«شرکت»، سرود استفان ساندهیم به ترس ابدی از فروپاشی و تنها مردن - یعنی سی و پنج سالگی و مجرد بودن - حالا خودش پنجاه و یک است: یک پیر کثیف، دو نسل از مردمی که به طرز وحشیانه و وحشیانهای توصیف میکنند دور شده است. خیلی خوب. سه سال قبل از نمایش آن در سال 1970، بنجامین براداک، الین رابینسون را با فوریت یک آتشنشان که یک نوزاد را از ساختمانی در حال سوختن نجات میدهد، از مراسم عروسیاش بیرون کشید، تا با ترسی بیحس در چهرهاش، به آینده آنها بپردازد. این یک تعهد در عصر انقلاب جنسی بود - پایان شادی، تباهی جوانی، بوسه مرگ. شرکت این عکس پایانی زننده را به عنوان نقطه شروع گرفت. این زوج ها در نمایش می خوانند: "اینها چیزهایی مانند استفاده از زور با هم / فریاد زدن تا زمانی که با هم خشن شوید / با هم طلاق می گیرید / که یک رابطه عالی ایجاد می کند." آنها مانند زندانیانی هستند که علیه آزادی مشروط خود بحث می کنند. البته، آنها می توانند آزاد باشند. اما چرا؟
آیا فشار زناشویی که نیم قرن است سریال به آن نگاه می کند تغییر کرده است؟ به طور کامل - ظاهراً زنان آزاد شدند. عاقبت مردم توسط کارشناسان دور و دراز - و به نوعی اصلاً - اعلام شده است. شاید بستگی به این دارد که از چه کسی بپرسید. در رنسانس پر جنب و جوش ماریان الیوت (در برنارد بی جیکوبز) - که قرار بود در مارس 2020، در 90 سالگی ساندهیم آغاز شود و اکنون، با ترفندی تلخ از زمانه، درست پس از مرگش به سراغ ما می آید - بابی لیسانس تحسین شده این موزیکال، پس از «سکس اند شهر» در نیویورک امروزی، بابی (کاترینا لنک) پس از فمینیست و مجرد شد که نه توسط سه دختر تشنه ازدواج، بلکه توسط سه واجد شرایط تحت آزار و اذیت قرار می گیرد. آقایانی که فکر می کنند او دیوانه است، قانع نشوند. دوستان او که همگی برای مدت طولانی با یکدیگر شریک هستند، صمیمانه موافق هستند. حتی دکور (طراحی شده، با استعداد، توسط بانی کریستی، که مسئولیت لباس ها را نیز بر عهده دارد) به نظر می رسد علیه او توطئه کند. نمایش در سی و پنجمین سالگرد تولد بابی - نزدیک به هشتاد سالگی او، در سال های تخمدان من - آغاز می شود و اجازه نمی دهد او آن را فراموش کند. یک بلوک از سنگ های قهوه ای به شکل کابوس وار 35 شماره گذاری شده است و همان چهره ها به سبک جاسپر جان، به دیوار اتاق نشیمن آویزان شده اند. به ساعت روی صحنه توجه کنید و می توانید شرط ببندید که عقربه های آن پنج و سه دقیقه است. الان اواسط بعد از ظهر است، اما برای بابی دیر شده است.
بابی دوست دارد صحنه مشکوک خود را به آرامی، تنها در آپارتمانش با یک بطری Maker's Mark جشن بگیرد. دوستان متاهل او عقاید دیگری دارند. به محض ورود او از در، پیامهای صوتی با بازگشتهای شاد فراوان شروع به هجوم میکنند و به دنبال آن خود دوستان، که مانند یک ماشین دلقک به لابی کوچک بابی میچسبند. در معادل نمایشی یک قاب بزرگنمایی شده، آپارتمانی که در قاب نئون سفید قرار گرفته است، به سمت ما میچرخد و لحظهای به بابی میدهد، تحریفشده، شکاک و بیش از کمی نگران. بعداً یک مهمانی غافلگیرکننده برگزار میشود، اما این صحنه شلوغ در ذهن شلوغ او رخ میدهد، جایی که صدایی از آرزوهای خوب تهدید میکند که هر چیزی را که میتواند برای خودش داشته باشد غرق میکند.
سوندهایم، همانطور که سیل تکاندهنده ادای احترام ناشی از مرگ او نشان میدهد، به چهرهای به یاد ماندنی تبدیل شده است که میتوان به راحتی از عجیب بودن کار او غافل شد. اولین انقلاب بزرگ در موزیکال های آمریکایی در اواسط قرن گذشته رخ داد، زمانی که سبک نمایش که توسط کول پورتر، ایروینگ برلین و گرشوین به کمال رسید، جای خود را به مدل راجرز و هامرشتاین داد، نمایش هایی با موسیقی هایی که بیانگر احساسات و عواطف هستند. آهنگ هایی که عمیق تر می شوند قهرمان و طرح را توسعه می دهد. سوندهایم، شاگرد همرستین، این سنت را به ارتفاعات غیرقابل پیش بینی رساند، اما او همچنین دوست داشت با آن بازی کند. کمپانی، که بر اساس مجموعهای از نمایشنامههای تکپردهای از جورج فرث، نویسنده کتاب، ساخته شده است، در حال کنار گذاشتن قوس دراماتیک به نفع طرحهای مستقلی است که حول یکی از موضوعات مورد علاقه ساندهیم جمعآوری شدهاند: بزرگ شدن.
در عرض دو ساعت و نیم پس از نمایش موزیکال، بابی که توسط گروهش به عنوان یک کودک سرگردان دیده می شد، به دیدار دوستان و عاشقان مختلف می رود و آنچه مشاهده می کند اشتهای زناشویی او را وسوسه نمی کند. هری (کریستوفر سیبر) و سارا (جنیفر سیمارد) تهاجم جوشش خود را در حملات جیو جیتسو تصعید می کنند. سوزان (راشیدرا اسکات) و پیتر (گرگ هیلدرت)، یک زوج عالی، در حال طلاق هستند. دیوید (کریستوفر فیتزجرالد) ادعا می کند که همسرش جنی (نیکی رنی دنیلز) را دوست دارد، اما نمی تواند از نگاه کردن به بابی دست بردارد. پل (اتای بنسون) به نامزدش جیمی (مت دویل که در حال گذراندن دوران بسیار پیچیده "امروز ازدواج" است) وفادار است و جیمی با لغو عروسی آنها به او پول می دهد. در مورد مردان مجرد، آن را فراموش کنید. پی جی (بابی کونته) یک کاریکاتوریست دیوانه با خالکوبی ایلومیناتی و ادعاهای معنوی دروغین است. تئو حساس (مانو نارایان) به تازگی با شخص دیگری نامزد کرده است. سپس اندی (کلیبرن الدر)، مهماندار هواپیما، که بدن الهی او به طرز غم انگیزی به سر خالی چسبیده است. بابی به او اطمینان می دهد: "تو احمق نیستی، اندی" و او پاسخ می دهد: "این برای من است." منطق زره پوش است.
همه اینها همانطور که در نمایش بیان می شود می تواند یک فرد را دیوانه کند و این کار را می کند. بابی، در تولید الیوت، آلیس است که در سرزمین عجایب سورئال نیویورک گرفتار شده است. او از یک شفت به پایین سر می خورد و به خانه می رود تا متوجه شود که آپارتمانش به اندازه خانه عروسک کوچک شده است. پس از خوابیدن با اندی، چشم اندازی از آینده احتمالی خانوادگی آنها به معنای واقعی کلمه از جلوی چشمان او چشمک می زند. صحنه مملو از جانشین های بابی است: بابی باردار، بابی با بچه ای روی سینه اش، بابی که هر بار که اندی نشت می کند، خشی را که در اطراف توالت اسپری می کند پاک می کند. این خنده دار، واقعی و متحجر است.
تغییر یک ریسک است. بنابراین تغییر نمی کند. به لطف تغییر جنسیت، زمانی که جوآن (پتی لوپون)، دوست نمکی و بزرگتر بابی، ودکای استینگر خود را از «دخترانی که فقط تماشا میکنند» در «خانمهایی که ناهار میخورند» بلند میکند، دیگر صحبت نمیکند. فقط برای خودش، بلکه برای بابی، هشدار می دهد که اگر او از زندگی دور بماند، چه اتفاقی می افتد. ازدواج جوآن - سومین ازدواج او - با لری محبوب و ثروتمند (ترنس آرچی) پیچیده ترین رابطه در سریال است. او به عشق لری به او اعتماد ندارد، زیرا اعتماد چیزی است که شما را آزار می دهد. قلب نرمی در زیر این پوسته دانش وجود دارد. در طول سالها، لوپون نسخهای متمایز و متمایز از آهنگ وحشیانه جوآن را ارائه کرده است تا شاید آهنگ او را از الین استریچ متمایز کند که این آهنگ را ساخته و آن را به یک کلاسیک تبدیل کرده است. تلفظ لوپون از کلمات "خانم ها"، "کافتان"، "نشستن" - تلفظ او از هر کلمه، در واقع - مانند طلوع خورشید در گراند کانیون است، پدیده ای که باید حداقل یک بار در این زندگی شخصاً تجربه شود.
اگر یک اتصال ضعیف در اینجا وجود دارد، Lenk است. او قطعاً شبیه نقش بابی است، لغزنده و اغوا کننده در قرمز خون، و همچنین با یک لحظه کمیک تیز و زره احساسی کنایه آمیز بازی می کند. کاری که او نمی تواند انجام دهد این است که آن را بخواند. لنک به نظر میرسید که صدایش را فشار میداد و تلاش میکرد بلند شود. کمی بی ادبی اشکالی ندارد. حتی ممکن است داشتن مقداری ماسه در صدف خوب باشد. اما لنک این تصور را ایجاد می کند که او از موسیقی جدا است. بابی این فرصت را پیدا می کند که جدایی را که با دقت پرورش داده است بشکند، و این یکی از بهترین لحظات در تئاتر موزیکال است یا ممکن است استدلال کنید - اگر در این دنیای جدید بدون ساندهیم به طور خاص از ساندهیم سپاسگزار هستید - در موسیقی یا در تئاتر. تئاتر: آهنگ "زنده بودن"، سفری پنج دقیقه ای از بدبینی تا امید. زیبایی زیباشناختی و احساسی آهنگ در ساخت پایدار آن نهفته است. اما لنک هر آیه را به عبارات کوتاه و نامرتبط تقسیم می کند و تمایل او به نفوذ در صدای صحبت کردنش یادآور لحظه ویرانگر مستند DA Pennebaker در مورد آلبوم اصلی کمپانی است، زمانی که مهندس استودیو در مورد Stretch خسته از صدا پرسید تا او را بخواند. تکراری بعدی شاید برای جبران آن، الیوت لنک را مجبور میکند تا صحنه را تا حد پانتومیم دوباره پخش کند و در اوج آهنگ به نماز زانو بزند تا نشان دهد که او آماده است تا آرزوی خود را برای یک رابطه انسانی برآورده کند. اگر می توانست این همه جاز را فراموش کند و به موسیقی اعتماد کند، احساسات به دنبالش می آمد. آنها همیشه انجام می دهند.
تولد بزرگ دیگر پایه و اساس «کیمبرلی آکیمبو» است، یک موزیکال جدید (به کارگردانی جسیکا استون، در شرکت تئاتر آتلانتیک)، ساخته شده توسط Janine Tesori و بر اساس نمایشنامه ای از دیوید لیندزی-آبیر، نویسنده کتاب و اشعار. کیمبرلی لواکو، قهرمان سریال، در آستانه شانزده سالگی است، اما این مناسبت چندان شیرین نیست. او از یک اختلال ژنتیکی نادر رنج می برد که او را به نوعی بنجامین باتن معکوس تبدیل می کند که با نرخ بدشکلی پیر می شود. زمانی که همسالانش به سن بلوغ رسیدند، کیمبرلی (با بازی ویکتوریا کلارک شصت و دو ساله، با جذابیت نوجوان خجالتی) قبلاً یائسه شده بود. بدتر از آن این است که آمار نشان می دهد سال آینده ممکن است آخرین سال او باشد.
با این حال، این پیشفرض تلخ چیزی بهطرز طراوتآمیز به دست میدهد، با رولد دال کوچک، که مانند ساندهیم تمایل داشت خوشبینی را در لباس یک بدبین بپوشد. کیمبرلی برای پدرش (استفان بویر) یک شراب دیوانه و برای مادرش (علی موسی) یک خودشیفته شاد دارد. عمه او دبرا (بانی میلیگان ضایع شده) به اندازه کافی مهربان است، اما افسوس که یک کلاهبردار است که آخرین نقشه اش شامل وادار کردن کیمبرلی و گروهی از همکلاسی های دبیرستانی اش در نیوجرسی برای ارتکاب کلاهبرداری پستی است. (به ندرت چنین توجه هنری عاشقانه ای به شهرستان برگن شده است.) و مانند داستان دال، این کودکان هستند که حس اخلاقی و همدردی دارند. ست (جاستین کولی)، دیوانه ای که توبا بازی می کند، از راهپیمایی با سرعت خودش نمی ترسد و در کیمبرلی فردی را می بیند که می تواند با او راهپیمایی کند. زندگی می تواند طولانی یا به طور محو شدنی کوتاه باشد. به هر حال، این نمایش ملایم به ما می گوید که ارزش دارد در این راه شرکت خوبی پیدا کنیم. ♦
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- 3 تعاریف جدید درباره تیونینگ خودرو نمیکنید اغلب میخواهم برای شنیدن
- سانتا باربارا سرپرستان شهرستان تصویب $2.2 میلیون دلار در اجاره و کمک به فاجعه
- برابری به دست آورده نمی شود آن داده شده است
- خرید یونیت هیدرولیک ( پاورپک هیدرولیک ) - هیدرولیک نادری
- اسپری های خنک کننده عالی صورت که ممکن است شما را در طول موج گرما شاداب نگه دارد
- نرخ آب رفتن
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- علوم و تجهیزات آزمایشگاهی - دیدگاه های آزمایشگاه پزشکی
- boba café, creperie One Plus continues operation amid pandemic