در جستجوی Lykke

به تازگی من شده است با داشتن مشکل به خاطر سپردن قبل از. شاید آن را لمس چشمگیر اما "قبل از" تنها راه من واقعا فکر می کردم در مورد زندگی قبل از همه گیر — و اجازه دهید آن صورت من لمس چشمگیر خودم. به طرز عجیبی من حافظه ضرب گلوله کشته شده است از ماه مارس و من اغلب خودم فراموش کردن چیزهای طبیعی مانند آنچه که من برای صبحانه خورده یا که من هنوز هم در مدرسه و نه در عین حال یک بازنشسته. حافظه تاریخ و زمان آخرین من از برکلی است که به صورت اتفاقی بسته بندی یک چمدان فکر من می خواهم تنها بود خانه تا بهار شکستن. هر چیز دیگری احساس می کند مانند آن را از دست داده و مانند برخی از حساب آیکلاد من را فراموش کرده ام رمز عبور را دوباره.

با وجود تمام این سردرگمی این بار من فوق العاده ممتاز بود و با خیال راحت ماندم, به در خانه دوران کودکی من. من نمی تواند کمک کند اما احساس خلع سلاح اما غرابت از اصل reliving دبیرستان من زندگی است. آن را به خصوص جالب توجه است که پس از آغاز کالج دو سال پیش من فکر کردم من می خواهم در نهایت کشیده شدن من از این دنیا فرار. اگر چه من خیالی در حال اجرا 10,000 مایل یا سال نوری دور — مانند هر دیگر 18 سال که می خواهم به عنوان خوانده شده بیش از حد سیلویا پلات به مراتب بیش از حد جوان — من می خواهم پذیرش گرفتن 425 مایل از خانه من به واحد 2 به جای.

در صورتی که بار خوانده شده مانند طرح برخی از D-لیست A24 فیلم خوب حق با شماست. مانند بسیاری از angsty, نوجوانی, من حل و فصل به نام تجاری جدید. اما سال اول رفتن نیست هر چیزی مانند که البته آن را نداشت. معلوم جغرافیا تغییر نمی کند مسائل خود را با خود و رفتن به کالج های معتبر نیست خود را رفع ناامنی یا نه. در واقع آن را فقط بیشتر نشان می دهد آنها در تمام هولناک جزئیات مانند یکی از کسانی که افتضاح superzoom آینه از تخت حمام و فراتر از آن.

در عوض من به پایان رسید تا با دو بی رحمانه هم اتاقی قسمت افسردگی و "دوستان" من فکر می کنم حل همه این مشکلات اما معلوم شد که از همه بدتر. صرفه جویی برای چند باقی مانده از سنگهای مردم هیچ چیز کار می کرد. برکلی شد دشمن اما من نمی خواهم به خانه بسیار کمتر در هر نقطه. با درمان این پس بیشتر به کار بر روی واقعی بودن در طول گفت: درمان — من به آرامی منجر به این ایده است که خانه نشده اند ممکن است به عنوان بد به عنوان من فکر کردم. و حالا که من برگشتم من راحتی پیدا کردن در اینجا.

وجود آرامش در بازگشت به میز ناهار خوری برای مشق شب مثل من یک بار با آن خاطرات شب کریسمس شام و آشنا دانه چوب; وجود آرامش در اتاق خواب من با آن ابدی پارچه پرزدار نرم کننده بو و سی دی از زمانی که سی دی هنوز یک چیز است. من پیدا کردن پیر من را همه جا فاسد در بطری مدرسه راهنمایی عطر و نامه به دبیرستان له که شاید یک شب من باید عصب به پیام Instagram (فقط شوخی). و در حال حاضر بیش از همیشه احساس می کنم تمام گذشته خودشان worming راه خود را از طریق.

اما با خاطرات شیرین و لذت بخش از دوران کودکی به عنوان خوش شانس معدن نیز آمده تروما, زخم هایی که التیام تنها باز می شود دوباره در حافظه است. من صرف چند ماه گذشته به آرامی ردیابی بیش از یک انگشت نامرئی بافت اسکار باقی مانده, آموزش راه آن درد و تغییر شکل همراه با من است. و در حالی که قطعا وجود دارد هیچ چیز شاعرانه در مورد قرنطینه و یا ویرانی قبل از ما, من در تلاش برای نزدیک شدن به این زمان بیشتر دلسوزی برای تربیت من و خودم از همیشه قبل از یادگیری چه شادی احساس حتی در میان هرج و مرج و سردرگمی است.

اگر چه من می دانم که آن را به یک عمر من به طور فزاینده پذیرش رشد به عنوان بخشی از زندگی روزانه به جای امیدوار به تبرئه همه درد من به یک شسته و رفته کوچک جعبه نیست که خونریزی به زندگی من دلیل آن را همیشه خواهد شد. در هر صورت من نام خانوادگی Lykke در واقع به معنی "شادی" در دانمارک — بنابراین حتی اگر من پیگیری خوشبختی همیشه نمی تابه راه من فکر می کنم آن را به من به راحتی دانستن آن را همیشه با من خواهد بود.

چند هفته پیش من من ترکیب K-8 ابتدایی و دبیرستان. هیچ کس در روی زمین می دانستند اما زمان متوقف شد برای من که بعد. ناگهان حافظه من بیدار از آن سه ماه خواب و من 5 شد دوباره در اولین روز مهد کودک دورا کوتاه کردن مو و تمام. پس از آن من بود 13 در کلاس هشتم در میان تلاطم دوران بلوغ, بهترین دوست من, جسیکا در کنار من در ناهار خط. من راه می رفت زمین چمن با همان scrags از علف های هرز در همان مکان لمس میله میمون با کسانی که craggly رنگ لبه است که هنوز هم خارش کف دست من نشسته در زیر درختان کاج است که بوی همان است که آنها را از یک دهه پیش.

در راه خانه من گذشت کاشی دیواری که زده خود من حافظه از ساخت آن بسیار کاشی با پدر و مادرم در یک مدرسه کارناوال سال پیش. من فکر می کنم یکی از خودشان در نهایت راه خود را از طریق از آنجا که من به رسمیت شناخته شده دست خود را تقریبا بلافاصله کوچک و مهر در کرال رنگ و درخشان در یک براق, نرم و صاف کردن از کوره و با همان فاصله در سمت چپ انگشت شست به عنوان معدن. گوشت را به یاد می آورد.

من دستم به او و برای اولین بار در در حالی که به خودم اجازه به دیدن او بدون هر گونه قضاوت. من او را بخشید و به او گفت که او نمی باید به نگرانی که او بهترین بود بیش از اندازه کافی — و در برخی از راه عجیب و غریب من فکر می کنم ما را تصدیق هر یک از دیگر. و سپس به عنوان اگر توسط سحر و جادو من رسیده به قبل و پذیرفته شده ،

"خاموش ضرب و شتم" ستون نوشته شده توسط روزانه کال کارکنان تا ترم تابستان به طور منظم به نظر نویسندگان انتخاب شده اند. تماس با افکار میز در [email protected] و یا به دنبال ما در توییتر @dailycalopinion.



tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de