در سانفرانسیسکو، سه هفته پس از اعلام وضعیت اضطراری شهردار لندن برید برای مبارزه با "خیابان های بد" مرکز شهر، آرتی گیلبرت در امتداد خیابان بازار در Tenderloin قدم زد. سحر بود و بازارهای باز مواد مخدر پراکنده بود. گیلبرت، یکی از اعضای سابق کریپس که بیست و شش سال را در زندان گذراند، گفت: "مثل رفتن به بهشت است." مردی در پناهگاه اتوبوس قوز کرده بود و با نی پلاستیکی فنتانیل می کشید. گیلبرت گفت: "حدود یک سال و نیم پیش، شما حتی نمی توانستید از اینجا عبور کنید: چادرها و فروشندگان مواد مخدر در هر بلوک، 24 ساعته." به خیابان اشاره کرد. "اکنون دلالان در منطقه دیگری جمع می شوند - آنها در حال مهاجرت بیشتر هستند که مسیر. "
گیلبرت بهعنوان کارمند یک گروه مدنی به نام کیمیاگری شهری که مأموریت آن «تبدیل انرژی به فضاهای شهری آسیبدیده» است، این مسیر را بهطور مرتب طی میکند. سفیران خیابانی او که اکثر آنها زندانیان سابق هستند، نرخ اولیه حدود بیست و یک دلار در ساعت دریافت می کنند تا برخی بلوک ها را در طول روز تمیز نگه دارند.
به او یک رهبر به نام تیفانی مک کلندون ملحق شد که نقش پلنگی روی سر خود داشت. او گفت: "من سال ها کلاهبردار تمام وقت در Tenderloin بودم." "من همه این افراد را می شناسم. با آنها قرص، پا، هروئین، کریستال مت می فروشم. من یک روز از جایی که آنها هستند فاصله دارم. این هفته مردی سعی کرد با کپسول آتش نشانی به من ضربه بزند. او ادامه داد: من به این جامعه آسیب زیادی رساندم. من الان اینجا مثل مادرم هستم." فنتانیل در سانفرانسیسکو سال گذشته بیشتر از افراد کشته شد کووید من کردم.
مکلندون گفت: «من در نوجوانی یک راننده فرار SF بودم. «وقتی نمیخواهند حرکت کنند، مردم در خیابان ما را مجرمان اجیر میخوانند. اما اکثر مردم اینجا با این کار خوب هستند. اغلب این فقط آنها را به بلوک بعدی سوق می دهد - شما نمی توانید شب در پناهگاه ها متورم شوید، بنابراین بسیاری از مردم تمام شب به اینجا باز می گردند." او از کنار گروهی که مواد مخدر می فروختند روی پله های الف بارت ایستگاه. او گفت: «پلیس به سختی با ما لعنت میکند، زیرا ما همه کارشان را انجام میدهیم.
گیلبرت به اردوگاهی در خیابان تورک - یکی از چندین "دهکده خواب امن" که توسط Urban Alchemy اداره می شود - رسید و در آنجا با یان کلارک-جانسون، کارگر دیگر ملاقات کرد. آنها وارد روستا شدند، جایی که دوازده نفر در چادرهای کنار یک گاراژ زندگی می کردند. کلارک-جانسون گفت: "ما در حال انجام بررسی های بهداشتی هستیم تا مطمئن شویم - خوب، به طور کلی زنده ای؟" او در خیابان با عقب مانده هایی صحبت می کند که بعد از ساعت 7 هنوز از پیاده رو بیرون نیامده اند. صبح جارو کردن.
کلارک جانسون به مردی گفت: "فقط آن را کنار بگذار." مرد فویل را در کوله پشتی خود قرار داد که کلارک جانسون دور شد، سپس دوباره آن را بیرون کشید.
"سانفرانسیسکو جداست. کلارک جانسون گفت: این یک منطقه محدود است. او در ساختمانی توقف کرد که ورودی آن در شب شلوغ بود و مردمی که فنتانیل شلیک می کردند. او توضیح داد: «اکنون در طول روز، ساکنان می توانند ساختمان خود را ترک کنند، بیرون بروند و وارد شوند. مردی به نام نان کورن آمد و درخواست پول کرد. کلارک جانسون به او گفت: من فقط دو دلار دارم. "آیا کمی غذا می خواهی؟" آنها به یک کافه رفتند و Cornbread شکلات داغ گرفت زیرا کاپوچینو وجود نداشت.
سپس گیلبرت در دهکده اصلی که توسط حصاری از هفتاد و نه چادر احاطه شده بود، روبروی تالار شهر توقف کرد. ردیفی از چادرها مجسمه های برنزی خرس گریزلی کالیفرنیا و الهه رومی جنگ مینروا را احاطه کرده اند. الیزا دونیونت که بیش از یک سال است در این روستا زندگی میکند، میگوید: «من آن را خانه خودم میدانم. بیرون از این دروازه ها خیلی بدتر است. من اینجا با دوستم و خروس خانه اش زندگی می کنم. من تمام روز را اینجا به آشپزی و تمیز کردن می گذرانم. من به مدرسه آشپزی رفتم. او پس از ابتلا به کپک در خانه اش در Modesto به سانفرانسیسکو آمد.
بیرون روستا مردم در پیاده رو چادر زده اند. "صبح بخیر!" گفت گیلبرت. مردی را زیر یک پتوی قرمز رد کرد. وی گفت: ما کمی دیرتر بعد از طلوع خورشید این مهمان را اذیت نمی کنیم. «میتوانیم برگردیم و بگوییم: «به قهوه نیاز داری، یک نان شیرینی لازم داری؟» ما دوست نداریم پلیس را علیه مهمانها صدا کنیم.
برخی از فرانسیسکن ها می خواهند دادستان منطقه مترقی، چسا بودین را به خاطر بسپارند، زیرا آنها می گویند که او به طور انتخابی فقط قوانینی را که عادلانه می داند اعمال می کند. گیلبرت گفت: "من درک می کنم که چرا مردم ناامید هستند." همین جا، خانمی از روی ویلچر خود پرید و شروع کرد به کتک زدن یک بچه کوچک. وی ادامه داد: پلیس از این خیابان پایین می آید، شاید بوق زده اند، اما نمی خواهند بایستند و برای دستگیری آنها مدارک درست کنند.
او به سمت مقر برگشت. او گفت: «بعد از شیفتم آرام میگیرم، گنگ سیگار میکشم، فشار را از حالت فشار خارج میکنم، به دریاچه نگاه میکنم، ضربان قلبم را میشنوم، افکارم را میشنوم که چگونه فکر میکنند. ♦
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- قوی بازو سرقت گزارش تلگراف دورنت راههای
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- جولیا آلوارز معادن شعر از غم و اندوه در زندگی پس از مرگ "
- پنج جدید COVID موارد در سانتا باربارا زندان شهرستان
- راز لباس بچگانه که هیچ کس درباره آن صحبت نمی کند
- Crazy اسباب بازی: Classes from The Pros
- برج خنک کننده: یک بسیار آسان تکنیک که برای همه کار میکند
- ده فرمان اسباب بازی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی