حدود یک ماه پیش، وقتی برای اولین بار دختر گمشده، اقتباس مگی جیلنهال از رمان النا فرانته را تماشا کردم، مطمئن بودم که چیزی کم است. اگرچه من هرگز کتاب را نخوانده بودم، اما این فیلم بدون شک برایم باقی نگذاشت که رمان به عنوان یک داستان اول شخص نوشته شده بود و مملو از خاطرات، برداشت ها، ایده ها و احساسات مستقیم شخصیت اصلی بود. این برداشت، که در عمل تأیید شده است، بر شکست قابل توجه این فیلم هنوز تمام شده - کاهش منبع ادبی درون طرح تأکید می کند. علاوه بر این، این جایگزینی صدای انعکاسی با تصویری دراماتیک، احساسات، روانشناسی و قدرت فکری داستان را کاهش می دهد. این باعث میشود که فیلم هم خیلی کوتاه و هم خیلی طولانی احساس شود، داستانی باریک که در طولانیتر و بزرگتر کشیده شده، در یک دوره دو ساعته با کوتاهی و شتاب بیضرر.
این فیلم (که از نتفلیکس پخش می شود) در شب شروع می شود و یک زن سفیدپوش (اولیویا کلمن) در ساحل سرگردان است و به ساحل می افتد. بقیه فیلم از این فاجعه مبهم بازمی گردد. این زن لدا کاروسو، استاد ادبیات چهل و هشت ساله در کمبریج، ماساچوست است. برای بخشی از تابستان، او یک طبقه در خانه ای در ساحل در جزیره خیالی یونانی کوپلی اجاره می کند، جایی که قصد دارد از عایق برای انجام برخی کارها استفاده کند. او روی صندلی کنار دریا پارک میکند، کتابی بیرون میآورد (بهشت دانته)، در دفترچهاش خط میکشد (هیچ چیز روی صفحه نیست، آنقدر طولانی است که بخواند) و از یک کارمند جوان مهربان - یک دانشجوی بازرگانی ایرلندی بیست و چهار ساله ویل میپرسد. (پل مسکال) - برای بستنی. اما ورود یک خانواده بزرگ و پر سر و صدا یونانی-آمریکایی از کوئینز، با بسیاری از مردان جوان پرهیاهو و کودکان خردسال فعال، حواس پرتی را به هم می زند. خشونت نهفته جوی در حضور مردان، پرخاشگری علیه زنان پر سر و صدا وجود دارد و لدا به زودی با قبیله بزرگ درگیر می شود - اما این به طور دوستانه توسط مادرسالار جوان کالی (داگمارا دومینچیک)، که عذرخواهی می کند و با لدا دوست می شود، حل می شود. رابطه پروفسور با خانواده زمانی تیره می شود که یک کودک کوچک در گروه - دختری که مادرش نینا (داکوتا جانسون) عروس کوچکتر کالی است - گم می شود و لدا که در حال شکار است او را پیدا می کند.
قویترین تأثیری که خانواده بر لدا میگذارد، یادگاری است: دیدن مادران جوان با دختران خردسال، خاطرات سالهای قبل او را تداعی میکند، تقریباً دو دهه پیش، زمانی که دو دخترش (اکنون در بیست سالگیشان) بچههای خردسال بودند. مرورهای گذشتهنگر گستردهای که بیشتر فیلم را برجسته میکند، نشان میدهد که زندگی او در آن زمان چگونه بوده است، زیرا لدا (جسی باکلی) جوانتر برای کنار آمدن با خواستههای تربیت فرزندان در حالی که در حرفهی آکادمیک خود پیشرفت میکرد، تلاش میکرد. شوهرش جو (جک فارتینگ)، که او نیز یک دانشگاهی بود، با خواسته های مشابهی روبرو شد اما آنها را به لدا تبدیل کرد. لدا در ناامیدی خود خانواده را ترک می کند، از شوهرش طلاق می گیرد و سه سال است که بچه ها را نمی بیند. اکنون در مقابل خانواده ای پرجمعیت و شهوتران، توجه و خاطرات او معطوف به یک جزئیات است: دختر گمشده به شدت به یک عروسک وابسته است، همانطور که یکی از کوچک ترین دختران لدا بود و همان طور که خود لدا بود. یخ با دیدن عروسک رها شده در ساحل، آن را می دزدد و پنهان می کند و آن را به چیزی شبیه یک فتیش تبدیل می کند - آن را حمام می کند، لباس می پوشد، در آغوش می گیرد.
همه این عناصر، اشیای دردناک، فریبنده و متحرک آگاهی را بدون آگاهی که آنها را کنار هم نگه می دارد، فراهم می کنند. تقطیر در فیلم حافظه ذهنی و انعکاس پیچیده در تصاویر بدون دستیابی ارائه می شود، زیرا استراتژی کارگردانی که درام را کنار هم نگه می دارد نامشخص و پراکنده است. پرسپکتیو لدا در نماهایی از نقطهنظری خلق میشود که ادراک و احساسات آنی را برمیانگیزد: تصاویری از مردانی که در دریا زندگی میکنند، زنانی که به شدت در شلوغی زندگی خانوادگی درگیر شدهاند و دختر گمشده تنها در گوشهای سنگلاخ. آنها نه تنها با جزئیات واقعی، بلکه با واکنش های مختلف لدا به رویدادها، به شخصیت ها معطر به نظر می رسند. با این حال، این واکنشهای آنی و بیثبات به قوت خود باقی میمانند - هم از نظر دراماتیک و هم از نظر روانشناختی بیاهمیت هستند - و این تابعی از کارگردانی جیلنهال و فیلمنامه او است.
فیلم حسی فوری از صمیمیت را ارائه میدهد که با نماهای نزدیک لدا شروع میشود. (فیلمبردار فیلم الن لوور است که فیلم های قابل توجهی مانند «فقط همه»، «موش های صحرایی در ساحل»، «هرگز، به ندرت گاهی همیشه» و «مثل لازارو شاد» ساخته است.) اما بسیاری از صحنه ها فقط برای نشان دادن وقایع ساخته شده اند. و رویدادها آنها حس اندکی از حضور فیزیکی و کنش را ارائه میکنند - حتی در صحنههایی با جسمانی قاطع، مانند زمانی که لدا عروسک را میگیرد و پنهان میکند، رویدادی که فیلم مبهم میگذارد، گویی لحظه تعیینکننده یا پوچ یا شر را به خطر میاندازد. هنر برجستگی این ابژه و نقش محوری این دزدی برای شخصیت لدا و طرح داستان، واقعیت را از هر دو طرف می طلبد - از نظر فیزیکی، با دیدی روشن و دقیق، مانند یک درام جنایی، و از نظر روانی، در از نظر لایههای تجربه، حافظه و احساسات لدا. در عوض، تقریبهای بصری و نمایشی نمادی را ایجاد میکنند که معنایی جز مفهوم سینمایی ادبی ندارد.
لحظه بسیار عجیبی وجود دارد که نشان می دهد جیلنهال چقدر شخصیت لدا را کوتاه می کند. هنگامی که در یکی از فلاش بک ها، لدا کوچکتر به جو می گوید که او در حال رفتن است، او تهدید می کند که بچه ها را به مادربزرگشان، مادر لدا، تحویل می دهد. لدا با وحشت واکنش نشان داد و دوران کودکی خود را "سیاه چاله" و همچنین با وحشت و تحقیر اعلام کرد و به جو یادآوری کرد که مادرش هرگز مدرسه را تمام نکرده است. در فیلم، این سخن به عنوان یک کلاسیک نویس فراموش شده مطرح می شود - افراد دوست داشتنی، باهوش و خردمند با تحصیلات رسمی کمی کم نیستند - و به طرز عجیبی با پرتره خلق و خوی لدا که فیلم می سازد ناسازگار به نظر می رسد. (یک سوال نسنجیده دیگر در مورد ویژگی های کلاس این است که یونانی-آمریکایی ها ممکن است از پول لدا فراتر بروند - آنها یک ویلای بزرگ اجاره می کنند در حالی که او یک آپارتمان معمولی اجاره می کند - اما پیچیدگی فکری قابل توجه او سرمایه اجتماعی او است.) من به سادگی توسط لدا گیج شدم. مشکلات سخنانی در مورد مادرش تا اینکه فهمیدم در رمان فرانته شخصیت لدا اهل ناپل است، خانوادهای که در ساحل هستند نیز ناپلی هستند و در عالم اموات پنهان هستند، که لدا برای تحصیل از ظلم خانوادهاش و وسط شهر فرار کرده است. و حرفه، و اینکه ظاهر خانواده در ساحل فقط یک تهدید کلی از پرخاشگری و دیدگاه مادری نبود، بلکه یک خاطره خاص از وحشت دوران کودکی خودش بود.
جیلنهال با جدا کردن لدا (که میگوید ریشه خانوادهاش در شهر شیپلی انگلیسی است) بر اساس قومیت و تجربه از ویژگیهای فرهنگی و منطقهای خانواده نگرانکننده ساحل، شخصیت و درام را به شدت کاهش میدهد - و به ویژه قدرت صحنههای دریایی امروزی را کم میکند. . تأثیر عظیم دیدن بازگشت مجازی گذشته وحشتناک خود در ساحل با یک وحشت عمومی از سر و صدای تهاجمی خانواده ساحل جایگزین شده است. این فیلم درام تنهایی پر بار لدا را بر استرس زندگی او به عنوان یک مادر جوان و جهش او به سمت استقلال از فرزندانش متمرکز می کند. این فیلم وزن دراماتیک قابل توجهی به رابطه لدا با زنان جوانتر خانواده پرهیاهو اضافه می کند: برای کالی، که چهل و دو ساله است و اولین فرزندش را باردار است، لدا دیدگاهی صادقانه از دشواری های مادر شدن به عنوان یک «مسئولیت خردکننده» ارائه می دهد. " رابطه او با نینا حول این عروسک می چرخد تا اینکه در اواخر اکشن، عوارض دراماتیک دیگری به منصه ظهور می رسد. رابطه لدا با ویل (که به نظر می رسد علایق جنسی یا عاشقانه دارد) و صاحبخانه سالخورده اش، لایل (اد هریس) که به طرز ناخوشایندی با او معاشقه می کند، فقط یک شوخی درباره وضعیت روحی، خواسته ها، و زندگی حال اوست. . با این حال، این روابط ظریف، که ظاهراً با رویدادهای تعیین کننده گذشته گره خورده است، به نقاط اصلی طرح تبدیل می شوند که مکانیسم ساخت سناریو را به جای ضرورت دراماتیک نشان می دهند.
جیلنهال عاطفی ترین وزن را به داستان پروفسور جوان و دانشمند در حال ظهور می دهد، که جاه طلبی هایش در خطر خنثی شدن خواسته های مادری است. تاریخ مدرنی که آن را چارچوب بندی می کند، با تبدیل رمان به استخوان های لخت طرحی که صدا را رد می کند، فعالیت ذهنی که به آن انرژی می دهد، تضعیف می شود. اقتباس جسورانهتری وجود دارد که تلاش میکند از این بگریزد - فیلمی که این صحنهها را برای مدتی طولانی توسعه میدهد و درام لدا را به عنوان یک مادر جوان به بیش از تعداد انگشت شماری از روابط علّی صریح تبدیل میکند و صدای زندگی حال حاضر را در کانون توجه قرار میدهد. در عوض فیلم «دختر گمشده» بین آنهاست و نه با هیچ دوره ای از زندگی لدا مطابقت دارد و نه بالاتر از همه با قهرمان.
دختر گمشده علیرغم میانبرهای دراماتیکش، دستاورد بزرگی است، زیرا در اصل، نوعی متا فیلم است: نوعی فیلم را تجسم می دهد و به معنای آن است که خود بسیار نادر است. این فیلمی است که با اقتباس از رمانی از فرانته، فقدان عظیم درامهای فعلی سینمای فعلی را نشان میدهد که کارهایی را انجام میدهند که همیشه در داستان انجام میشود: به زندگی زنان با جزئیات صمیمی و در پرتو طیف گسترده و عمیق نگاه کنید. -تجربه ریشه دار موضوع مهم «دختر گمشده» این واقعیت غم انگیز است که استثنایی است که النا فرانته در تولید فیلم وجود ندارد. قراردادها و میانبرهای اقتباس ادبی که فیلم منعکس میکند، هر چه که باشد، جیلنهال به کارگردانان و تهیهکنندگان، صنعت فیلم بهعنوان یک کل و آینده هنر دستش را انداخت.
[ad_2]
مقالات مشابه
- 'این ایده که به شما تعلق ندارند': سیاه و استادان و دانشجویان در دانشگاه برکلی بحث تنوع
- Dion Johnson's family demand answers about his death; audio from incident released
- جکوزی بادی – درسها کشف از Google
- What Is Haute Couture?
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شیمیایی کربن فعال
- Mesa police identify suspected armed intruder shot by homeowner
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- بعد به رفتن ؟
- 'عشق واقعی است گسترش از طریق اقدامات نه فقط کلمات': 10 سال اهدا به پرورش کودکان و نوجوانان