در اواسط سپتامبر 2017، آپیچاتپونگ ویراستاکول، کارگردان تایلندی، به شیکاگو پرواز کرد تا ببیند دنیایی که او خلق کرده چگونه دوباره طراحی شده است: مؤسسه مدرسه هنر شیکاگو اولین بازنگری در مقیاس بزرگ را از نمایشنامه غیرکارکردی، فیلم بلند او نصب کرد: فیلمهای کوتاه. فیلم ها، عکس ها و ابهامات. The Serenity of Madness که توسط متصدی و دانشمند Gridthiya Gaweewong سازماندهی شد و گالری غار سالیوان مؤسسه را اشغال کرد، تور هفت شهر را در چیانگ مای در سال 2016 آغاز کرد. اکنون اولین ایستگاه آمریکایی آن بود.
به عنوان یکی از طرفداران فیلم های Weerasethakul، من نیز به شیکاگو پرواز کردم تا خودم را در دنیای آن غرق کنم. وقتی وارد گالری شدم، در فضایی تاریک و وهم انگیز با چیزی نزدیک به ترس چرخیدم. تصاویر پسران و مناظر و آتش مانند چهره هایی در خانه ارواح بر من ظاهر شد. و اگرچه آنچه در این عکسها و روی صفحههای ویدئویی، بزرگ و کوچک، دیدم، با آثار سینمایی ویراستاکول متفاوت بود - آنها تکههایی بودند و میخواستند به این شکل دیده شوند - نمیتوانستم از ارادت عمیق او به تجسم چیزهای اسرارآمیز جلوگیری کنم. من به ویژه مجذوب ویدئویی از شریک آن زمان Weerasethakul، تیم، مرد جوان خوشتیپ در حال خواب شدم، و فیلم Fireworks، ویدئویی که در تاریکی شب در معبدی شبحآلود در تایلند گرفته شده بود، که در آن تصاویری از اسکلتهای سنگی که با رعد و برق روشن میشدند. تصاویری از سیاستمداران و فعالان تایلندی به دنبال شکلهای انسان شبحآلود و حیوانات اسطورهای قرار میگیرد. زمان گذشت، زمان گذشت، فاصله و ناشناخته بودن ابژه عشقی، اسطوره و واقعیت سیاست - همه اینها در "میانه جنون" بود، مانند فیلم های بلند برجسته Weerasethakul.
قرار گذاشته بودم بیرون نمایشگاه با ویراستاکول ملاقات کنم و وقتی من را دید، دست هایش را زد و با هیجان گفت: «تو آمدی!» در محوطه تفریحی نزدیک گالری نشستیم و او کیف شانه اش را باز کرد و بسته ای را بیرون آورد. از ماکارونی منجمد از میگو. گفت: برای تو. در تایلند آوردن هدیه به خانه مودبانه در نظر گرفته می شود. آمریکا خانه من بود و او اینجا مهمان بود.
Weerasethakul که نه فیلمش، "Memoria" با بازی تیلدا سوینتون در 26 دسامبر در نیویورک اکران شد، تقریباً به اندازه قد بلندترین پسر مدرسه ابتدایی - حدود پنج فوت و شش - و لاغر اما قوی، با دستان بزرگ زیبا است. چشمان تیره او که به شیوه ای که لبخند آهسته او را ایجاد می کند لذت را درک نمی کند، به ندرت از طرف مقابل خود منحرف می شود. مانند بسیاری از افراد حساسی که زبان اصلی آنها انگلیسی نیست، او روشی برای گوش دادن دارد که باعث میشود برای شنیدن صدای خود تلاش کنید. اگرچه ویراستاکول از بازگشت به شیکاگو خوشحال بود - او در سال 1998 مدرک کارشناسی ارشد فیلم را از دانشکده انستیتوی هنر گرفت - او گفت که از آکوستیک فضایی که نمایش در آن نصب شده بود ناامید است. با صدایی آرام و عصبانی به من گفت: «من از پتانسیل این کار اطلاع دارم. «خونریزی در این مکان زیاد بود. صدای کولر و بخاری داری. صدا در فضای مناسبش بسیار زیباست. ما آن را در تایلند نشان می دهیم و فوق العاده زیبا است. مثل گذر از یک رویا است. اینجا اشکالی ندارد."
البته ویراستاکول که به شدت از صدا و فیلم های فیلم هایش مراقبت می کند، متوجه هر شکافی در کارش می شود که خودش در آنجا نگذاشته باشد. او در پنجاه و یک سالگی مهمترین شاعر سینمای مدرن در سایت و لوکیشن است. ویراستاکول ملقب به جو، مانند شاعر و فیلمساز دیگر پیش از خود، ژان کوکتو، فیلمی را خلق کرد که در آن رویاها و سیاست در هم آمیختند. اما زمانی که کار کوکتو با ایدههای غربی در مورد ساختار، صدا و کنش هدایت میشود، Weerasethakul از سنت بودایی و فولکلور تایلندی استفاده میکند تا داستانهایی خلق کند که - مانند زندگی - اغلب تغییر جهت میدهند، ناگهان متوقف میشوند یا به طور کامل به چیز دیگری تبدیل میشوند.
برای Weerasethakul، فیلمها محیطی عالی برای انتقال تداوم و وقفههای زندگی هستند. برای مثال، شاهکار اواسط دوران حرفه ای او، بیماری گرمسیری (2004)، با سربازان در یک زمین چمن بلند که با یک جسد ژست گرفته بودند، شروع شد. او ژست می گیرد و می خندد: حتی در حضور مرگ، به نظر می رسد Uirasetakul می گوید، ما تظاهر به دوربین، دوستان خود می کنیم، بهتر است احساس کنیم که درگیر هستیم - اما در چه؟ بی رحمی زندگی؟ ماجرا به کنگ (بانلوپ لومنوی)، سربازی در یک جامعه روستایی در شمال شرقی تایلند تغییر میکند. کنگ با تانگ (Sakda Kaevbuadi)، مردی شیرین و جوانتر، غیرنظامی آشنا میشود و هر دو در میان آسمان وسیع تایلند و جنگلی تاریک و نفسگیر رابطهای را آغاز میکنند. Weerasethakul در حال توسعه یک رقص جدید برای رقص عشق، بیماری عشق است. بدون ویولن های خشن یا موج سواری طوفانی. عمق صمیمیت مردانه در نحوه بازی زانوهای آنها هنگام نشستن در فیلم، در نحوه نوازش و لیسیدن دستانشان نشان داده می شود.
حدود یک ساعت پس از این شکوه، صفحه نمایش تاریک می شود. برای یک ضربه سپس یک ضربه دیگر. سپس دیگری. هنگامی که صفحه نمایش دوباره روشن می شود، ما در یک داستان کاملا متفاوت هستیم. شاید ما در یک جنگل هستیم، شاید هم نه. اکنون سرباز دیگری (Huai Dessom) را می بینیم. او یک ببر را تماشا می کند. روستاییان از گم شدن دام شکایت کردند. در شکار، سرباز خسته می شود. شاید Weerasethakul به خستگی او نیاز دارد تا او را نسبت به آنچه می بیند مستعدتر کند: مردی برهنه در یک علفزار که مانند ببری است که بدنش را به درخت می مالید. آیا او انسان است یا ببری که شکل انسانی به خود گرفته است؟ بدن چه می کند؟ گوشت و خون؟ تاریخ؟ دنیای معنوی که زمان و مکان را فرو می ریزد؟ در نهایت سرباز مورد حمله مردی قرار می گیرد که ممکن است ببر باشد. بعدها، این موجود در مناظر سرسبز پرسه میزند و گریه میکند - برای عشق از دست رفته یا دوستی از دست رفته، یا برای عدن گمشدهاش، که اکنون با خون آغشته شده است. برای زندگی در دنیای Weerasethakul، باید تسلیم رویا شوید، هر چه که هست و شما را به هر کجا که می برد.
ویراستاکول از زمان نمایش فیلم برجستهاش، مستند سیاه و سفید «شیء مرموز در ظهر» در سال 2000، مجموعهای از فیلمهای مهم فرهنگی را خلق کرده است که با معانی متعدد، فیلمبرداری ظریف و بخشهای طولانی مشخص شدهاند که در آن شخصیتهای اصلی حرف کمی میزنند. یا هیچ. "شیء مرموز در ظهر" - که در اصل یک نمایش نفیس جسد است که در مناطق روستایی و شهری تایلند بازی و گاهی اوقات بازی می شود - پر سر و صداترین فیلم Weerasethakul است. تماشای آن به موازات آثار بعدیاش، مانند «بیماری گرمسیری» یا «عمو بونمی، که میتواند زندگیهای گذشتهاش را به یاد بیاورد» (2010) که به ترتیب برنده جایزه هیئت داوران کن و نخل طلای کن شد، شبیه شماست. در حال تلاش برای مقایسه همیلتون برادوی با یک عصر دورافتاده در یک روستای دورافتاده هستند: هیچ مقایسه مفیدی وجود ندارد. اما عناصر اصلی «شیء اسرارآمیز در ظهر» - نماهای بلندی که فضا و زمان را به تصویر میکشند، گوش دقیقی از پیچیدگیهای گفتار تایلندی و علاقه به جامعه و نحوه نگهداری یا گاهی اوقات کاملاً ناپدید میشود - به اشکال مختلف در سرتاسر Weerasethakul دوباره ظاهر میشوند. حجم کار او طرفدار «سینمای آهسته» است، یعنی فیلمهایی که الهامبخش تأمل هستند، زیرا بدون عجله، اما صاف، شفاف، اما در قاب راز هستند. و با این حال، علیرغم جدی بودن آنها در سطحی سطحی، فیلم های او اغلب درباره سینما به عنوان مکانی برای بازی هستند.
هنگامی که «شیء مرموز در ظهر» در جشنواره ظاهر شد، بسیاری از برنامه نویسان با تجربه نمی دانستند که حتی چیزی به عنوان یک فیلم هنری تایلندی وجود دارد، چه رسد به ویژه و ماهرانه ای مانند فیلم Weerasethakul. این ممکن است تا حدی به این دلیل باشد که بیشتر فیلمهای تایلندی قبلاً روی 16 میلیمتر فیلمبرداری شدهاند. در دسترس بودن تغییر رنگ، بدون نگاتیو اصلی برای چاپ. (اگر نمیتوانید تاثیری بگذارید، نمیتوانید فیلم خود را به غرب بفرستید، غربی که در توزیع همچنان یک ابرقدرت باقی میماند). از سینمای جهان او در فیلمهایش از تایلند بهعنوان یک کشور عجیب و غریب و بیخیال ** یاد نمیکند، ** که توسط یک پاسگاه سلطنتی اداره میشود - بهتر است آن را بفروشد و از این رو خودش را به تماشاگران غربی بفروشد. در عوض، او تایلند را تصرف می کند، که پیچیده است و به دلیل وجود آن به عنوان خانه شناخته می شود است خانه - Weerasethakul's. کارگردان دانیل آیزنبرگ، یکی از مربیان سابق Weerasethakul، در مصاحبه ای در سال 2017 گفت: "این کار با ما صحبت می کند زیرا پیچیدگی چند لایه زندگی روزمره ما را آشکار می کند." این ماهیت قابل توجه شخصیت هایی است که در این زندگی روزمره زندگی می کنند. آیزنبرگ گفت: به طور طبیعی مانند اعضای خانواده، حیوانات سخنگو و شمنهایی که در نهایت به شکلهای انسانی و حیوانی زندگی میکنند، از اتاق بیرون بیایید و ما را متقاعد کرد که زندگی بیش از چیزی است که ما میتوانیم ببینیم.
دنیس لیم، مدیر برنامهریزی فیلم در مرکز لینکلن و یکی از حامیان سابق کارهای ویراستاکول، گفت که اگرچه این فیلمها «آغشته به فرهنگ محلی، فولکلور محلی، سیاستهای محلی بودند»، چیزی که او را مجذوب خود کرد «باز بودن، باز بودن آنها - افراطی» بود. او گفت: «لازم نیست راهی برای تفسیر آنها وجود داشته باشد. مثلاً در عمو بونمی که میتواند زندگیهای گذشتهاش را به یاد بیاورد، شخصیت اصلی مردی بیوه (با بازی زیبای تناپات سایسیمار) است که دچار نارسایی کلیه شده و در دره کوهستانی جنگلی که در آن زندگی میکند آماده مرگ است. دنیای ظالمانه طبیعی همه جا را فرا گرفته است، با صدای حشرات و شب های ضخیمش. Bunmi تنها نیست. در آنجا برای کمک به او در نظم بخشیدن به امور، عروس، برادرزاده و سرپرست اصلی او که اهل لائوس است، حضور دارند. برای شام، همسر فقید بونمی، هوآی (ناتاکارن آفایونک)، که به سادگی ظاهر میشود، به گروه ملحق میشود، و همچنین پسر گمشدهشان، بونسون (گیراساک کولهونگ) که مانند میمونی به اندازه یک مرد درخشان ظاهر میشود. چشمان قرمز. این فیلم را میتوان چیزی شبیه داستان ارواح دید، که در آن مردهها برای تقسیم غذا با بستگان زندهشان بازمیگردند و جانوری با نوری دلخراش در چشمانش، شبها در چمنهای بلند کمین میکند. در همان زمان، مردگان در حال غذا خوردن هستند و جانور در مکانی واقعی در کمین است، با پیشینه اجتماعی-سیاسی که برای Weerasethakul به اندازه محصولات خارق العاده تخیل او مهم است.
«عمو بونمی»، مانند تمام فیلمهای ویراستاکول قبل از مموریا، در روستایی آیسان، شمال شرقی تایلند، خانه کودکی کارگردان فیلمبرداری شد. اگرچه در سال 1970 در بانکوک به دنیا آمد، اما در شهر شمالی استان خون کین بزرگ شد، جایی که والدینش، آرون و سوات، هر دو از نژاد چینی، به عنوان پزشک کار می کردند. همانطور که لارنس چوا دانشمند اشاره می کند، این منطقه "یک مکان خطرناک تاریخی است. . . محل چندین قیام ضد حکومتی "که به دلیل انزوای تاریخی، فقر و نبود زیرساخت ها همچنان سرکش است".
ویراستاکول به من گفت: "من از این منطقه می آیم که از مرکز بسیار محبوب است." "پس او این احساس را دارد - شما او را چه می نامید؟" - اینکه شما مانند یک شهروند درجه دو هستید یا چیزی شبیه به آن. با این حال، به عنوان فرزند پزشک، از امتیازات نسبی، از جمله تعطیلات سالانه خانوادگی در سایر نقاط جهان برخوردار بود. نابرابری اقتصادی بین خانواده او و همسایگانشان واضح بود. ویراستاکول، کوچکترین سه فرزند، میگوید که والدینش او و خواهر و برادرش را "بسیار آزادانه و آشکارا بزرگ کردند - تا حدی به این دلیل که آنها در این بیمارستان با پزشکان کمی مشغول هستند." یادم هست ساعت سه صبح یکی در زد تا مادرم را صدا بزند که برود.
ویراستاکول خواننده داستان های علمی تخیلی و فانتزی (فارنهایت 451 ری بردبری مورد علاقه خاص بود) و مجلات «سبک زندگی راهبان بودایی» بود. او همچنین عاشق سینما بود و علاوه بر فیلمهایی از هنگکنگ و هند و سلطنتهای تبلیغاتی تایلند، فیلمهای بزرگ آمریکایی که به شرق رسید، فیلمهای اسپیلبرگ و فیلمهای فاجعهآمیز مانند «دوزخ برجستگی»، «ماجراهای پوزیدون» و زمين لرزه".
[ad_2]
مقالات مشابه
- باند ماشین - قیمت بلندگو و اسپیکر خودرو
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- Reddit - Dive Into Anything
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- دمپر هوا و مشخصات انواع دمپرها
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- فروشگاه اینترنتی پادمیرا
- "Hive Rise" از Ash Fure یک تجربه صدای احشایی است