به آرامی، با احتیاط، با واکسینه شدن به نه، به برخی از لذت های اصلی زندگی عادی باز می گردیم. چند شب پیش، من و همسرم به سینمای محلی رفتیم، یک مالتی پلکس با صفحه نمایش های بزرگ و سیستم های صوتی پر سر و صدا. من همه آن را دوست دارم: جذابیت های آینده برای فیلم های ترسناک که هرگز نخواهم دید، و برای فیلم های جاسوسی که من از دست نمی دهم. جمعیت پچ پچ; تنقلات Brobdingnagian; کفپوش های چسبنده انتخاب ما برای این شب، پیتزای شیرین پل توماس اندرسون بود، فیلمی که در دره سن فرناندو در دهه 1970 اتفاق میافتد. این در مورد عجیب بودن جوان بودن، تلاش برای تبدیل شدن به یک انسان و شکل دادن به خود است. داستان پاره شده، عاقلانه و حیله گر است، اما به طور سودمندی صادقانه است. این یک بیماری همه گیر طولانی مدت بود، و یادآوری هیجان انگیز از آنچه شادی است.
اندرسون پنجاه و یک ساله است و از نوجوانی فیلم می سازد. او بچه دره است و هرگز این خیابان های حاشیه شهر را ترک نکرده است. اولین فیلمهای او - "هشت سخت" و "شبهای بوگی" - زمانی که او در اواسط بیست سالگی بود اکران شد و از آن زمان او از آن دست هنرمندی بوده که کار جدیدش همیشه یک اتفاق است. فیلیپ سیمور هافمن، دنیل دی لوئیس، تام کروز، ملورا والترز، جولیان مور و خواکین فینیکس از جمله بازیگران باسابقه ای هستند که در بهترین فیلم های او بازی کرده اند که می توان به «عشق مشتی مست»، «مگنولیا»، «آنجا خواهد بود» اشاره کرد. خون "، استاد "و" نخ شبح ".
اندرسون به ندرت با خبرنگاران صحبت می کند. روز بعد بعد از دیدن فیلمش وقتی با زوم تماس گرفتم این را به یاد آوردم. میدان او به نام او نامگذاری نشد، بلکه با میسون و دیکسون، نشانه ای از تحسین او از نویسنده منفرد توماس پینچون بود. (اندرسون فیلمی بر اساس رمان «رذل ذاتی» پینچون ساخت.) من با اندرسون درباره The New Yorker Radio Hour صحبت کردم. مکالمه ما برای طولانی بودن و وضوح ویرایش شده است. او از خانه اش در دره صحبت می کرد. و از آنجایی که او «شب های بوگی»، «مگنولیا» و حالا «پیتزا شیرین بیان» را در این منطقه قرار داد، گفتگو را که ویرایش شده و مختصر بود شروع کردم و از او پرسیدم که چرا این مکان برای او طنین انداز عمیقی دارد؟
دوستش دارم. به همین سادگی است: به نظر می رسد که از آنجا شروع و به پایان می رسد. یادم می آید که بچه بودم و فکر می کردم در مقطعی، احتمالاً در سنین نوجوانی، باید از اینجا بروم. «از اینجا برو» بالای تپه است، نه در دره سن فرناندو. شاید لس آنجلس، شاید نیویورک، شاید لندن، شاید شانگهای - هر چه باشد، باید از اینجا بروم.
اما من از آن دسته افرادی هستم که دوست دارم بیست و چهار ساعت دیگر بیرون بروم و بعد شروع به خارش کنم و به خانه فکر کنم. من فقط می خواهم به خانه بروم. من از آن دسته افرادی هستم که خانه را دوست دارم. اینجا راحتم خانواده من اینجا هستند، دوستانم اینجا هستند. این جایی است که من مدام به آن برمی گردم. هر جاه طلبی که داری بال باز کنی، من همیشه به اینجا برمی گردم. بعد از لندن، زمانی که ما Phantom Thread را انجام میدادیم - خواب دیدم میتوانم آنجا کار کنم - اما وقتی به خانه رسیدم، خیلی هیجانزده بودم. دره زیباترین جای دنیا نیست، فرهنگی ترین جای دنیا نیست، این را می فهمم، اما خانه است.
وقتی بچه بودم، آخر شب به رادیو گوش می دادم و تا دیروقت تلویزیون تماشا می کردم و همه در کالیفرنیا درباره دره شوخی می کردند. نمیدونستم چیه شوخی چی بود دره از نظر معنوی و از نظر منظر دوران جوانی شما چیست؟
خنده دار است - نمی دانم جانی کارسون ممکن است در این امر نقش داشته باشد، زیرا او همیشه می گفت: "مرکز زیبای بربانک!" ممکن است زیبا نباشد. و هیچ مرکز شهری واقعی وجود ندارد. . . .
منظورم دره سان فرناندو چیست؟ این یک فضای صاف بین کوه های سن گابریل و کوه های سانتا مونیکا است. دلیل اصلی وجود آن زمانی زمین های کشاورزی بوده است. و همانطور که می دانیم، داستانی از محله چینی ها در مورد چگونگی منحرف شدن آب از دره وجود دارد.
این یک حومه شهر است. و به نظر می رسید که حومه شهر همیشه برای کتک زدن می آمدند. من کاملاً مطمئن نیستم که چرا. وقتی اولین بار در نوجوانی «شب های بوگی» را نوشتم، یک داستان عالی در حیاط خانه ام وجود داشت. من مجبور نبودم راه دور بروم. من مجبور نبودم چیزهایی را درست کنم. من می توانستم تحقیق کنم، درباره این افراد در این صنعت اطلاعات بیشتری کسب کنم، اما آن را می دانستم. در یک نقطه احتمالاً خواندم که شما باید "آنچه را که می دانید بنویسید." این محل خوبی برای شروع است. این کار به اندازه کافی سخت است. پس چرا سعی می کنم چیزی را یاد بگیرم که فراتر از درک من است یا با من صحبت نمی کند؟
پیتزا شیرین بیان روی دو شخصیت تمرکز دارد. یکی از آنها گری ولنتاین با بازی کوپر هافمن، نوجوانی است که نسبت به سن خود فوق العاده کاریزماتیک است. او یک بازیگر کوچک است. او تجارتی را با تخت های آبی و سپس یک قصر شیطان پین بال راه اندازی کرد. حرف زدن و شجاعت او برای یک پانزده ساله شگفت انگیز است. او عاشق دختری به نام آلانا کین با بازی آلانا هایم می شود. او خیلی بزرگتر از او است. او در اواسط بیست سالگی است، با یک زندگی ناامید، اما هوش درونی که همچنین مغناطیسی است. این ریشه در تجربه شما چگونه است؟ اگر چیزی را می نویسید که می دانید، جوانه داستان پیتزا شیرین بیان برای شما چیست؟
من نفر دوم از چهار نفر بودم [children]بنابراین من یک خواهر بزرگتر داشتم و او دوستان بزرگتری داشت. او دو، سه، چهار سال از من بزرگتر است. و یکی از دوستانم یک خواهر بزرگتر داشت. بنابراین ما تصادفاً در شکاف ها افتادیم، بنابراین وقتی چهارده، پانزده ساله بودیم، دخترهای اطراف ما - دوستان خواهرمان - هجده، نوزده ساله بودند. و ماشین داشتند! بنابراین، هر ساعت پر جنب و جوش اختصاص داشت به تلاش برای اینکه آنها ما را به جایی ببرند! و در پشت آن، او سعی می کرد با آنها معاشقه کند یا با آنها معاشقه کند یا به نحوی مورد توجه قرار گیرد که چیزی بیش از فقط آزاردهنده برادر کوچک بود.
یادم می آید که با برخی از آن دخترانی که در طول راه ملاقات کردم، چند دوستی داشتم. آنها فقط دوستی بودند، اما فوق العاده بودند. آنها فوق العاده بودند فقط به این دلیل که فقط دوست بودند، می دانید؟ دوستی با زنی کمی مسن تر که خواهرت نبود - من در نسخه دنیای بزرگسالان انگشت پا داشتم یا چیزی که باعث می شد فقط به خاطر وسایل حمل و نقلی که داشتند احساس بزرگسالی کنم.
شاید بزرگترین ادعا در مورد قدرت و تفاوت سنی در فیلم نه اروتیک، بلکه تکان دهنده باشد. در یک نقطه، آلانا به جای ماشین یک کامیون رانده بود، و در یک نقطه او با سرعت کامل آن را به سمت پایین یک تپه در مرکز شهر براند. [Gary is her terrified and thrilled passenger.] این یک درام بالاست. بهتر از گریس کلی است که با کری گرانت در جاده ای کوهستانی در جنوب فرانسه با سرعت تمام رانندگی کنید.
این سکانسی که شما به آن اشاره می کنید، برای هر تعداد قسمتی است که به همان اندازه خطرناک یا کمی کم خطر بودند. و آنها به ویژه در کالیفرنیای جنوبی اتفاق افتادند، زیرا این یک جامعه رانندگی است. ما برده ماشین هایمان هستیم. ما آنها را دوست داریم. به خصوص در این سن - تمام زندگی شما به نوعی وقف گرفتن یک ماشین شده است. و مشکلی که در نهایت به آن دست یافتید معمولاً بزرگ بود. به عقب نگاه می کنی و فکر می کنی، باورم نمی شود که زنده باشم. بنابراین این سکانس به این قسمت ها می پردازد. در آن زمان، فقط فکر می کردید که این فقط سرگرم کننده است، اما از فاصله کوتاهی متوجه می شوید که واقعاً زندگی یا مرگ است.
ما یک کارت عنوان را روی صفحه می بینیم. و اعلام می کند که این تولید توسط شرکت فیلم قولاردی می باشد [Anderson’s production company]. این نام برای شما و خانواده شما بسیار عمیق است و ریشه در خانه در دره سن فرناندو دارد.
نام پدر من ارنی اندرسون است و اهل بوستون است. پس از جنگ، او بازگشت و دی جی رادیو در ورمونت شد و در نهایت به کلیولند، اوهایو رفت. او در طبقه همکف یک برنامه تلویزیونی بود که در آنجا اتفاق می افتاد. او یکی از آن نمایشهای ترسناک کلاسیک را خلق کرد و میزبانی کرد. و قهرمانش گولاردی نام داشت. [The show ran on WJW on Friday nights, from 1963 to 1966, and was an influence on everyone from Drew Carey to the Cramps.] او یک ریش ون دایک تقلبی و عینک آفتابی با عدسی بیرون زده زده بود. کار او این بود که این فیلم های ترسناک را ارائه کند و به بچه ها نشان دهد که چگونه سرگرم شوند. گولارد یک شخصیت محلی فوق العاده محبوب در کلیولند بود. [My father] در نهایت به کالیفرنیای جنوبی، در دره سان فرناندو آمد و به عنوان گوینده ABC کار کرد، او تبلیغات مختلفی ساخت. او گوینده غرفه نمایش کارول برنت شد. اما گولاردی همیشه او را برای همه کسانی که در آن زمان در کلیولند بودند دنبال می کرد. این لیست به طرز شگفت آوری طولانی است - افراد شگفت انگیزی بودند که در آن زمان در اوهایو کودک بودند، از کریسی هند گرفته تا جیم جارموش.
[ad_2]
مقالات مشابه
- آیا تفنگ سیگار کشیدن در تحقیقات 6 ژانویه وجود دارد؟
- ظهور خلبانان جنگنده هوش مصنوعی
- خریدار ظروف مسی
- لبخند و خنده: برخی از زندگی بهترین داروهای
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- حمایت جامعه با شما آغاز می شود در طول COVID-19: در اینجا چه باید بکنید
- مظنون به اتهام چند فقره جرم خرابکاری
- کیت والبرت "قرنطینه ازدواج" را می خواند
- چگونه مانند یک جدی می تواند کمک به شما در UC برکلی
- بررسی های کوتاه کتاب نیویورکر