موسیقی پیچیده پدران و پسران در «استنوفونن»
در سکانس آغازین «Stenofonen» چیزهای زیادی برای چشم وجود دارد که به گوش پیشنهاد میشود: ردیفهایی از کتابها و سیدیها، سیستم صوتی تتریس در میان کتابها و سیدیها، بالا بردن میز. انبوهی از نتهای موسیقی، پایهای که نتهای بیشتری را بالا میبرد. و بعد پیرمردی است که در قطعهای از آن نت آهنگ، رمان عاشقانه بتهوون شماره. 2 در فا ماژور، Op. 50، روی ویولن. او اجرا می کند و شروع می کند، همان دو پیمانه را بارها و بارها می نوازد، در حالی که پسر بالغش در همان نزدیکی نشسته و گوش می دهد. این باغ موسیقی به صورت بصری، خیره کننده و سخاوتمندانه ارائه شده است. اما پسری که احتمالاً بارها و بارها این وضعیت را در این مکان تحمل کرده است، روی یک شی متمرکز میشود، سنگی که ممکن است وزن کاغذی برای تمام نتهای موجود در کنار آن باشد. این سنگ به خودی خود نامشخص است، نسبتاً غیرقابل تماشا است، اما با هر چیز دیگری در اتاق متفاوت است.
"بابا؟" پسر حرفش را قطع می کند "این چه نوع سنگی است؟"
پدر با اهانت به بیرون می اندازد: «این فقط یک چیز احمقانه است»، «احمق» یک خنجر کلامی. او اذیت شده است. او حالتی از خود منتشر می کند که گویی یک کبودی بی وقفه در حال ضربه زدن است - و این به این دلیل است که یکی، هرچند انتزاعی است. پسر متوجه نمی شود که سنگ چیز خاصی است اما پر از درد. این یکی از مجموعهای است که «استنوفون» عنوانی را تشکیل میدهد - ابزاری ساخته شده از هشت سنگ که زمانی که به شکلی بی شباهت به زیلوفون چیده میشود، مقیاس سی ماژور را ایجاد میکند.
نیکولای کوپرنیکوس بازیگر و فیلمساز دانمارکی که فیلمنامه کوتاه فیلمنامه را نوشته و کارگردانی کرد، برای اولین بار به روشی مشابه با این ساز آشنا شد - پدر مرحومش، یورن، یک ساز را اختراع کرد و صحنه آغازین فیلم آینه تجربه کوپرنیکوس است. در بازگویی سینماییاش: وقتی یورن دوازده ساله بود، پدرش، هارالد، او را از بردن ویولن به کمپ خوابآلود منع کرده بود، و بنابراین، یورن تقریباً دو هزار سنگ را در ساحل اردوگاه غربال کرد تا هشت نفر را که میسازند، پیدا کند. یک استونفون این ساز شهرت کوتاهی برای او به ارمغان آورد، از جمله در یک برنامه رادیویی و یک داستان جلد روزنامه. با این حال، در تمام مدت هارالد پسرش را به عنوان یک نوازنده تحقیر می کرد. هارالد در اوایل فیلم با تحسینی ثابت به یورن می گوید: «شما آنقدر استعداد ندارید که برای دیگران بازی کنید». در حالی که چشمان یورن پر از اشک است، هارالد به طرز وحشتناکی راحت به نظر می رسد.
چندین دهه بعد، جورن واقعی تمایلی نداشت که این بخش از زندگی خود را با پسرش به اشتراک بگذارد. کوپرنیک در مصاحبه اخیر با زوم به یاد می آورد که وقتی پدرش در نهایت گفت: «به خودم گفتم باید در این مورد به کسی بگویم. من باید یک فیلم در این مورد بسازم.» در گفتگوی ما، کوپرنیک، که هنوز از نوآوری پدرش خوشحال است، اغلب عبارت وارهولی "پانزده دقیقه شهرت" را برای توصیف شکوه کودکی یورن به عاریت گرفت. و با این حال این تصمیم کوپرنیک بود که با «Stenofonen» این شهرت را بیست و دو دقیقه دیگر افزایش دهد که موفقیت پدرش و درد طولانی او را به چیزی جاودانه تبدیل کرد.
این فیلم حاوی لایههای بازگشتی از هنر تقلید از زندگی است، با پسر خود کوپرنیک، لوئیس نس اشمیت، در نقش یورن جوان و کوپرنیک در نقش نیکولاژ، نسخهای از خودش. نکات شخصی دیگری نیز وجود دارد. بخش هایی از نمایش رادیویی واقعی که یورن در آن اجرا می کرد شنیده می شود. روزنامه ای که زمانی روی جلد آن بود در کتابخانه موسیقی جمع شده است. دو سنگ از استونوفون اصلی یک کمئو ایجاد می کند. و موسیقی - موسیقی بتهوون است که مورد علاقه یورن است. کوپرنیک تاکید کرد: "اما من همچنین می خواهم فیلمی جهانی بسازم." "و البته مردم، مخاطبان - آنها چیزی در مورد همه اینها نمی دانند. انشالله که بتونن احساس چیزی، اما آنها نمی دانند که آن پسر خود من است. آنها نمی دانند که این من هستم که من را بازی می کنم. یا آنها از داستان بتهوون اطلاعی ندارند و اینکه موسیقی سنگی رادیو واقعا پدر من است. اما من فکر میکنم شاید بتوانی به نوعی آن را حس کنی.»
اگر صمیمیت ریشهدار فیلم به رسمیت شناخته نمیشود، جهانشمولی که کوپرنیک برای آن تلاش میکرد چنین نیست. ویژگیهای آفرینش موسیقی یورن ممکن است برای بیشتر افراد ناآشنا باشد، اما غریزه اولیهای که او را به خلق آن سوق میدهد - میل پایه برای انتقال استعدادش، به دست آوردن تأییدیهای که مدتها پیش از آن دریغ شده بود (و غلبه بر ضرر وقتی چنین تأییدی به دست نمیآید. ) - حتی برای بینندگانی که هرگز ساز را لمس نکرده اند، طنین انداز می شود. یورن نامحسوس، نسبتاً غیرقابل تماشا به نظر می رسد - مطمئناً به نظر می رسد که هارالد او را چنین می بیند - اما او به روشی غیرقابل درک از انتظارات سرپیچی می کند و ثابت می کند آنقدر پر از موسیقی است که می تواند زمین را به یک سمفونی تبدیل کند.
[ad_2]