مخالف جمعیتی که خشنود است چیست؟ شاید جمعیت یا رهگیری دسته جمعی؟ چنین اصطلاحی برای انواع فیلم هایی که کارگردان مکزیکی میشل فرانکو از آنها بازدید می کند ضروری است. برای مثال، «مزمن» فرانکو (2016)، پرستاری با بازی تیم راث بود که از بیماران لاعلاج مراقبت میکند، از جمله یک قربانی سکته مغزی با ضعف در پورنوگرافی. راث اکنون در فیلم Sundown فرانکو بازگشته است که می توان آن را فیلمی تعطیلات در آکاپولکو توصیف کرد. اما نگران نباشید. هنوز یک کابوس است.
شخصیت راث این بار نیل بنت است. او که یک انگلیسی در خارج از کشور بود، شروع به محو شدن کرد و به تدریج در گرما برشته شد. در یک لحظه لذت بخش رگه های کوچکی از پوست سوخته خود را می کند. نیل به همراه همسرش آلیس (شارلوت گینزبورگ) و فرزندانشان کالین (ساموئل باتملی) و الکسا (آلبرتین کوتینگ مک میلان) در تعطیلات است - یک بت مکزیکی باکلاس که در آن زنگهای زنگ همراه ماساژ شما میشوند ). یا ما معتقدیم. نیل بعداً به برنیس (یاسوآ لاریوس)، زن جوانی که در فروشگاهی با او آشنا میشود، میگوید که آلیس خواهر اوست و بچهها مال او هستند، نه او، اما حتی اکنون نیز نمیتوانیم مطمئن باشیم. نیل وانمود می کند که یک بازیکن آزاد است، بهتر است از برنیس خواستگاری کند؟ چنین توهمات و فریبکاری های کوچک نمونه فرانکو است. او ما را به چشم انداز داستان هایش هدایت می کند، نقشه اشتباهی به ما می دهد و ما را به گم شدن دعوت می کند.
آرامش سفر با تماس تلفنی که به آلیس خبر می دهد مادرش در حال مرگ است، قطع می شود. همه با عجله به فرودگاه رفتند و پس از آن نیل اعلام کرد که پاسپورت خود را جا گذاشته و پرواز بعدی را خواهد گرفت. او موفق به انجام این کار نمی شود. در واقع او هرگز ترک نمی کند. او با تاکسی به هتل میرود - نه مکانی مجلل که خانواده در آن اقامت دارند، بلکه یک مکان ناشیانه در کنار یک ساحل عمومی که روی یک صندلی پلاستیکی مینشیند و آبجو مینوشد. و یه آبجو دیگه اقیانوس پاهای او را میشوید. او با برنیس می خوابد. تلفن همراهش مثل یک جفت جوراب کثیف در کشو گذاشته شده است. او هیچ جا نمی رود و عجله ای هم برای رسیدن به آنجا ندارد.
ما به طور غریزی تیم راث را با پرخاشگری مرتبط میکنیم - فراموش نکنید که او چگونه در سری Pulp Fiction (1994) چت میگوید، حرکات میکشد، سیگار میکشد و سلاح گرم تکان میدهد - شگفتانگیز است که شاهد پرتره انفعال خالصی باشید که در اینجا آشکار میشود. شانه هایش فرو می افتند، گویی توسط یوغی نامرئی خم شده اند. راه رفتن او حرکتی بی هدف است و واکنش هایش مهار شده است، هر تحریکی باشد. وقتی کسی نزدیک آب تیراندازی میشود، چند فوت دورتر، نیل حتی بطری آبجوش را هم نمیاندازد. ما متوجه می شویم که این رسواترین موجود است: مردی که چیزی نمی خواهد. من به اندازه کافی فیلمهایی درباره افرادی دیدهام که عجله میکنند تا بیشترین بهره را از مرگ و میر خود ببرند، فهرستهای تیک تاک میکنند و تا میتوانند جوانههای صورتی درو میکنند، بنابراین برخورد با نیل، دشمن غرقشده افراد خوشبین، آرامش بخش است. عنوان فیلم آن را توجیه نمی کند. باید آن را "فهرست شیطان" نامید.
دیگران از روی صفحه و صفحه تسلیم شده اند، هرچند به ندرت تا این حد. شخصیت جک نیکلسون در مسافر (1975) هویت خود را با یک مرد مرده مبادله می کند، اما همچنان یک کنجکاوی اولیه را حفظ می کند. همین را می توان در مورد راوی بی حس فیلم بیرونی کامو نیز گفت، که حداقل مادرش را برای استراحت رها می کند، در حالی که نیل نمی تواند برای شرکت در مراسم تشییع جنازه خانواده به خود زحمت بدهد. مناسبتر از همه، «Monsieur Monde Winishes» است، رمانی از ژرژ سیمنون در سال 1945، که بر روی آن به راحتی اعتراف میکنم که وسواس دارم و موسیو موند - Mr. یک دنیا - فرار از مسیر نظم و ثروت پاریس، گرفتن قطار به جنوب، بررسی یک شیرجه ارزان، همانطور که نیل می کند، و در بالش گریه می کند: "آنچه از تمام وجودش جاری شد، از هر دو چشمش، تمام خستگی در طول چهل و هشت سال انباشته شده بود، و اگر اشکهای لطیف وجود داشت، به این دلیل بود که اکنون این مصیبت تمام شده بود.
همانطور که انتظار دارید، "غروب آفتاب" با جزئیات قابض همراه است. هیچ کارگردان دیگری از عشاق برهنه زیر دوش به قطره های آهک که در نمای نزدیک روی صدفی که با حرکتی براق پاسخ می دهد فشرده نمی شود. با این حال، به طور کلی، فیلم فاقد شجاعت ناامیدی خود است. هر چه بیشتر طول بکشد، فرانکو بیشتر احساس می کند که موظف است آن را با طرح و زمینه پر کند. شخصی در حال خواندن مقاله ای در روزنامه است که در آن از آلیس به عنوان "وارث کسب و کار چند میلیارد دلاری خوک و کشتار در بریتانیا" نام برده شده است (واقعاً میلیاردها؟ این مقدار زیادی خوک است.) البته او و نیل در حال کثیف هستند. ثروتمندان و اینکه آنها مدیون قصاص هستند. فرانکو ریشه در سیاست های وحشیانه جنگ طبقاتی دارد، همانطور که در فیلم قبلی خود، نظم جدید (2020) انجام داد.
در اواخر "غروب آفتاب" مکاشفه دیگری دریافت می کنیم که - و می توانم بگویم فاجعه بار - توضیح می دهد. چرا نیل تصمیم گرفت تسلیم شود. آنچه را که فیلم از این طریق در انسجام به دست می آورد، در تنش، پنهان کاری و شوک وجودی از دست می دهد. من نمی خواهم دلیل وجود مردی مانند نیل (یا مسیو لوموند) را بدانم. او به دلیل نیاز ندارد. فقط تماشا کنید که او از زندگی دور می شود و صورتش را به سمت خورشید بلند می کند.
در میان آخرین کتابهای سینما، یکی از مهمترین کتابها «آنها را شرق نگه دار» ریچارد کوزارسکی است که سال گذشته منتشر شد. زیرنویس مواد تشکیل دهنده را می دهد - "کازان، کوبریک و رنسانس فیلم نیویورک پس از جنگ" - و نتیجه پر از ظرافت های دانش محلی و کنایه های خوشمزه است. یک مثال: چرا هری استرادلینگ، فیلمبردار «تراموا به نام هوس» (1951) الیجا کازان برای کار در هوبوکن، در «در ساحل» (1954) در کازان، آنطور که کارگردان امیدوار بود استخدام نمیشود؟ Kosharsky پاسخ می دهد: "فیلمبرداری در نیویورک تحت صلاحیت IATSE Local 644 قرار گرفت، که سعی کرد با ایجاد موانعی که برای جلوگیری از واردات اپراتورهای هالیوود، اعضای West Coast Local 659، از مشاغل محلی محافظت کند. همه اینها در یک فیلم است. در مورد عضلات متحد
اکنون با الهام از «آنها را در شرق نگه دارید»، انجمن فیلم میزبان فصلی کوتاه اما فشرده از فیلمهای آن دوره است. البته «در ساحل» در فهرست است، مثل آخر هفته گمشده بیلی وایلدر (1945) و شهر برهنه ژول داسن (1948) - مظنونین معمولی که با نگاه کردن از دریچه کتاب بز بسیار سرحال می شوند. دیدگاه ری میلند از فیلم وایلدر که در خیابان سوم به دنبال ماشین تحریر برای پول الکل دست و پا می زند، وقتی متوجه می شوید که دوربین در یک جعبه بسته بندی پنهان شده بود تا چندین عکس معتبر از مایلند در خیابان بگیرد، ناامیدتر می شود. واقعیت مثل یک کیسه برای چنگ زدن وجود داشت.
با گشت و گذار در فیلم های ارائه شده، چنین نکاتی از یک مستند چند برابر می شود. فرار کوچولو را امتحان کنید (1953)، به کارگردانی موریس آنجل، روث اورکین و ری اشلی، که عمدتاً مخفیانه در بروکلین و جزیره کونی فیلمبرداری شد و یک کودک غیرحرفه ای در نقش اصلی فیلمبرداری شد. یا صداهای پشت صحنه را بشنوید، مانند عنکبوت های خبری، که خیابان فرعی آنتونی مان (1949) را راه اندازی می کنند - «امروز در شهر نیویورک سیصد و هشتاد شهروند جدید متولد می شوند» - و دیوار شیشه ای (1953): «در مارس 27، هزار و سیصد و بیست و دو نفر آواره از کنار مجسمه آزادی در بندر امن نیویورک عبور کردند.
از این شروع خوب، فیلم شین باریک و تاریک می شود و به نوآر تبدیل می شود، در حالی که بازمانده اردوگاه کار اجباری (ویتوریو گاسمن)، پس از بازگشت به کشتی پناهجویان، با خنده های مهاجرتی به منهتن پناه می برد. اوج درخواست رحمت او، هم سرگرم کننده و هم هیجان انگیز، در ساختمان سازمان ملل، در سالنی خالی با علامت «کمیسیون حقوق بشر» اعلام شد. همانطور که کوزارسکی به ما یادآوری می کند، هیچکاک بعداً از فیلمبرداری در این صحنه های اوت در شمال شمال غرب (1959) منع شد. نه اینکه هیچ به کرامت جهانی بشریت علاقه مند بود. چیزی که برایش جالب بود، حالت صورت مردی بود: کری گرانت، بی گناه، اما چاقوی خونین در دست دارد.
چهره ای که از دیوار شیشه ای متمایز می شود، گلوریا گراهام است، اما گراهام همیشه برجسته است. او در اینجا نقش کسی را بازی میکند که آنقدر به فقر نزدیک است که روسریهای باقی مانده غذا را به رستورانی پرت میکند و چند سنت در پیادهرو میگیرد و با کفشش آنها را به دام میاندازد. خواندن کتاب مدل کوزارسکی یا گذراندن فصل در یک انجمن فیلم به معنای ملاقات با زنان دیگری است که تلاش میکنند در کلان شهر کنار بیایند و از انرژی افسانهای آن پس از جنگ تغذیه کنند. نتی کاوالو (کالین گری) در بوسه مرگ هنری هاتاوی (1947) وجود دارد که به همراه همسرش، یک زندانی سابق و دخترانش در کوئینز مستقر می شود و دعا می کند که گذشته اش بر او چیره نشود. (برخی امیدها.) سپس می آیند: هلن سنت جیمز (جین وایمن)، در آخر هفته گمشده، که از تولدو با کت پلنگی می آید و در نهایت در زمانیا گلدیس گلاور (جودی هالیدی)، یک بلوند خودکششی از شمال ایالت، در فیلم It Should Happen to You (1954) اثر جورج کوکور، که با به رخ کشیدن آن نام روی بیلبوردی در محفل کلمبوس، نامی برای خود دست و پا کرد. او بی گناه اما آگاه، تنها به دلیل عطش شکوهش شناخته شد. نیویورک بعدی - نیویورک اندی وارهول - خیلی دور نیست. ♦
[ad_2]
مقالات مشابه
- پیشرودنت
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- Top Eight Humorous Local Personal Classifieds Quotes
- چگونه یک اسباب بازی را به زمین بزنیم
- چنین مناسب 88801100011088 <!-- #masthead --> <!-- Flyout Nav. --> <!-- Post Content. --> دیدگاه استن ماک در "این روزها" در مورد اینکه زندگی چقدر خنده دار یا کنایه آمیز است، فقط است! نميتونست براي اين روز هاي پتوي خالي مناسب تر باشه! <i></i>اضافه کردن به موارد دلخواه <!-- #post-282528 --> <!-- #main --> <!-- #primary --> <!-- #content --> <!-- Login Modal. --> × ورود لطفا توجه داشته باشید این ورود به سیستم برای ارسال رویدادها و یا اعلامیه های مطبوعاتی است. استفاده از این صفحه در اینجا برای ورود به اشتراک مستقل خود را عضو نيستي؟ اينجا ثبت نام کن . <!-- #colophon -->
- آیا رای دهندگان اولیه دموکرات باید به نجات حزب جمهوری خواه از دست خود کمک کنند؟
- نحوه استفاده از بورت آزمایشگاهی
- 2020 کنوانسیون ملی دموکراتیک: 3 'ستاره رو به افزایش' قانونگذاران به سخنرانی های کلیدی