کویر گلی

قدیمی مریم نشسته بر روی یک سنگ در صحرا. زیر و بالای او در زمین رقصید. مراتب فوق ستاره twinkled در الهی شادی و

توسط NEWSWORLDS در 20 اردیبهشت 1399

قدیمی مریم نشسته بر روی یک سنگ در صحرا. زیر و بالای او در زمین رقصید. مراتب فوق ستاره twinkled در الهی شادی و دور زیر جرقه پرواز از بزرگ جعل در هسته ای از جهان است.

مارمولک دراز basking در سنگ در کنار او با گلوی که دارای عقاید و در کویر نفس و همسان او ضربان قلب به ریتم. پای خود را دراز یک حلقه مار و پیچیده بدن او را در آن بسیاری از پوسته.

او آنجا نشسته زیر آفتاب و باد ایجاد الگوهای در شن و ماسه. او را دیدم و او آموخته و او آرام بود.

پرندگان آمد و به او بگویید که از سرزمین های دور: وای و نزاع و درد و رنج. او می دانست که چه مشاوره را — اگر آب در حال افزایش بود به یاد بگیرند که چگونه به شناور; و اگر درختان در حال مرگ بودند به یاد داشته باشید آهنگ های خود را و پر کردن خراب مکان با دانه های خود را. چگونه اگر یک محصول برنده شد و بر خاک و آب تا آن را دوباره به زمین و اجازه رشد گل. اگر بی پایان جنگ بودند که جنگیدند و سپس پر کردن هوا با آهنگ و اجازه دهید به سربازان یادآوری شود که زندگی را در خون خود. و آنها می دانند که اشک در آن زیبایی به اشتراک گذاشته شده توسط تمام انسان بدون توجه به آنچه با خدا.

پیر دانا حکیم فکر راه حل ساده است. اما پرندگان بودند بیش از حد خسته به پرواز با مشاوره و آنها می دانستند که هیچ کس نمی خواهد گوش دادن به کلمات او را در آهنگ های خود را. به طوری که آنها نشسته وجود دارد به دنبال اشتیاق در آسمان و پرهای خود را خشک و استخوان خود میدرخشد سفید در شن و ماسه.

حکیم استخوان و خواننده تغییر ماسه انباشته استخوان پرندگان که نگه داشته به آینده. روز و شب باد جاروب گذشته آنها را با دل شکسته زمزمه. پیر دانا حکیم گوش و آموخته به این باور.

او با ناامیدی و غم و اندوه از استخوان آهنگ در گوش او دانستن نه عشق است که موجب انسان از طریق تمام روزهای هفته و ماه ها و سال ها از شادی و حسرت زندگی و زیبایی است که چسبیده سرسختانه در قلب خود را برای تمام زمان تحمل است.

این زن نمی دانم برای پرندگان هرگز به ارمغان آورد او قصه های خوبی یا محبت و عشق است. و سیج زن می دانستند پاسخ در ستاره ها و شن و ماسه اما فکر نمی کنم از زیبایی خود.

وجود دارد و در زیر آفتاب او نشسته با مارمولک و مار و پرنده استخوان قفس در او ساخته شده بود برای خودش.

و وجود او پژمرده با درد untended دانش تا زمانی که استخوان های او را مقصور توسط خورشید و غمگین توخالی صداهای زمانی که باد وزید گذشته با عطر و بوی سرزمین های دور.

تماس علیه هاس Blinman در [email protected].



tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب