پوتین، اوکراین و حفظ قدرت
ولادیمیر پوتین خود را به عنوان پرچمدار ضد روشنگری مدرن به شهروندانش و جهان معرفی می کند. او لیبرال دموکراسی را "منسوخ" خواند، توافقی سیاسی که "بیشتر از هدف خود عمل کرد". گفته می شود که یکی از الگوهای تاریخی او الکساندر سوم، پادشاه مرتجع سلسله رومانوف بود که محدودیت های شدیدی را بر مطبوعات تحمیل کرد، سعی کرد امپراتوری چند قومی خود را "روسیه" کند و علیه تهدیدات داخلی و خارجی بسیج شد. چهار سال پیش، پوتین هنگام بازدید از شبه جزیره کریمه، یک قطعه زمین بزرگ و کاملا سالم از اوکراین که روسیه در سال 2014 به آن حمله کرد و از آن زمان تاکنون آن را اشغال کرده است، تحسین عمیق خود را برای تزار ابراز کرد.
پوتین آماده حمله مجدد به اوکراین است. سلاح های او شامل سخت افزار نظامی، بدافزار و تبلیغات است. آخرین باری که حمله کرد، این کار را با نهایت پنهان کاری انجام داد و از «مردان سبز کوچک» نیروهای ویژه به عنوان پوششی موقت در دادگاه افکار عمومی استفاده کرد و در عین حال سیمفروپل، یالتا و سواستوپل را تصرف کرد. اکنون او می خواهد غرب، پریشان و آشفته، بداند که دونتسک، خارکف و لوهانسک، در شرق صنعتی، و حتی کیف، پایتخت، به طور بالقوه در میدان دید او هستند.
برای هفتهها، قانونگذاران و نشریات تبلیغاتی پوتین اظهارات متناقضی میکنند و ناگهان هرگونه قصد تهاجم را تکذیب میکنند و تلاشهای او برای خنثی کردن آنچه را که بهعنوان تجاوزات شنیع غرب از پایان جنگ سرد میبیند، افزایش میدهند. "ناتو آیا سرطان است: آیا آن را درمان خواهیم کرد؟ تیتر هفته گذشته یک روزنامه طرفدار کرملین بود، استدلال ها و حقایق. که در روزنامه ادبیکنستانتین سیوکوف، تحلیلگر نظامی گفت: «روسیه باید گامهای غیرمتعارف بردارد. آنهایی که خام هستند. اگر این کار را نکنیم، "شریکای" ما ممکن است فکر کنند که می توانند پای خود را روی روسیه پاک کنند. او در مورد نیاز احتمالی برای ایجاد کلاهکهایی که میتواند «به پارک یلوستون» برخورد کند یا «سونامی مرگباری با امواجی به ارتفاع صدها متر» ایجاد کند که همه چیز را در مسیر خود جارو کند، متعجب بود.
تعداد کمی از رهبران مانند پوتین از نفوذ ناپذیری استفاده کرده اند. مبلغان، متحدان دزدسالار و سرویس های مخفی او هرگز نمی دانند که او در آینده چه خواهد کرد. اما الزام کلی او آشکار است: حفظ قدرت. پوتین به عنوان یک افسر آموزش دیده KGB، تهدیدات را از زوایای بی شماری احساس می کند و در تاریخ چالش های حاکمیت کرملین آموزش دیده است. به عنوان مثال، او می داند که حوالی ظهر 25 اوت 1968، چهار روز پس از ورود ارتش شوروی به چکسلواکی برای درهم شکستن جنبش اصلاح طلبی موسوم به بهار پراگ، هشت تن از روشنفکران مسکو در میدان سرخ راهپیمایی کردند و برای مدت کوتاهی پلاکاردهایی با شعارهای مشابه برافراشتند. "برای آزادی شما و ما!" شاعر ناتالیا گوربانفسکایا دست به داخل کالسکه برد و پرچم چک را بیرون آورد. این «طغیان ضد شوروی»، همانطور که در گزارشی محرمانه به کمیته مرکزی حزب کمونیست توضیح داده شد، تنها تا زمانی ادامه داشت که نگهبانان KGB به تظاهرکنندگان حمله کرده، آنها را کتک زدند و آنها را دستگیر کردند.
اما این اعتراض زودگذر پیامدهای عمیقی داشت. وادیم دلون، یکی از معترضان در میدان سرخ، به دادگاه گفت که "پنج دقیقه آزادی" او ارزش ضرب و شتم و حکم زندانی را دارد که قطعاً خواهد آمد. نمی توانست بفهمد چقدر درست می گوید. عوامل زیادی وجود داشت که میخائیل گورباچف را به پیشنهاد اصلاحاتی موسوم به تبلیغات و پرسترویکا سوق داد: به قیمت از دست دادن امپراتوری، کاهش اقتصاد داخلی، انزوای فکری و علمی، و بی تفاوتی جامعه نسبت به ایدئولوژی کمونیستی. جنبش ناراضی که الهام بخش معترضان میدان سرخ بود، هر چند هرگز زیاد نبود، مولد قدرتمندی از اندیشه و فرصت آزاد بود. در اواخر دهه 1980، حتی گورباچف به عنوان دبیر کل حزب کمونیست، از برجسته ترین رهبر جنبش، آندری ساخاروف ادای احترام کرد.
پوتین بارها و بارها یک درس آموخته است: جمعیت به ندرت به میدان عمومی می آیند و خواستار استبداد بیشتری هستند. در رژه اول ماه مه سال 1990، گروههایی از شهروندان در مقابل رهبری حزب کمونیست بر سر قبر لنین تجمع کردند و شکایات خود را با شعارها و نوشتههایی پخش کردند: "مرگ بر دفتر سیاسی! استعفا! "" مرگ بر امپراتوری و فاشیسم سرخ! "یک سال و نیم بعد، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، رویدادی که پوتین آن را "بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک" قرن بیستم خواند. او از آن زمان به تظاهرات مخالفان نگاه کرده است. در مسکو، در میدان بولوتنایا در سال 2011 یا در کشورهای مختلف در "حوزه نفوذ" شوروی سابق، از جمله گرجستان، اوکراین، بلاروس و قزاقستان - به عنوان نشانه ای از مرگ و میر حکومت استبدادی.
اجرا همراه با دوره هایی از عدم تحمل بی رحمانه است. در آگوست 2020، سرویس های امنیتی پوتین از ماده اعصاب نوویچوک برای مسموم کردن الکسی ناوالنی، برجسته ترین و گستاخ ترین مخالف رژیم استفاده کردند. وقتی ناوالنی زنده ماند، مقامات او را دستگیر کردند و پس از محاکمه ای که شایسته کافکا بود، او را در اردوگاه زندانی در نزدیکی شهر ولادیمیر حبس کردند. انتخابات به مسخره تبدیل شده، دادگاه ها تقلب شده، مجلس بازیچه رئیس جمهور است. سیاستمداران، فعالان و روزنامهنگاران مختلفی که برای رژیم نامناسب تلقی میشوند کشته، حمله، زندانی یا مجبور به تبعید شدهاند - نه به طور دسته جمعی، مانند زمان استالین، اما اغلب به اندازهای که مرزهای زندگی عمومی را به طرز وحشتناکی روشن کند. مقامات گروه های حقوق بشر و رسانه های لیبرال مانند مدوسا و تی وی راین را مورد آزار و اذیت قرار دادند و آنها را "عوامل خارجی" نامیدند. سازمان یادبود، سازمانی که به احیای حقیقت تاریخی اختصاص دارد، دستور تعطیلی داده شده است.
پوتین به ویژه در بهره برداری از آسیب پذیری ها، ریاکاری و اشتباهات مخالفانش متخصص است. او برای حداکثر مزیت تاکتیکی دست ضعیفی بازی میکند و در حال حاضر ورقهای اصلی او وابستگی اروپا به گاز طبیعی روسیه و بیثبات کردن دموکراسی در خارج، بهویژه در ایالات متحده است. دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، قیام 6 ژانویه و خروج او از افغانستان برای او خوشایند بود. به همین ترتیب، این واقعیت که بهعنوان فانوس دریایی آنچه «دنیای آزاد» نامیده میشود، میلیونها شهروند دارد که میگویند معتقدند رئیسجمهور کنونی آنها با یک رأی تقلبی انتخاب شده و باید با زور برکنار شود. درگیر شدن در یک جنگ تبلیغاتی با دشمنی که به دلیل اختلافات داخلی دچار اختلاف، آشفتگی و آشفتگی شده است، بسیار ساده تر است.
اوکراین یک کشور مستقل با بیش از چهل میلیون نفر است. سه دهه است که از دولت مسکو مستقل بوده است. این کشور از بحرانهای داخلی خود رنج میبرد - فساد، تقسیمبندی سیاسی - اما جوانتر اوکراینیها در فرهنگ سیاسی به مراتب کمتر خودکامهتر از همتایان روسی خود متولد شدهاند. مشخص نیست که پوتین به اوکراین حمله خواهد کرد. مسلم است که هرگونه اقدامی برای اشغال این ملت موجب مقاومت و فاجعه خونین خواهد شد. ♦
[ad_2]