آواز بخوان هنرمندان
روزنامه نگاران زندانی در سان کوئنتین یک روزنامه ماهانه منتشر می کنند. کابویهای محبوس در زندان ایالتی لوئیزیانا در Rodeo زندان آنگولا اجرا میکنند (رویدادها شامل مسابقه بشکهای و بازی پوکر است که در آن چهار مرد نشسته پشت میز بازی میکنند در حالی که یک گاو نر آزاد راه میرود). اخیراً، در مرکز اصلاحی Sing Sing، یک زندان با حداکثر امنیت در سی مایلی رودخانه نیویورک، چندین هنرمند برای یک نمایش هنری گرد هم آمدند. رایان لارنس که عینک سیمی و چکمه های کاری رنگ آمیزی می کرد، می گوید: «امروز یک ثانیه زودتر بود که فکر کردم این اتفاق نمی افتد. او یک خالکوبی شیر تازه روی بازوی چپ خود داشت.
هنرمند دیگری به نام چارلز مینسون در حالی که عرق سر طاس خود را پاک می کرد، گفت: "اوه، اوضاع سخت بود." او یک پیراهن نخی قرمز فشرده پوشیده بود که در شلوار سبز دولتی فرو رفته بود. "دیشب آنها یک چیز بزرگ در حیاط داشتند ..."
هنرمند دیگری می گوید: در حیاط دعوای بزرگی رخ داد. شورش شد.»
مینسون ادامه داد: "گاز اشک آور، همه چیز!" میدانی، هر بار که در چنین موقعیتی قرار میگیری، تنش تشدید میشود، شخص اشتباهی میتواند حرف اشتباهی بزند و ممکن است دیوانه شود.»
داریان بنت، معروف به پلانک، "من طرفدار باب اسفنجی هستم و شخصیتی به نام پلانکتون دارم" ایستاد و گوش داد. او مداخله کرد: "من یک سیاست دارم: من به حیاط نمی روم." او خندید. "من نمی توانم در حیاط نقاشی کنم. من نمی توانم در حیاط نقاشی کنم. من به سختی می توانم در حیاط بخوانم." پلانک لباسهای پشمی صورتی با کراوات صورتی و یک سویشرت صورتی میپوشید. وی ادامه داد: همیشه به من یاد داده اند برو ساختمان مدرسه. ”
در ساختمان مدرسه، یک کلاس درس مشرف به حیاط A Block محصور در تیغ بود. میله های آهنی روی پنجره ها، پوسترهای آموزشی چسبانده شده به دیوارها. ("نگاتیوهای دوتایی را دور بریز!") هنرمندان تجسمی ساکن در ساختمان B Block و Five با بازیگران و خوانندگان سون بیلدینگ مخلوط شدند. تماشاگران واحد اسکان افتخاری که به تازگی شام ماهی سفید با برنج سفید و سبزیجات سبز را تمام کرده بودند، روی صندلی های خود نشستند. یکی از مدیران زندان بینی خود را خاراند و روی یک ماسک نخی نگاه کرد. پلیسی که عینک آفتابی به چشم داشت به صندلی پلاستیکی پشت اتاق تکیه داد.
یکی از تماشاچیان، تیم واکر، مردی عضلانی با صدایی ملایم، یک دفترچه یادداشت مولسکین پر از اشعار و تصاویر نشانگر رنگارنگ را بیرون آورد. او با اشاره به چند اثر هنری به نمایش گذاشته شده گفت: «تقریبا وسوسه شده ام که دفترچه یادداشتم را آنجا بگذارم. آلن هیمن، که یک ماسک پنبه ای سفید دولتی روی ریش خود با نمک و فلفل زده بود، به جلو خم شد. «هنر هنر است. سایز یا سبک فرقی نمی کند. "بگذار اونجا!"
این نمایشگاه توسط Rehabilitation Through the Arts برگزار شد، یک سازمان غیرانتفاعی که با رقصندگان، بازیگران، شاعران و هنرمندان در شش زندان نیویورک همکاری می کند. معلمان RTA کلاس های هنری، کارگاه ها و نمایش هایی را برای کمک به افراد در زندان برای توسعه مهارت های زندگی ترتیب دادند. (در سرتاسر کشور، میزان تکرار جرم برای زندانیان حدود 60 درصد است؛ کمتر از پنج درصد از شرکتکنندگان در RTA مرتکب تکرار جرم میشوند.) این نمایش زاییده افکار پلانک است که میگوید خواهان توجه بیشتر به هنرمندان تجسمی است. او میگوید: «ایده یک نمایش هنری در فضای داخلی را به ذهنم خطور کرد، زیرا میخواستم به پسرها عشق نشان دهم. میخواستم پسرها بتوانند در مقیاس بزرگتری دیده شوند.»
در سال 2019، RTA از اداره زندان خواست تا نمایش هنری پلانک را برگزار کند و او موافقت کرد. این اولین رویداد از زمانی بود که ویروس کرونا برنامه های هنری را در زندان متوقف کرد. پلانک با اشاره به یکی از نقاشیهایش (یکی با همه کتابها) که نویسندگان تا-نهیسی کوتس و نیکول هانا جونز را پشت انبوهی از جلد گالینگور نشستهاند، گفت: «امشب برای خانواده و عشق است. . من احساس می کنم این دو نفر به مردم خود، سیاه پوستان عشق زیادی دارند!
پلانک چند هنرمند را معرفی کرد که در مقابل تخته سیاه ایستاده بودند تا در مورد کار خود بحث کنند. اول، گری باتلر: «من فکر میکنم این مقاله در مورد کل بحث جاری در مورد گرمایش جهانی و سوختهای فسیلی و همه اینها است. نقاشی او ("من فکر می کنم عنوان مادر زمین است") زنی را با روسری مایع نشان می دهد که روی رودخانه کریستالی شناور است که مطمئنا هادسون نبود.
دیوید مک فادن: «دلیل شروع کار با اکریلیک این بود که نمیتوانستم مدادهایم را تیز کنم. ما به یک مداد تراش نیاز داریم! (هنرمندان برای تیز کردن مداد خود از قیچی ناخن و پارچه سنباده استفاده می کنند، رنگ روغن ممنوع است.)
مینسون: "همه می بینید که براق است، نه؟" او به تصویری ("Boo'd Up") از زوجی اشاره کرد که برای یک شب در شهر لباس پوشیده بودند. "خب، این موم کف است!"
لارنس: "خانه" کلمه ای است که ما در اینجا زیاد استفاده می کنیم. برای هر کسی متفاوت است. "وقتی به خانه رسیدی چه کار خواهی کرد؟" "مرد، من نمی توانم صبر کنم تا به خانه بروم. اما برای من به این سادگی نیست." کلاژ سه گانه او یک موتور سیکلت را به تصویر می کشد. "من خیلی چیزها را گرفتم، به خصوص از خانواده ام. و حالا تکه تکه شده است."
واکر: «ما شاهد تغییر یکدیگر از جهل به آگاهی به مسئولیت بودیم. ”
مک فادن: «به جای اینکه این قطعه را نقاشی کنم، میتوانم بیرون باشم و مثل بقیه این بچهها دیوانه رفتار کنم. اما نه، من تصمیم میگیرم اختلافاتم را حل کنم و عصبانیت و ناامیدیام را روی بوم بگذارم.»
[ad_2]