بازگشت یک اسکیت بورد نابینا به رمپ
جاستین بیشاپ، اسکیتبرد حرفهای سی و پنج ساله، روی لبه یک سطح شیب دار اسکیت ایستاده و عصای فلزی نازکی را آزادانه در دست گرفته است. او یک بازوی عضلانی را که با خالکوبی های قرمز و سیاه تزئین شده بود، پیچید و بازویش را دور گوشش حلقه کرد تا در حالی که همراهش در حال دویدن در مقابل او بود، گوش کند. او صدای خراش دادن دوستش را روی لوله ربع می شنود. او فریاد می زند: "وای!" کمی آسیاب کردن.
اسقف، که در لاس وگاس بزرگ شد، پس از مشاهده همسایهاش اولی که از یک مسیر پیادهروی میکرد و فکر میکرد این جالبترین چیزی بود که تا به حال دیده بود، اسکیتبرد را در ده سالگی شروع کرد. در مستند جدید لئو فایفر درباره او، بیشاپ توضیح می دهد که چگونه او یک ماه قبل از اولین تورنمنت خود، که در آن مقام اول را کسب کرد، همان دویدن را بارها و بارها تمرین کرد. در سالهای پس از آن مسابقه، حرفه او در اسکیتبرد با احساس فوریت مشخص شد. زمانی که بیشاپ هشت ساله بود، تشخیص داده شد که به یک بیماری نادر چشمی دژنراتیو به نام رتینیت پیگمنتوزا مبتلا شده است. پزشکان به او گفتند که سرانجام نابینا خواهد شد، البته احتمالاً تا میانسالی. اما در سن بیست سالگی، بینایی او به قدری ضعیف شده بود که مجبور شد شغل خود در یک مغازه اسکیت را رها کند و رانندگی را متوقف کند. با این حال، او هر روز اسکیت میکرد، چشمهایش را در نیمهپایپ تار ریز میکرد و شکافهای بیناییاش را با حافظه پر میکرد. او به مدت پنج سال به این کار ادامه داد، در آنچه او آن را «تلاش دیوانهکنندهای برای آشکار کردن استعدادتان قبل از از دست دادن بینایی» مینامید، تا اینکه یک شب در سال 2011، دیگر نتوانست پاهایش را ببیند. در طول هفته بعد، بینایی او به قدری بدتر شد که تنها چیزی که می دید سایه و لکه بود.
فایفر روی سفر احساسی بیشاپ تمرکز می کند زیرا اسکیت سوار بینایی خود را از دست می دهد و یاد می گیرد که چگونه دوباره زندگی کند. او از تجهیزات کلاس هالیوود استفاده می کند تا به فیلمش ظاهر و احساسی شبیه یک فیلم بلند بدهد، نه یک فیلم معلولیت «مضمونی». دوربین روی چهره بیشاپ تمرکز می کند زیرا او به یاد می آورد که حتی کارهای روزانه در ابتدا غیرممکن به نظر می رسید. او میگوید: «فقط شکست میخوردم: غذای خود را آب میکنم و آن را کامل نمیپزم، سوار اتوبوس اشتباهی میشوم». پس از یک سال، او شروع کرد به هر روز به عنوان فرصتی برای شکست، مانند زمانی که اولین ترفند خود را یاد گرفت. «موفق نشدم، موفق نشدم، موفق نشدم، موفق شدم. من از مایکروفر درست استفاده کردم. او گفت: «به صندوق پست رسیدم. فایفر با نشان دادن او در حال خرد کردن پیاز، نشستن در کنار آتشی که درست کرده و تماشای فیلمی با همسرش کارول، برخی از دستاوردهای بیشاپ را به تصویر میکشد.
در یکی از تکان دهنده ترین صحنه های فیلم، بیشاپ با اکراه به درخواست یکی از دوستانش به پارک اسکیت باز می گردد. او کمی از سطح شیب دار پایین می آید، قبل از اینکه زمین بخورد و محکم به زمین بخورد، به طور نامرئی می لغزد. اما او تعجب می کند، می خندد و در میان اشک هایش لبخند می زند. او گفت: «این بهترین حسی بود که تا به حال وجود داشت. چهار سال از زمین خوردنم می گذرد.
بیشاپ یک دهه پس از از دست دادن بینایی خود، بار دیگر به صورت رقابتی با حمایت زاپوس اسکیت می زند و تلاش می کند تا ورزش خود را بخشی از بازی های پارالمپیک کند. او اخیراً در یک تبلیغ رافلز توسط لبرون جیمز اسکیت بازی کرد. او ترفندها را دوباره یاد گرفت - از جمله لگد زدن، که وقتی میتوانست ببیند یاد گرفته بود - اغلب با استفاده از یک دستگاه بوق کوچک برای علامت دادن هنگامی که در نزدیکی یک جسم قرار داشت استفاده میکرد. بیشاپ می گوید تنها پشیمانی او این است که زودتر متوجه نشد که می تواند سازگار شود. او به من گفت: «وقتی کور باشی، مردم از تو محافظت میکنند. "دلم برای بی پروایی تنگ شده بود. دلم برای کنترل سرنوشت و کاری که باید انجام می داد تنگ شده بود."
[ad_2]