بیل کالاهان و بانی پرنس بیلی ذهن موسیقی خود را با هم ادغام کردند
دو سال پیش، خوانندگان و ترانه سرایان بانی پرنس بیلی و بیل کالاهان جلدی از یوسف / سیاهی شب کت استیونز را منتشر کردند، آهنگی تلخ و بی صدا درباره تبعید، درد دل و تنهایی. آزیتا یوسفی، نوازنده ای که با نام آزیتا ضبط می کرد، در ساخت گیتار آکوستیک و سینت سایزر مشارکت داشت و به این آهنگ نوسانی سورئال بخشید. لحظه ورود آهنگ - هفتهها قبل از انتخابات ریاستجمهوری، ماهها قبل از مبارزه دیوانهکننده برای انتصابات واکسن - هدیه کوچک عجیبی به نظر میرسید. زندگی تاریک به نظر می رسید، اما ارتباط و همکاری هنوز امکان پذیر بود. بانی پرنس بیلی، با نام مستعار ویل اولدهام، و کالاهان، که کار خود را با اسموگ آغاز کرد، دوستان طبیعی موسیقی هستند. هر کدام صدایی غنی و خاص دارند (اولدهام ضعیف و شکننده است؛ کالاهان ضعیف و بی میل است) و هر دو اعضای سابق درگ سیتی هستند، یک برچسب مستقل مستقر در شیکاگو که در سال 1990 توسط دن کورتسکی و دن آزبورن تأسیس شد. این برچسب در زمانها و دورههای زمانی مختلف خانه هنرمندانی مانند Pavement، Joanna Newsom، Scott Walker، Stereolab، Silver Jews، Death و کتاب کمیک John Mulaney بوده است. برای بیش از سی سال، درگ سیتی نوعی سرپناه عجیب برای هنرمندانی فراهم کرده است که خارج از جریان اصلی کار می کنند - گاهی اوقات دور. تا همین اواخر، این یکی از تنها شرکت های ضبط موسیقی بود که پخش جریانی را رد می کرد. (در سال 2017، او به طور انتخابی کاتالوگ خود را برای Spotify، Apple Music و Tidal راه اندازی کرد.)
به دنبال آهنگهای کاور اولدهام و کالاهان، هر بار یکی دیگر از اعضای لیست درگ سیتی: هنک ویلیامز جونیور، "OD'd in Denver" (با بازی مت سوئینی)، "Wish You Were" اثر بیلی آیلیش گی با بازی شان اوهاگن)، "من تو را دوست دارم" اثر جری جف واکر (با بازی دیوید پاجو)، "گمشده در عشق" از Air Supply (با بازی امت کلی) و "I" ve Been the One" ساخته لاول جورج (با بازی مگ) برد). برخی از آهنگ ها («دیکن بلوز» استیلی دن) تنظیم اصلی را ترجیح می دهند، در حالی که برخی دیگر («کاش همجنس گرا بودی») احساس می کنند کاملاً دوباره کشف شده اند. در پایان، تمام نوزده جلدی که این زوج به صورت آنلاین منتشر کردند، برای مهمانی تاریخ کور کنار هم قرار گرفتند. من اخیراً از طریق زوم با اولدهام و کالاهان تماس گرفتم - اولدهام از خانهاش در لوئیزویل، کنتاکی و کالاهان از خانهاش در آستین، تگزاس - و درباره شوک همهگیری، آینده برچسبهای مستقل و غم و اندوه دیوید برمن صحبت کردیم. .
واقعاً خوشحالم که هر دوی شما را می بینم.
ویل اولدهام: بیل، تو با عینک خیلی خوب به نظر میرسی! یادم نمیآید قبلاً دیدهام که آنها را پوشیدهای یا نه. شما بسیار عالی به نظر می رسید، مانند یک ستاره اکشن دهه هفتادی.
من می گویم "پروفسوری".
WO: مثل لی ماروین، رابرت ردفورد، یک انسان در برابر جهان، چیزی شبیه یک سلاح شعله ور.
بیل کالاهان: متشکرم. سی جفت عینک را معاینه کردم. من همیشه آنها را می شکند یا بچه هایم آنها را می گیرند و می شکنند. فکر می کنم این عینک های من برای همیشه هستند.
من به تکآهنگهای Blind Date Party زمانی که به صورت آنلاین منتشر میشدند گوش میدادم، اما شنیدن جمعآوری و تنظیم آنها تجربه بسیار متفاوتی بود.
WO: بیل سکانس را اختراع کرد. من عاشق جریان هستم.
بیل، آیا این کار - تنظیم آهنگ ها - برای شما غریزی است؟
قبل از میلاد مسیح: همین است. این تنها کاری است که می توانم با ساختن موسیقی که فکر می کنم در آن مهارت دارم انجام دهم. و می دانید، من آن را با آن ثابت کردم. [Laughs.] وقتی ضبطهایم را انجام میدهم، حتی قبل از اینکه وارد استودیو شوم، آنها را تنظیم میکنم. ممکن است آهنگ ها ناتمام باشند، اما از قبل ثبات دارند.
عمل سریالسازی میتواند به طرز تکاندهندهای قدرتمند باشد - گاهی اوقات یک چیز را در کنار چیز دیگری قرار میدهید و سپس هر دو را تغییر میدهید. شما در بهار 2020 شروع به همکاری روی این آهنگ ها کردید. چگونه شروع کردید؟
WO: دیوید برمن در آخرین سال زندگی خود این ایده را برای یک تور با بیل و من و دیوید به نام Monsieurs of Drag City مطرح کرد. ما با بی دقتی ایده ها را به این سو و آن سو پرتاب کردیم، با این فکر که احتمالا هرگز اتفاق نخواهد افتاد. اما اگر این اتفاق بیفتد چه می شود من کردم? چقدر سرگرم کننده خواهد بود؟ این اتفاق نیفتاد. و سپس مسدود شدن اتفاق افتاد. یک روز داشتم با دن کوریکی صحبت می کردم. من به او ایده خواهم داد و معمولاً می توانم چشمانش را بشنوم که روی تلفن می درخشد. شروع کردم به فکر کردن به ویلی [Nelson] و ویلان [Jennings] رکوردهایی از نحوه گردهمایی آنها - آنها دوئت بودند، اما شاید ویلان در یک آهنگ حضور نداشته باشد، یا کاملاً واضح نباشد، یا آنها یکدیگر را پوشش دهند. بنابراین فکر کردم، چه میشود اگر من و بیل این کار را میکردیم و سعی میکردیم تا حد امکان افراد دیگر را دور هم جمع کنیم؟ ما هنوز نمی دانستیم در دنیا چه خبر است. چگونه میتوانیم با این همه نوازنده بحث کنیم و کاری کنیم که با هم کاری انجام دهند؟ غیر ممکن! اما همه چیز اتفاق افتاد. موتور را روشن کردیم و ماه ها و ماه ها خاموش نشد.
در روزهای اولیه وحشتناک همهگیری، به مصاحبهای که سالها پیش با فرانک سیناترا خوانده بودم، فکر میکردم، که در آن او چیزی در مورد اهمیت دورههای کنار گذاشتن برای هنرمندان - زمانی برای تنظیم مجدد - گفت. منظورش از عمد بود اما در طول دو سال گذشته، اغلب احساس میشود که کسی ترمز اضطراری موسیقی یا حداقل موسیقی زنده را فشار داده است. واکنش هر کدام از شما به این موضوع چگونه است؟
قبل از میلاد مسیح: من همیشه سعی می کنم بنویسم. اما احساسی که از بسیاری از مردم شنیدهام این است که هیچ چیز ارزش نوشتن در مورد آن به جز همهگیری وجود ندارد، و در مورد همهگیری چطور؟ خیلی طول کشید تا به ما نشان داد. من یک دوره فکری را پشت سر گذاشتم: جایی برای موسیقی کوچک احمقانه من در این دنیا وجود ندارد. وقتی کاور می سازید، مسئولیتی در قبال اشعار ندارید. این بهترین راه برای ادامه کار در مواقع گیج کننده بود.
WO: سعی می کنم برای دوره آیش روی این ایده کار کنم. فکر میکنم همیشه در مواقعی که چیزی نوشته نشده، احساس راحتی کردهام، چرا باید نگران باشم؟ به نظر می رسد که نگرانی در این مورد تنها زمانی آن را مشکل ساز می کند که مشکلی نباشد. فقط باید باور داشته باشید که چیزی در حال رخ دادن است. رکورد «من مکان ساختم» از بیلی بانی پرینس به تازگی منتشر شده بود، و من به درگ سیتی گفتم که به نوعی حسابهای مخوف و مخوف رسانههای اجتماعی خود میمانم، یا برای مدتی آنها را میبندم، یا میدانی، از شر آنها خلاص شوم. . و سپس، درست در همان زمان، همهگیری رخ داد و من فکر کردم، اوه، خوب، به همین دلیل است که شرکت بزرگ این ویروس را طراحی کرد، درست است؟ برای افزایش وابستگی همه به این انجمن ها. و من فکر میکردم که میخواهیم این آهنگها را کاور کنیم، اما آنها را با استروئیدها انجام خواهیم داد، از همه منابعی که در اختیار داریم، از جمله رسانههای اجتماعی استفاده خواهیم کرد. از طریق او ما جامعه خود را شناسایی و گسترش دادیم. درباره ارتباط من و بیل با یکدیگر و سپس ارتباط با همه این هنرمندان مختلف بود که درجاتی از ارتباط سطحی یا قوی با آنها از طریق درگ سیتی داشتیم. به جای غصه خوردن از عدم ارتباط با افراد دیگر، زمان بسیار خوبی بود تا روابطی که داشتیم را بررسی کنیم.
به نظر می رسد اکنون زمان مناسبی است که از هر دوی آنها در مورد عنوان بپرسیم. بازیگوش است، اما همچنین نشان دهنده فقدان زمینه است. گاهی اوقات از دیدن یک اثر هنری بدون اطلاعات زیاد لذت می برم. این چیزی است که من در مورد جمع آوری رکوردهای قبل از جنگ با سرعت 78 دور در دقیقه دوست دارم - به دلایل مختلف منزجر کننده و نه چندان بد، اغلب به سختی می توان اطلاعاتی در مورد هنرمندان آمریکایی پیش از جنگ پیدا کرد. بنابراین آهنگ بر اساس شرایط خاص خود، بدون محدودیت وجود دارد. چیزی چالش برانگیز در این مورد وجود دارد، اما در عین حال چیز زیبایی نیز وجود دارد. آیا برخی از هنرمندانی را که با آنها کار می کردید تشویق کردید که از این آهنگ ها چشم پوشی کنند و بیش از حد نگران منشا آن نباشند؟
قبل از میلاد مسیح: یک ملاقات کور در آستان شما ظاهر می شود. در مورد این آهنگ ها هم همینطور بود. ما به این هنرمندان اجازه کامل دادیم که هر کاری میخواهند - مطلقاً هر کاری که میخواهند - با جلد انجام دهند. بنابراین وقتی این فایلها را برگرداندیم، احساس میکردیم غریبهای هستیم تا برای قرار ملاقات حاضر شویم.
WO: بیل گفت «ملاقات کور» و من گفتم «پارتی کور» چطور؟ هیچ کس آهنگ های خود را انتخاب نکرد. به هر کدام یک آهنگ تصادفی اختصاص داده شد.
آیا کسی در درگ سیتی آهنگ ها را از کلاه خود بیرون آورده است؟
قبل از میلاد مسیح: اگه راست میگفتیم فکر میکردی زنجیرتو میکشیم. [Laughs.] این توسط یک سگ انتخاب شد - سگ دن کورکی. او با هر عنوان آهنگ و نام هر مجری ظرافت، موقعیت پیچیده ای را در آپارتمانش ایجاد کرد. به نوعی، ترتیبی که سگ غذاها را در اطراف آپارتمان دن پیدا کرد، مشخص کرد که چه کسی چه آهنگی را دریافت کرده است.
این شگفت انگیز است.
WO: من دوست دارم به آنچه که شما در مورد آن صحبت کردید فکر کنم - بهم ریختگی، هوی و هوس، رمز و راز پشت برخی از 78 های قبل از جنگ. من و بیل نام های بزرگی را روی میز آوردیم - لو رید در پرونده من و ایگی پاپ در پرونده بیل. آنها به خوبی شناخته شده، مورد احترام و تجلیل هستند. با این حال، هنوز احساس نمیکنم که لو رید، که دوستش دارم، شناخته شده و تجلیل شود. شاید همه این احساس را برای برخی از هنرمندان یا مجریان مورد علاقه خود داشته باشند. اما، می دانید، من فکر می کنم Legendary Hearts مانند قبل از جنگ 78 است. هنوز هم یکی از بهترین رکوردهایی است که شنیده ام، و با این حال هرگز ندیده ام کسی سعی کند آن را تحلیل کند یا چیزی در مورد او به من بگوید. و روف گاردن حتی عمیق تر است. درست مثل، چه؟ چرا این آهنگ خوبی است؟ نمی دانم. این آهنگ خوبی است، اما چرا آهنگ خوبی است؟ وحشی است یا «من می خواهم به ساحل بروم» اثر ایگی پاپ. مثل این است که خوب، چه خبر است؟ این جادو از کجا آمده و چرا من را هیجان زده می کند؟ ما فکر می کنیم چیزی در مورد ایگی پاپ می دانیم، اما خوشبختانه نمی دانیم، زیرا به این ترتیب من هنوز می توانم به این آهنگ ایگی پاپ گوش دهم و کاملاً به جایی منتقل شوم که الزاماً قوانین واقعیت اعمال نمی شود.
[ad_2]