بهترین فیلم برای بدترین قرار اول نیویورکر
من نمی دانم فیلم مستقل تام نونان در سال 1994 چه اتفاقی افتاد چگونه بود. . او خودش را در دم من یافت. میتوانم قسم بخورم که اخیراً در بخش Goings On About Town مجله، یکی از ارسالهای ریچارد برودی از سرزمین نادیدهگرفتهها و فراموششدهها، مورد توجه قرار گرفته است، اما چنین تبلیغی وجود ندارد. ایرادی نداره. به نوعی آن را پیدا کردم، و از بین تمام فیلمهایی که در سال دوم همهگیری دیدهام، مانند «آیا این واقعاً اتفاق میافتد؟»
«به همین دلیل است. . "در اولین نمایش ساندنس جایزه بزرگ هیئت داوران را برد، اما خیلی زود ناپدید شد. نونان طی یک تماس تلفنی اخیر به من گفت: «این توسط گلدوین توزیع شده است، و آنها قبلاً فیلم مستقلی پخش نکردهاند و نمیدانستند دارند چه کار میکنند». این فیلم در سال 1997 بر روی VHS منتشر شد، اما هرگز بر روی DVD (تا همین اواخر) منتشر نشد، واقعیتی که نونان آن را دلیل اصلی آن میداند که هرگز مخاطبان بیشتری را جذب نمیکند. شاید اکنون که در یک بازسازی جدید 4K منتشر شده است و می توان آن را به صورت آنلاین پخش کرد، "آنچه اتفاق افتاد همین بود. . توجهی را که شایسته است به خود جلب خواهد کرد.
این فیلم که نونان کارگردانی، تدوین و ضبط آن را برعهده داشت، داستان زوجی از همکاران، مایکل (نونان) و جکی (کارن سیلاس) را روایت میکند که با ظرافت در اولین ملاقات خود از جهنم مذاکره میکنند. در طول یک مقدمه طولانی بی کلام، ما جکی را تماشا می کنیم که برای پذیرایی از یک شام دو نفره در اتاق زیر شیروانی خود در منهتن آماده می شود. او با نگرانی از یک لیوان شراب مینوشد، چند لباس را امتحان میکند و در حین گوش دادن به "Glass Carry" از "Til Tuesday" (با متن ترانه I'm in the dark, I'm like hat او را دوست دارم) چند لباس را امتحان میکند و چراغها را به هم میزند. چیزهایی که می توانم پیدا کنم) قبل از اینکه دیالوگی شنیده شود، ما از قبل این زن را می شناسیم. او یک کهن الگوی نیویورکی است: مجرد، کار زیاد، سی سال محروم از خواب. نگاه جستجوگر او حاکی از عدم اعتماد به خود و جایگاهش در جهان است.
همه چیز از لحظه ورود مایکل شروع به فروپاشی می کند و هرگز به طور کامل بهبود نمی یابد. به جای آن جنتلمن جذابی که ممکن است انتظارش را داشته باشیم، او یک کیسه غمگین است - یک کمک دست و پاگیر میانسال بی دست و پا که شبیه مردی است که زیاد بیرون نمی رود. مایکل برعکس افراد پرهیاهو است، بیش از حد مشتاق است که جکی را راضی کند. اگرچه می دانیم که آنها در دفتر با هم دوست هستند، اما در این زمینه هر یک از آنها غرق در خودآگاهی دردناکی می شوند و عصر به سرعت به یک باله ناشیانه از مکث های ناشیانه، صحبت های کم اجباری و خنده های عصبی تبدیل می شود.
طرح به سختی منحصر به فرد است، اما سطح صداقت عاطفی که سیلاس و نونان به آن دست مییابند این است و توجه ما به زودی از آنچه اتفاق میافتد به نحوه وقوع آن تغییر میکند. به نظر می رسد هر ژست، هر حالت چهره برای بیان آمیزه ای ظریف از صمیمی ترین افکار و احساسات شخصیت های آنها تنظیم شده است. وقتی مایکل، هر چیزی جز مؤدب، تلاشی نامطلوب و نابهنگام برای تماس فیزیکی انجام می دهد، می لرزیم. وقتی جکی خطی را که قبلا گفته بود تکرار میکند و به ما میگوید که نامهاش تکرار شده است، ناامیدی او را مشاهده میکنیم. در تمام مدت، شبح شکست مانند یک پتوی خارش دار بر روی این روش آویزان است.
در ابتدا خنده دار است، به طرز وحشتناکی. ما در این موقعیتها بودهایم - در سرمان گیر کردهایم، نمیتوانیم حضور پیدا کنیم، تلاش بیهوده برای محاسبه توالی صحیح کلمات و رفتارهایی که منجر به نتیجه مطلوب میشود. اما به تدریج، وقتی مخاطب متوجه میشود که ریسک این افراد چقدر بالاست، هر دو چقدر شکننده و آسیب دیده هستند، جایگزین کسانی میشوند که واقعاً کار سختی دارند - که بیشتر ما در حال حاضر منظورمان این است. نوع شکستی که فیلم بررسی می کند تصادفی نیست، مربوط به گم شدن دستکش، شکست نسخه یا حذف قطار نیست. این احساس وجودی و بی انتها است که واقعیت های ما ممکن است بر روی شن ساخته شده باشند، که زندگی نباید اینطور می بود - صدای غیرمنطقی و همه جانبه ای که ما را به این فکر می کند: این خیلی سخت است. بیشتر نمیتوانم؛ من تسلیم می شوم. به همین دلیل «آنچه اتفاق افتاد بود. . «برای این لحظه احساس مناسبی میکند و چرا تماشای آن تا این حد غم انگیز است. ما از زمانی که به ما یادآوری می شود در یک قرار بد به چه معناست به یادآوری اینکه ما تنها نیستیم حرکت می کنیم.
از نظر رسمی، به نظر میرسد که این فیلم در زمانهای فرهنگی کمانه میکند و با کلاستروفوبیا «اشکهای تلخ پترا فون کانت» راینر ورنر فاسبیندر و روانرنجورگی کثیف نیویورکی «آنی هال» و «شام من با آندره» همراهی میکند. ضمن اشاره به نمونه های اخیر از جلسات شهری غم انگیز در نمایش هایی مانند «دختران» و «حمایت بالا». این فیلم به سطحی از ظرافت وصف ناپذیر می رسد که یادآور فیلم «پیش از طلوع آفتاب» ریچارد لینکلیتر است که یک سال بعد اکران شد، و به یک معنا شبیه خواهر زشت باهوش تر این فیلم است - خواهری که ما احمقانه نادیده گرفتیم، فقط برای اینکه ما را در طول سال های مجموعه نادیده بگیریم. بعدها با شکوه دیرگل خود.
«به همین دلیل است. . «اولین تکرار خود را بهعنوان نمایشنامهای به همین نام انجام داد و به مدت پنج هفته در دهکده شرقی در محصولی که نونان و سیلاس نیز در آن حضور داشتند پخش شد. نونان به من گفت که روزی ده ساعت قبل از افتتاحیه، به مدت پنج هفته و نیم، و بعد از بسته شدن آن دوباره شش ماه دیگر، برای آماده شدن برای فیلم، نمایش را تمرین می کردند. (او گفت، کارن بیشتر از این کار میکرد. او هم مانند من در موفقیت این فیلم نقش داشت.) سیلاس به زوم یادآوری کرد که زندگی طولانی با شخصیتها میتواند عمق را توضیح دهد. و غنای بازیهایشان در فیلم، ظرافت ریتمیک و سطحی از ظرافت شبیه به دو نمایشنامه دیگر که پس از دورههای طولانی بارداری فیلمبرداری شدهاند: همکاری آندره گرگوری والاس شان "وانیا در خیابان 42" (کارگردان: لوئیس. مال) و استاد سازنده (به کارگردانی جاناتان دم). وقتی از سیلاس پرسیدم که چه احساسی نسبت به سطح آسیبپذیری که جکی برای گرفتن فرزندانش به دست آورده بود، چطور بود، گریه کرد و به دور نگاه کرد. او گفت: متاسفم. «من مانند هر زن دیگری به جکی فکر میکنم، و حتی پس از گذشت تقریباً سی سال، این شخصیت هنوز در من طنینانداز است. او فقط بخشی از من است."
نونان به من گفت که از برخی امکانات بیانی که سینما فراهم می کند استفاده کرده است، اما نه به روش های آشکار. او تلاشی برای "باز کردن" عمل نکرد. هنگامی که جلسه ای که او به تصویر می کشد آغاز می شود، همه چیز در زمان واقعی، در آپارتمان اتفاق می افتد. در چندین نقطه، دوربین بر روی پنجرههای بزرگ و بدون سرپوش اتاق زیر شیروانی تمرکز میکند و فلاشهایی را از غریبهها در ساختمانهای همسایه ارائه میدهد - مفهوم مفهومی این است که داستانی که ما بهعنوان فضول تماشا میکنیم، یکی از داستانهایی است که همیشه اتفاق میافتد.
بیشتر افکتهای دیگری که نونان استفاده میکند آنقدر زشت هستند که به سختی قابل مشاهده هستند. وقتی لحن فیلم می چرخد و تقریباً نصف می شود، سایه های لباس شخصیت ها تغییر می کند. (هر یک از بازیگران دو مجموعه لباس تقریباً یکسان داشتند.) چشمان زرد روی پوستر Cats روی دیوار در نیمه دوم قرمز است و رنگ های روی دیوارها متفاوت است. (نونان آنها را برای آخرین بخش فیلم دوباره رنگ آمیزی کرد.) دو نوع مختلف پردازش فیلم در پس از تولید برای هر یک از دو نیمه فیلم استفاده شد - یکی سرد و تیز، دیگری اشباع شده و مبهم. نونان با تعبیه این ابزارها و دیگر ابزارهای ناخودآگاه، موفق میشود مشکل مهمی را در اکثر نمایشهای فیلمبرداری شده حل کند: کمبود انرژی که هنگام ساکن شدن مجریان زنده و مخاطبان در یک فضای مشترک ایجاد میشود. نونان با سیگنال های بصری و صوتی خود که به عنوان یک پروکسی عمل می کنند، تغییرات احشایی را در تجربه بیننده ما ایجاد می کند. در حالی که بیشتر فیلمسازان سخت کار می کنند تا احساس کنند در یک فیلم هستند، «آنچه اتفاق افتاد همین بود. . به دستاورد نادری دست می یابد که فیلمی شبیه یک بازی است.
کارل اووه کناسگور در کتاب اخیر خود، در سرزمین سیکلوپ ها، در مورد احساساتی که از نگاه کردن به عکس های سیندی شرمن ناشی می شود صحبت می کند. او مینویسد: «این واقعیت تاریخ نیست که ما را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه واقعیت احساساتی است که برمیانگیزد.» این در مورد آنچه اتفاق افتاد صادق است. . والاس شان، که با نونان در پروژههای دیگری کار کرده است، این رویکرد را برای من «هیپررئالیسم» توصیف کرد، همان رویکردی که او و گرگوری در تولیدات خود آرزوی آن را داشتند. شان به من گفت: «دستیابی به صمیمیت واقعی در هر محیطی سخت است. تام، آندره و من همگی در تلاش هستیم تا سطح را شبیه زندگی واقعی کنیم، اگرچه در واقع شخصیتهایی که تماشا میکنید، اگر متوقف شوید و به آن فکر کنید، میتوانند کارهایی انجام دهند که در زندگی واقعی به ندرت اتفاق میافتد.
[ad_2]