یکی از مستندهای بزرگ معاصر مشخص است. «چه کسی بخش چهارم را کشت؟» به کارگردانی جیمز بلو، از سال 1978، در یوتیوب، کانالی که به کارهای او اختصاص دارد، در دسترس است. این همچنین بخشی از فیلم Retrospective آبی متروگراف است که از جمعه شروع میشود، همراه با معروفترین فیلم او، درام «درختان زیتون عدالت» که بهندرت به نمایش درآمده و اخیراً بازسازی شده است. این ویژگی حیاتی است، اما چه کسی لشکر چهارم را کشت؟» زندگی را تغییر می دهد: انتظارات دیرینه و عمیق در مورد عملکرد و نتایج مستندها را لغو می کند. علاوه بر این، اگرچه «چه کسی بند چهارم را کشت؟» در سه قسمت است که هر کدام حدود یک ساعت طول میکشد، اما این سه ساعت سریعترین سه ساعتی است که من در یک فیلم در مدت طولانی دیدهام.
این فیلم که عمدتاً از ژوئیه تا سپتامبر 1976 فیلمبرداری شده است، بر قدیمیترین محله سیاهپوستان هیوستون، ناحیه چهارم تمرکز دارد که در قرن هجدهم ساکنان آن بردههای سابق بود و در دهه 1920 از طریق قوانین جداسازی رسمیت داشت. در طول فیلمبرداری، هیوستون در میان گسترش قابل توجه منطقه تجاری مرکز شهر بود - و منطقه چهارم، که در مجاورت مجموعه جدیدی از برج های اداری بلند قرار داشت، واقعاً در حال مرگ بود. موجودی مسکن او رو به وخامت بود. مالکان ساختمان هایی را که به ساکنان و صاحبان مشاغل محلی اجاره داده بودند، بهبود ندادند یا نگهداری نکردند. در عوض، خانهها و مغازهها را تخریب کردند تا زمینهای خالی را برای فروش به کارآفرینان بسازند. در نتیجه جمعیت محله به سرعت به حدود هفت هزار نفر کاهش یافت. بسیاری از خانههای باقیمانده ویران و مستعد تخریب بودند، و معروفترین کلیسای سیاهپوست، کلیسای باپتیست مبلغان انطاکیه، قلب جامعه سیاهپوستان، تحت فشار بود تا به کارآفرینانی که ساختمانهای بلندمرتبهشان در نزدیکی آن جمع شده بود، بفروشد.
بلو، مردی سفیدپوست در اواسط دهه 1970 در هیوستون زندگی می کرد و در اواسط دهه 1970 در دانشگاه رایس فیلم تدریس می کرد. وقتی از محله رد شد، متوجه شد که یک طرف بزرگراه بخشی از منطقه تجاری درخشان شهر است و طرف دیگر مجموعه ای از مغازه ها و خانه های کوچک متروکه است، و - از زمانی که مأمور ساخت فیلمی با موضوع او شده است. انتخاب - او تصمیم گرفت تحقیق کند. برای شروع، بلو و تیمش - فیلمبردار برایان هوبرمن و اد هوگتز ضبط کننده، که آنها نیز سفیدپوست هستند - در بخش چهارم ظاهر می شوند و همانطور که در فیلم مشاهده می شود، تحقیقات خود را با نزدیک شدن به ساکنان خیابان و پرس و جو در مورد محله خود آغاز می کنند. (فیلم در قالب آماتور Super 8 فیلمبرداری شد که در آن زمان رسانه اصلی رسانه خانگی بود).
از همان ابتدا، بلو، هوبرمن و هوگتز همدیگر را در فیلم می بینند و می شنوند و با مصاحبه شوندگان تعامل دارند. در کنار حضور فیزیکی بلو در فیلم، او نیز تقریباً دائماً از بدن خارج میشود، به شکل صدای خودش در پشت نمائی که در اتاق خبر در نگاهی به گذشته ایجاد شده است. این تفسیر نه دقیقاً جریانی از آگاهی، بلکه گزارشی از آگاهی را به فیلم اضافه می کند. او از انگیزه هایش برای ساخت این فیلم و ترس هایش از آن می گوید. او در حین فیلمبرداری سکانس های خاصی، فرآیندهای فکری خود را به یاد می آورد. او به گذشته نگر در نظر می گیرد که چگونه وقایع روی صفحه نمایش او پس از یک سال یا بیشتر ظاهر می شوند (فیلم در سال 1978 به پایان رسید). او بیش از همه، نیات، عملکرد و نتایج خود را زیر سوال می برد و فیلم را به خودآزمایی تبدیل می کند که از نارسایی خود - و خودش - در قبال موضوع مهم و پیچیده دفاع می کند.
بلو به سرعت متوجه شد که می تواند به ساکنان فقیر بخش چهارم تنها فرصت آنها را برای شنیده شدن در ملاء عام ارائه دهد. اما او همچنین خود و تیمش را مانند «سه شوخی سفیدپوست دوربینی میدید که ده دقیقه با چتر نجات میآیند، بیست ثانیه به دنبال حقیقت میگردند و سپس با عجله به محلههای طبقه متوسط خود بازمیگردند». او با تعجب گفت: «چرا ما را نمیبرند؟» و با این حال به نظر میرسید که ساکنان با او به شرایط وحشتناکی که بسیاری از ساکنان اداره چهارم مجبور به زندگی در آن هستند، صریح صحبت میکردند - در حالی که صاحبخانهها منتظر تخریب خانهها بودند. خود از پرداخت هزینه نگهداری آنها امتناع می ورزد - او متوجه می شود که فقط نشان دادن آنچه برای ساکنان سیاه پوست بخش چهارم اتفاق می افتد کافی نیست. او تصمیم می گیرد بفهمد چرا این اتفاق برای آنها می افتد - و چه کسی تصمیماتی را می گیرد که منجر به حذف محله می شود.
بلو با تام رایت، روزنامهنگار سیاه پوستی که از وضعیت اسفبار بخش چهارم گزارش کرده است، ملاقات میکند. رایت معتقد است که ادامه حذف جامعه سیاه در لشکر چهارم نتیجه "توطئه" بین مقامات شهری، منافع تجاری و مالکان است. آبی شوکه شده است - اتهام آنقدر بزرگ است که نمی تواند او را بی دقت کند، بنابراین او فیلم را به بررسی کامل آن هدایت می کند. رایت تقریباً در فیلم Virgil of Blue حضور ثابتی داشت: نه تنها راهنمای او در اداره چهارم، بلکه در مؤسسات تجاری و دولتی شهر و به عنوان یک روزنامه نگار، مصاحبه کننده خط مقدم در فیلم.
سازندگان فیلم دسترسی قابل توجهی به مقامات دولتی (از جمله شهردار وقت هیوستون، فرد هافهاینز، که رایت نیز متقاعد کرد تا با ساکنان منطقه چهارم ملاقات کند)، رهبران تجاری، توسعه دهندگان املاک و مستغلات و صاحبخانه های محلی به دست آوردند. پرسشهای گسترده و مداوم از این نمایندگان قدرت و منافع پولی، پاسخهای فراوانی به دست میدهد، اما معلوم میشود که این پاسخها، در کمال سخاوتمندانهشان، هنوز گریزان هستند. واضح است که تصمیمات گذشته (مانند ساخت بزرگراه) به شرایط موجود منجر شده است - حتی هوفهینتس و سایر مقامات نیز به این امر اذعان دارند - اما اکنون به نظر می رسد که آنها برگشت ناپذیر شده و نتایج آنها اجتناب ناپذیر است. (به عنوان مثال، هیوستون قوانین منطقه بندی نداشت، بنابراین مقامات استدلال می کردند که آنها اصلا نمی توانند استفاده از هیچ زمینی را، چه برای مسکن یا تجارت، دیکته کنند.)
رمز و راز پشت نیروهای به اصطلاح اقتصادی طبیعی، که پدران شهر به آرامی آنها را متهم به پراکنده کردن ساکنان سیاهپوست بخش چهارم میکنند، توسط بلو و همکارانش بلامنازع باقی میماند، اما از دست کارگردانان فرار میکند. آبی هیچ احضاریه، دسترسی به اسناد یا بحث های پشت صحنه نداشت. در واقع او در حال فیلمبرداری از پدیده ای بود که همه جا و هیچ جا نبود، در آشکار اما کاملاً پنهان، پر سر و صدا اما ساکت. او در حال ساختن فیلمی درباره برتری سفیدپوستان در دوران پس از جیم کرو بود - جایگزینی تبعیض آشکار و جداسازی تحمیلی با نژادپرستی سیستماتیک.
یک لولا در مرکز فیلم وجود دارد - درست در وسط قسمت 2 - زمانی که بلو با هازل یانگ، یکی از اهل انطاکیه مصاحبه می کند. او کلیسا را به عنوان یک تأیید می بیند: "اینجا من به عنوان یک مرد سیاهپوست هستم. . . . این خود داستان سیاه است. این یکی از چیزهایی بود که سیاه پوستان می خواستند مردم بدانند: اینکه ما هستند ما اینجا هستیم بود ما اینجا هستیم هنوز در اینجا "این اعلام وجود، حضور و عزت است که او معتقد است مورد هجوم مداوم دولت بدون دفع دولت قرار گرفته است:" ما احساس می کنیم که هر چه داریم می تواند از ما سلب شود، زیرا ما سیاه پوست هستیم. "
واقعیت اساسی بیشتر مستندها این است که فیلمسازان مکانهایی را نشان میدهند که معمولاً به دنبال تاریخ نمیروند و این داستانها را به گونهای ارائه میکنند که انگار خودشان واقعاً آنجا نبودهاند تا آنها را کشف کنند، یا بهتر بگوییم خلقشان کنند. نامرئی بودن فیلمسازان در مستندهای به اصطلاح «مشاهده ای» ساختگی است که از دروغ دور می شود. آنچه را که میتوان بهعنوان پیگیری گزارشهای عینی یا تأکیدی مستقل بر تجربه سوژههای فیلم در نظر گرفت، اغلب بهعنوان یک نما ظاهر میشود. تناقض موسوم به cinéma vérité سهولتی است که مشاهدات ظاهراً عینی و دستکاری نشده او به سینما fausseté تبدیل می شود، جعل تجربه فیلمسازان و بازیگران، از تحقق لحظه ها و رویدادهایی که مستند نشان می دهد.
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- بازوبند بادی استخر و شنا اینتکس مدل ۵۹۶۴۰
- یک نکته برای بهبود شما (r) برج خنک کننده
- آموزش فارکس - امیدینو.ترید
- خطر منفی اتصالات گلخانه که هیچ کس درباره آن صحبت نمی کند
- مغلوب ساختن پیشی جستن به بازدید پنسیلوانیا به عنوان او به دنبال فشار رژیم صهیونیستی است. تام گرگ به بازگشایی سریع تر
- Santa Barbara County کارگر زندانی فرار از خشکشویی جزئیات
- تراتل افزوده ميشود تا سرعت گردش ملخها بالا برود
- میتوانید بعداً از ما تشکر کنید - سه علت توقف هیجان زده داروهای گیاهی
- بازدید زیبایی سالم با تابستان سرگرم کننده و چالش