یک بعد از ظهر خنک در شهر صنعتی، در سواحل بروکلین. زیر: غرفه های غذا، بوی غذاهای کره ای. عکس بالا: بوی فرمالدئید. منبع: Morbid Anatomy Library، مجموعه ای اختصاص داده شده به فراموشی و غیبت - کتاب، هنر، موجوداتی که در حالات مختلف پوسیدگی آویزان هستند. ماریسا تومی، ستاره سینما، به این دیدار میرود. او موهایش را دم اسبی بافته کرده بود و یک کت و شلوار نخی و چکمه های پولک دار پوشیده بود. پنجاه و هفت ساله، بسیار تجزیه نشده. ناگهان هوس بولگوگی می کند.
کارمندی به نام توماس برگس او را به موزه برد. "وای!" او گفت. در کابینت های چوبی کوزه هایی از حلزون ها، اختاپوس ها و جوندگان ترشی شده وجود داشت. تومی کتاب بزرگی برداشت. او گفت: "بیایید ببینیم چیست." "Femina Libido Sexualis". او آن را ورق زد و با یک نمودار تمام صفحه روبرو شد اندام تناسلی زنانه. "حدس می زنم باید این انتظار را داشتم!" او یک قفسه شیشه ای را بررسی کرد و گفت: "این پاها چیست و چرا آنجا هستند؟"
تومی چند هفته قبل برای صرف شام با بنیانگذار کتابخانه جوآنا ابنشتاین ملاقات کرد. او قبلاً چندین دوره توسط ابنشتاین در زمینه مطالعات مادرسالاری گذرانده بود که شامل کالی، الهه مرگ و زمان هندو بود. (او چیزهای خوبی در مورد مراقبه های مرگ مربی آناتومی شنیده بود.)
تومی سال ها پیش درگذشت. او گفت: «من به چندین نفر کمک کردم تا نوزادان خود را در خانه به دنیا آورند. "من واقعاً آن را دوست داشتم! تو خیلی روی صد هزار درصد تمرکز کردی. شما در این فضای شدید هستید." با این حال، دوستانی که بچه به دنیا می آورند منبع محدودی هستند، و وقتی تومی تمام شد، شدت تجربه را از دست داد. او توضیح داد که حدود هفت سال پیش، در یک کلاس رقص در لس آنجلس، "زنی وارد شد و گفت: "ببخشید که دیر آمدم." من یک نفر را در پیست داشتم. بعد پرسیدم: «یعنی چی؟» گفت: «خب، من به مردم کمک میکنم بمیرند.» بنابراین او به آن اشاره کرد. نمی دانست کی می آید، بنابراین نمی توانست سر وقت بیاید. درست مثل یک بچه!» زن دولای مرگ بود و تومی مجذوب این تمرین بود. او گفت: "تولد و مرگ، ارتباط بین مردم بسیار عمیق است." "مثل عاشق بودن است." او شروع به ساخت یک سریال تلویزیونی برای تشییع جنازه خانگی کرد که اکنون در تلاش است: "این باید خنده دار باشد!"
نقش های آخر تومی بیشتر به زمان بین تولد و مرگ می پردازد. او به تازگی از آتلانتا بازگشته بود، جایی که با پیتر دینکلج مشغول فیلمبرداری بود. او گفت: "من دیشب ساعت سه و نیم رسیدم، بنابراین کمی گیج هستم." "این یک صحنه اورانگوتان بود، اما شما دیگر نمی توانید یک اورانگوتان واقعی داشته باشید، بنابراین این زن زیبا به نام دوین نقش یک اورانگوتان را بازی می کند. او پاهای من را ماساژ می دهد و من برای او داستانی خواندم. برای فیلمهای مرد عنکبوتی مارول، قسمت سوم، بدون راه به خانه، این هفته منتشر شد و او و کارگردان جان واتس تصمیم گرفتند که شخصیت او، خاله می، به یک زندگی درونی غنی نیاز دارد. آنها ماقبل تاریخ را ابداع کردند که در آن می سازمان دهنده جامعه ای بود که در مطبوعات فمینیستی کار می کرد. تومی از فولکلور عنکبوتی هندی ها برای این نقش استفاده می کند: "زن به عنکبوت وصل است و چگونه همه چیز به هم متصل است."
دستگیره یک کشوی شبحآلود را تکان داد، «اگر این را باز کنم چه میشود؟» او را کشید و سپس نفس نفس زد. "سیم کشش!" او با کتابی در مورد رقص های آیینی پشت میزی نشست. او گفت: "این چیز دیگری در مورد عنکبوت ها، تارانتلا است." "این توسط کلیسا تایید شد تا زنانی را که ذهن خود را از دست داده بودند به بدن خود بازگرداند. زمانی که سالومه را در برادوی با پاچینو کار کردم، آن را یاد گرفتم و مجبور شدم رقص هفت حجاب را انجام دهم. او به سمت برگس برگشت. "آیا اشکالی ندارد که من به طبقه شما بروم؟" به پشت دراز کشید و شروع کرد به فشار دادن اندام هایش. "تو داری می پیچی. مثل عنکبوت! زنان دیگر این روبان ها را در اطراف شما دارند - این بسیار شمنی است. تام هالند یک رقصنده است. ما سعی کردیم آن را وارد مرد عنکبوتی کنیم."
او ادامه داد: "من مانند یک گوت صدا خواهم کرد. من واقعا نیستم.» او در میدلوود، بروکلین، در دوران ویکتوریایی چند صد ساله بزرگ شد. «اما والدین من بیشتر سوار موج روشنفکری فرویدی بودند. تابستان ها در طبقه بالا، در گروهی که توسط کارگران یهودی تأسیس شده بود، سپری می شد: «این یک جور آرمان شهر بود. نه اونیدا با اون تمایل جنسی. یک دریاچه داشتیم که خودشان کندند و آن چهار راه خاکی، یک انبار کوچک. جمعه شب در انبار رقص های محلی داشتیم. و ما از مردم در مورد موضوعات خاص خود در پنجشنبه شب صحبت کردیم. تو تمام تابستان پابرهنه بودی." مسکن جمعی برای او مناسب است. او اکنون با یک دوست آرایشگر و خانواده اش در خانه ای در شهر الفبای شریک است. او گفت: "آنها یک خانه شهری دارند و من در طبقه آخر زندگی می کنم."
او به سمت ویترینی رفت که اسکلت کامل انسان در آن قرار داشت. شیشه به اندازه مشت شکسته و گم شده بود. فضای شدید؟ 'می گوید'دست نزناما شما این کمی راحت را دارید. . . تومی زمزمه کرد. "این باعث می شود که بخواهم تو را نوازش کنم." دستش را دراز کرد و نوازش کرد. ♦
[ad_2]
مقالات مشابه
- یو پی اس صنعتی
- ترفند های زندگی و خانه داری - ترفند های نابغه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- نحوه برای نشان دادن مواد شیمیایی شما از صفر به قهرمان
- 'فقط می گویند بدون تاخیر': ساکنان شرق یورک شرکت در سراسر کشور 'ذخیره اداره شنبه'
- باربری کاشانی - اتوبار کاشانی - 44440426 - 28% تخفیف ویژه
- علی در مقابل هلمز یا علی در مقابل زمان؟: '30 به مدت 30', volume 1 قسمت 4 روکش
- Survivor هنوز هم برای تماشای سرزده است
- راننده نتواند به حرکت بیش از نزدیک به اعتصاب افسر و سپس فرار از پلیس, مقامات می گویند که
- نقد و بررسی | Bakari فروشندگان' 'من محو کشور'