هنرمندی که در اثر ایدز از دست رفته بالاخره به چیزی که لیاقتش را دارد می رسد
دارل الیس توسط گذشته تسخیر شده بود. این درست زمانی بود که او به عنوان یک هنرمند مبتدی در سالنهای موزه هنر متروپولیتن قدم میزد و از نقاشیهای استادان اروپایی که قلب او را مینوشید، بازدید میکرد. این امر بعداً زمانی که او خود را در آموزه های ادیان سنتی شرق غرق کرد صادق بود. اما گذشته زمانی که نقاشیها و عکسهای خودش را ساخت که عکسهای گرفته شده توسط پدرش را تفسیر میکرد، بیشتر او را تحت تأثیر قرار داد.
پدرش، توماس، یک آماتور بود که برای مدت کوتاهی یک استودیوی حرفه ای پرتره را اداره می کرد. اما قبل از اینکه الیس به دنیا بیاید، توماس توسط پلیس غیرنظامی مست در خیابان های محله خانواده برانکس جنوبی تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت. به گفته خواهر الیس، پس از اینکه توماس از پلیس خواست تا ماشین پارک شده خود را جابجا کنند، اختلاف ایجاد شد. (از قضا، توماس در حال آموزش برای پیوستن به پلیس بود. چند هفته پس از مرگ او، آکادمی با او تماس گرفت تا به او اطلاع دهد که شرایط لازم را برآورده کرده است.) الیس متولد سال 1958، دنیایی را که پدرش در آن زندگی می کرد، مطالعه کرد. او که از روی پرینت عکسهای توماس و بعداً از مخفیگاهی با نگاتیوهایی که مادرش به او داده بود کار میکرد، از داستان بازسازیشده هم بهعنوان شکار خیالپردازیهای نوستالژیکاش و هم بهعنوان تابلوی صدا برای وجود فعلیاش استفاده میکند. ضرب المثل معروف ال پی هارتلی گذشته را کشوری بیگانه معرفی می کند. الیس کمتر یک گردشگر بود تا یک مهاجر. او درگذشت، در ایدز، در سال 1992 در سی و سه سالگی، همسن پدرش هنگام کشته شدن.
تنها با انتشار یک تک نگاری جدید در مورد آثار الیس توسط سازمان هنری ویژوال ایدزکه الیس شروع به کسب شناختی که سزاوارش است کرده است. (اولین ایستگاه یک نمایشگاه سیار پاییز آینده در موزه هنر بالتیمور خواهد بود.) به عنوان یک هنرمند جوان، الیس در کلاس های Cooper Union شرکت کرد و در برنامه آموزشی مستقل ویتنی معتبر شرکت کرد. او در صحنه پر جنب و جوش مرکز شهر در میان هنرمندانی مانند رابرت مپلتورپ و پیتر هوجار که هر دو عکس او را گرفتند، گردش کرد. اما بر خلاف برخی از همتایانش که در طول زندگی یا پس از مرگش به رسمیت شناخته شدند، کار الیس نسبتاً نامشخص است. پول همیشه محدود بوده و برای گذران زندگی، یک نگهبان استخدام کرده است MoMAکاری که او از انجام آن ناراحت است. او در طول فعالیت کوتاه خود، تنها چند نمایشگاه برگزار کرد و تنها درخشش شهرت خود را به عنوان شرکت کننده در نمایشگاه گروهی جنجالی نان گلدین به دست آورد. ایدز بحران، "شاهدان: در برابر ناپدید شدن ما" در سال 1989. اما به طور قابل توجهی، او تصمیم گرفت عکس های خوجار و مپلتورپ - که هیچ کدام را دوست نداشت - به عنوان خودنگاره های قدرتمند تجدید نظر کند، بنابراین ادعای خلاقانه ای برای تصویر شما داشت. .
تنها سابقه شناخته شده الیس مصاحبه با دو هفته نامه همجنس گرایان است در نیویورک متولد شد، کمتر از یک سال قبل از مرگش. او به مصاحبه کننده، دیوید هیرش، گفت که او هرگز یکی از افرادی نبوده است که در مورد موضوع سیاهی او صحبت کرده است. او گفت: «البته نژادپرستی در دنیای هنر بسیار زیاد است. "و مردم نمی دانند بارها به شما چگونه واکنش نشان دهند، به عنوان یک هنرمند سیاه پوست، آنها نمی دانند که چگونه به کار شما واکنش نشان دهند. این یک مشکل بزرگ است و من حدس میزنم که اغلب به بلک، نژاد فکر نمیکنم، اگرچه میدانم که وجود دارد. اما خیلی ساده لوحانه است که اینطور باشم، زیرا تمام زندگی من را تحت تأثیر قرار داده است.» با این حال، این موضوع به ناچار به کار او راه یافت. در مجموعه ای از سلف پرتره های عکاسی، او کلیشه های مردان سیاه پوست را به تصویر می کشد - نگهبانان امنیتی، گداها، پلنگ های سیاه. او هرگز این تصاویر را به نمایش نگذاشت، اما از آنها بهعنوان پایهای برای چندین اثر بعدی استفاده کرد، از جمله یک عکس تحریف شده غیرعادی احمقانه "بدون عنوان (خود پرتره پس از عکس توسط نگهبان موزه)" و یک طراحی "بدون عنوان (خود پرتره)" در که یک الیس له شده با دستان دراز ظاهر می شود و از بیننده درخواست کمک یا شاید رحمت می کند.
در یک مفهوم کمی سطحی، الیس می تواند به خوبی با هنرمندان به اصطلاح نسل پیکچرز هماهنگ شود. این گروه که شامل چهره هایی مانند رابرت لونگو، شری لوین، ریچارد پرینس و سیندی شرمن بود، شیفته تئوری مد پست مدرن و اقدامات وقیحانه تصاحب بود. اما در حالی که الیس مطمئناً در همان حوض فکری شنا می کرد - در یادداشت های او می توانید دستورالعمل های کوتاهی برای "خواندن هگل" و "خواندن دریدا" بیابید - کار مناسب او ارتباط چندانی با حذف هیپسترها و تیزبینی آنها نداشت - به رهبری فلسفی. ژست می گیرد. . در عوض، کار او به طرز تکان دهنده ای صمیمانه و شخصاً آشکار کننده بود.
[ad_2]