جدا روز یا چند ساعت از هم ساختار با یک تب پیش بینی اجتناب ناپذیر خود را پایان. رفتن به خانه شد متهم عبارت است. ترک او هرگز احساس بازگشت به جایی که من تعلق دارد. هنگامی که ما در نهایت باید به انجام آن -- رها کردن خودمان از صندلی عقب -- آن معمول بود نشان از ناامیدی. من تصور می کنم این چیزی است که تنها دور می شود به عنوان یک نوجوان: گریه در 3 یا 4 صبح در هود بخار-ماشین. ما واقعا جوان است که من حدس می زنم ما بودند. من فکر نمی کنم من تا به حال زحمت کشیدن شلوار من است. این بخشی از نشان می دهد عملکرد بود که خود را یک استراتژی به سمت بسته شدن. ما نیاز به قرعه کشی, همه چیز, و اطمینان حاصل شود که ترک می دانستم که جای آن در این روایت است. به عنوان دشمن ما.
محبت او شد تا در بسیاری از راه های من نبود چرا که پس از آن. من فقط می خواستم قرب و تمامیت دو چیز من معتقد بودم او به من داد. و مطلوبيت. آن را هنوز هم می شود به من چه بد من نیاز به کسی دیگری به من احساس داغ و یا ارزش دوست داشتن. آن را منحصر به فرد تمایل اما من خودم را باور دارم این بود که ما را در آغوش گرفت در تاریکی.
هنگامی که او سعی کردم به درایو دور ماشین شروع نمی شود (ما می خواهم به نحوی کشته شدن باتری) بنابراین ما منتظر چند ساعت بیشتر برای AAA ، و هنگامی که او وارد شدند من آن را دوست داشتم. تمدید خود وارد تحقیر ما تداخل در پاسخ دادن به سوالات خود را از ظروف سرباز یا مسافر از لباس های من. زمان کشیده بود اما در حال حاضر از طرف ما. ما ایستاده وجود دارد با هم دست خود را در جیب عقب. برای یک بار وجود دارد هیچ انتخاب دیگری.
طلایه دار Turkel می نویسد: سهشنبه ستون در رابطه جنسی. او تماس بگیرید در [email protected]
tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de