هانیا یاناگیهارا موهای مشکی خود را با تیغی تیز به عقب میپوشد و ترجیح میدهد مشکی بپوشد، به خصوص در لباس دریس ون نوتن، طراح خوش فکر بلژیکی. او سردبیر - مسئول - است تی، علاوه بر سبکی به بار، که مقالات و عکس انشا در مورد مد، سفر، هنر و طراحی منتشر می کند. یاناگیهارا، که اکنون چهل و هفت سال سن دارد، از طریق کار ویراستاری خود، با صدها نفر از افراد خلاق و کارهای آنها آشنا شد. او زمان زیادی را صرف سفر کرده است و زیبایی بین المللی غیرمعمولی دارد: او خیلی راحت در مورد سرامیک در Sendai و همچنین هنرمندان مفهومی در نیویورک صحبت می کند. او کنترل را به دست گرفت تی چهار سال پیش، و به لطف هوش زاغی اش، او تبدیل به یک دفتر کنجکاوی شلوغ شد. مد و طراحی در حال حاضر غرق در تاریخ هنر هستند، و مجله مقالاتی را منتشر می کند که غافلگیر کننده و گاهی باطنی هستند: تحلیلی از آرایندگان آوانگارد گل. یک مطالعه دقیق روی هنرمندانی از ژاپن تا آفریقای جنوبی که «تندیس حیوانات را بازاندیشی میکنند».
زندگی شخصی یاناگیهارا به اندازه دانش فرهنگی او محدود است. او در یک اتاق زیر شیروانی باریک در سوهو زندگی می کند که با آثار هنری، عتیقه جات و زیور آلات تزئین شده است، که او آن را "غلاف" می نامد. او به ندرت بیرون می رود و دوست دارد جایش مرتب باشد - او شام را ترتیب نمی دهد زیرا "خرده ها" را نمی خواهد. یک بار قرار گذاشتیم که در یک رستوران محلی ملاقات کنیم. او گفت: "یا شما به اومن، رائول یا فانلی بروید، اگر اینجا زندگی می کنید و من به اومن" و اضافه کرد که می خواست پشت یک میز خاص بنشیند. وقتی به مسافرت می رود، چمدانی را می بندد که به گفته یکی از دوستانش، تقریباً به کوچکی چمدان پشت پنجره است. ”
یاناگیهارا همچنین رمان نویسی است که خوانندگان زیادی دارد. کتاب او در سال 2015، یک زندگی کوچک، با داستان دوستی بین چهار فارغالتحصیل اخیر کالج آغاز شد، سپس تبدیل به یک داستان اپرا و اغلب وحشتناک از خشونتی شد که توسط یکی از شخصیتهای اصلی متحمل شد. مانند مجله او، رمان با افتخار باروک است. استقبال منتقدان از این کتاب بسیار متفاوت بود: یکی از منتقدان آن را «رمان همجنسبازی بزرگ» و دیگری «روحانی وحشتناک» نامید. اما بیش از 1.5 میلیون نسخه تنها به زبان انگلیسی فروخته شده است. هنوز هم به راحتی می توان خوانندگانی را پیدا کرد که با لذت عجیب از ویرانی عاطفی که خواندن زندگی کوچک برایشان به ارمغان آورده است، آنلاین صحبت کنند. TikTokers پس از اتمام کتاب، ویدیوهایی از گریه آنها را منتشر می کند.
یاناگیهارا بیشتر از اینکه درباره توانایی های رمان نویسی خود صحبت کند درباره ویرایش مجله خود مطمئن است. او در شب می نویسد، برای مدت طولانی وقتی کلمات جاری می شوند. او رمان جدیدش به نام To Paradise - که سه داستان کاملاً متفاوت را روایت می کند که سه قرن در همان خانه شهری در میدان واشنگتن را در بر می گیرد - در طول همه گیری به پایان رساند. مانند زندگی کوچک، بیش از هفتصد صفحه است. پس از ضربه زدن به طرح و ساختار، او به آنها می چسبد، گویی که بررسی خطر فروپاشی دارد. همانطور که او گفت: "بعد از ریختن بتن، فونداسیون را بازسازی نمی کنم." علیرغم موفقیت بزرگ حرفه داستانی خود، او آن را یک حاشیه "کمی شرم آور" می بیند. در واقع، او تقریباً هیچ رمان نویس دیگری را نمی شناسد، زیرا با آنها ناراحت است. او گفت: "من متوجه می شوم که آیا این نوعی خرافات برای دوری از چشم بد است، یا اینکه احساس می کنم حق ندارم خود را نویسنده بنامم - من واقعاً نمی دانم در مورد چیست، اما این را احساس می کنم. نویسنده چیزی نیست که من من هستم، این چیزی است که من انجام دادن. و این کاری است که من در خلوت انجام می دهم."
مطمئن ترین راه برای نویسنده شدن، راه بیگانه است، و این مسیر یاناگیهارا بود. او در سال 1974 در لس آنجلس به دنیا آمد و دوران کودکی خود را در هونولولو گذراند، دختر دکتری که برای مؤسسه ملی بهداشت در مورد ایمونولوژی موش تحقیق میکرد و مادری که سوزندوزی، کویلینگ و سایر صنایع دستی را انجام میداد. او به یاد می آورد که با برادرش در خانه ای پر از چیزهای منتخب بزرگ شد که اجازه لمس کردن آنها را ندارند. پدرش، نسل سوم هاوایی، ژاپنی تبار است. مادرش کره ای آمریکایی است. پدر و مادر او همیشه عمیقا عاشق بوده اند. یاناگیهارا رابطه آنها را "عمدتاً اتحاد دو نفر" توصیف کرد. او از آسم شدید رنج می برد که یک پزشک آن را با استروئید درمان کرد. هنگامی که او حدود ده ساله بود، پدرش ظاهراً با قضاوت اینکه او به اندازه کافی بزرگ است که با حقایق تلخ روبرو شود، به او هشدار داد که داروهای قوی بدن او را ویران می کند: "آیا می دانید برای مدت طولانی برای پردنیزون چه اتفاقی می افتد؟ شما شروع به رشد مو در سراسر بدن خود می کنید، پشت شما شروع به خم شدن می کند و قبل از اینکه متوجه شوید کور می شوید. یاناگیهارا به من گفت: "من گریه و گریه را به یاد دارم." او شروع کرد به خود به عنوان "در اصل یک جفت ریه بزرگ" فکر کند.
آنطور که او میگوید، «کودک بیمار» بودن، آسیبزا بود و به او احساسی غیرقابل تزلزل از متفاوت بودن با همسالانش میداد. خانواده او اغلب نقل مکان می کردند، و در اواسط دهه 1980، یاناگیهارا به تایلر، شهر کوچکی در شرق تگزاس، که در آن پدر هانیا تمرین می کرد و به آموزش پزشکی می پرداخت، رسید. هاوایی پر از آمریکایی های آسیایی بود، اما تایلر اینطور نبود و چانیا برای اولین بار نژادپرست بود. هنگامی که در راهرو مدرسه راه می رفت، دانش آموزانی را به یاد آورد که در صف ایستاده بودند و شعار "چینگ-چانگ-دوک-دونگ" می دادند.
پدرش که او هم غریزه جمع آوری و هم کیفیت عدم درگیری عاطفی را از او گرفته است، از رنج او آگاه است، اما آن را اغراق آمیز می داند. او به یاد می آورد که یک بار او و برادرش بدرفتاری کردند، او آنها را با حبس کردن آنها در خانه تنبیه کرد. او استدلال کرد که برای آنها خوب است که با بچه هایی که آنها را تهدید می کردند روبرو شوند. در موقعیتی دیگر، پدر چانیا او را برای کوتاه کردن موها برد. وقتی آرایشگری جوک ضدآسیایی گفت، به پدرش نگاه کرد تا جواب بدهد، اما او شانه هایش را بالا انداخت. او به من گفت: "من از آرایشگاه عصبانی نبودم." «من با پدرم عصبانی بودم و با خودم قهر بودم، انگار ما او از طریق وجود ما کاری کرده بود که اگر نظر را توجیه نمی کرد، به او الهام می شد." او گفت که این اولین تجربه او با پیچیدگی شرم است - چگونه می توانید با حضور خود "نوعی شکاف و موج در سیستم اجتماعی ایجاد کنید". در همین زمان، پدرش نسخهای از «به من بگو چه کسی را بکشم» اثر VS Naipol، که تاریخچه کوتاهی از خشم پسااستعماری در انگلستان است، به او داد. او به یاد می آورد که او به من خشم را یاد می دهد.
یاناگیهارا برای سه سال آخر دبیرستان خود به هاوایی بازگشت و ابتدا با پدربزرگ و مادربزرگش و سپس با یک معلم زندگی کرد. او در سال 1992 در کالج اسمیت ثبت نام کرد. او در توضیح انتخاب خود، به شوخی گفت: "در اوایل دهه 1990 رفتن به کالج زنان بسیار آسان بود" و افزود: "زن بودن هرگز چیزی نبوده است - و او همچنان به این کار ادامه می دهد. این واقعاً چیزی نیست - برای من جالب بود. . . . بنابراین عجیب بود که من در یک کالج زنانه به پایان رسیدم." در اسمیت، او برای حقوق آمریکاییهای آسیایی تظاهرات میکند، و وقتی اسنادی را مینویسد، «زنان» را «زنان» مینویسد، موقعیتی که او اکنون بیشتر آن را ژست میداند. او گفت: "من باید زمان بیشتری را صرف تفکر انتقادی می کردم، به جای اینکه سعی کنم راهم را به سمت Aهای آسان بترسانم." یاناگیهارا با زنان در اسمیت می خوابید - "همه با زنان رابطه جنسی داشتند." وقتی خوابگاه همسایه میزبان عیاشی سالانه بود، او نرفت زیرا اگر می رفت، باید بعد از آن به تمیز کردن کمک می کرد. زمانی که به دانشگاه رسید، می دانست که می خواهد نویسنده شود. او به شوخی گفت: "من واقعاً رفتم زیرا امیدوار بودم مانند سیلویا پلات باشم و سرم را در فر بگذارم." اما من وانمود کردم که یک چیز ادبی هستم.
پس از کالج به منهتن نقل مکان کرد و در بخش فروش یک انتشارات جلد شومیز مشغول به کار شد. او بعداً یک روزنامهنگار و سپس دستیار سردبیر در Riverhead با جلد گالینگور شد. دوستانی که در اواخر دهه بیست سالگی او را ملاقات کردند، از یافتن اشیایی که ارزش گالری را داشتند در آپارتمان کوچک او در طبقه ششم شگفت زده شدند. او اولین خرید بزرگ خود را به نام تنگ باس، کیپ میز، تصویر هیروشی سوگیموتو، به قیمت ده هزار دلار، با پرداخت اقساط انجام داد. او گفت که والدینش "همیشه به من پیشنهاد می کردند که جمع آوری آثار هنری فقط کاری است که باید انجام دهم" اگرچه در عمل او اقلام را "صرفاً برای سرگرمی" جمع آوری می کرد. او به من گفت که اغلب دنیای بیرون را ممنوع میدانست، بنابراین دنیای شخصیاش را به پناهگاه تبدیل کرد.
یاناگیهارا احساس می کرد که قرار نیست او یک ویراستار موفق کتاب باشد. در آن زمان او گفت: «اگر زن بودی باید به عنوان یک مرد کمی براق به نظر می رسید. یا این، یا باید یک غریبه دیدنی و جذاب می بودی که ثروتمند بود. و من یکی از آن چیزها نبودم. "او اضافه کرد" من از نظر اجتماعی ناراحت بودم. من واقعاً نمی دانستم چگونه در یک اداره رفتار کنم."
با این حال، او به عنوان یک کلکسیونر خوب، خانواده ای راحت را در نیویورک جمع کرد. او نام حیوانات خانگی را به دوستان نزدیک خود داد - او هنوز از دو نفر از آنها به عنوان بانی و گیگلز نام می برد. اعضای حلقه او او را شنونده خوبی میدانستند اما رازدار بدی. یکی از دوستانش، ست منوکین، روزنامهنگار، گفت که در طول سالها به یاناگیهارا درباره زندگی عاشقانهاش گفته و گاهی از او میپرسد که آیا کسی را میبیند یا خیر. او همیشه از این سؤال پرهیز می کرد، "او به نوعی دارد آن را بازی می کند، به گونه ای که هم خلع سلاح می شود و هم کاملاً روشن می کند که این در بسته است." (یاناگیهارا به من گفت که برای مدت طولانی فقط به مردان علاقه مند بود، اما نمی توانست. او همچنین گفت: "درک اینکه من به عنوان یک موجود جنسی کیستم هرگز عالی و جالب نبوده است."
او همچنین به دوستانش درباره رمانی که بلافاصله پس از فارغ التحصیلی از اسمیت شروع به نوشتن کرد، چیزی نگفت. این برگرفته از زندگی دانیل کارلتون گایدوسک، دانشمند برنده جایزه نوبل است که تحقیقات پیشگامانه ای را در اقیانوس آرام جنوبی در مورد بیماری های عفونی انجام داد و در سال 1997 پس از اعتراف به اتهام تجاوز جنسی، یکی از ده ها فرزندی که داشت به زندان افتاد. مورد قبول این منطقه است. داستان پیچیده بود و شامل تحقیقات زیادی می شد و او مطمئن نبود که مهارت نوشتن آن را داشته باشد. سالهایی بود که دستنوشتهاش را به سختی لمس کرد، اما هرگز آن را رها نکرد. او به من گفت: «این کتاب به استعاره ای از تاخیر در بزرگسالی تبدیل شده است. "من این احساس را داشتم که در بیست سالگی این معامله احمقانه را انجام داده ام. اون چیزی که من بودم نبود چند وقت او سردبیری مجلات مختلفی از جمله مسافر Condé Nast. سرانجام، زمانی که تقریباً پانزده سال روی دستنوشتهاش کار میکرد، آن را به بهترین دوستش بانی، جرد هولت، یکی دیگر از سردبیران مجله اشاره کرد. یاناگیهارا به یاد میآورد: «مسئول بودن به جارد باعث شد بالاخره آن را تمام کنم.
مردم در درختان، همانطور که او کتاب را عنوان کرد، یک رمان سیاسی و اخلاقی بود. او میخواست «گزارهی دوتایی» را زیر سؤال ببرد که مردم یا خوب هستند یا بد، و «مردی را که کارهای خارقالعادهای انجام داده و کشف کرده است، با مردی که درد زیادی ایجاد کرده و عمیقاً در اشتباه بوده است» مقایسه کند. دانشمندی به نام نورتون پرینا در کتابی که عناصری از زندگی و تحقیقات گایدوشک را ابداع می کند، متوجه می شود که اعضای یک قبیله میکرونزی غذایی می خورند که به شدت عمر را طولانی می کند اما از فروپاشی ذهنی جلوگیری نمی کند. پس از اینکه پرینا کشف خود را اعلام کرد، مبلغان و نمایندگان داروسازی به قبیله رفتند و در نهایت آن را نابود کردند. پرینا هم مثل این شرکت های غارتگر کارهای شرم آور انجام می دهد اما خجالت نمی کشد.
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- فروش ردیاب خودرو در کرج و تهران
- مامان آماده در آلبوکرک
- UC برکلی دریافت $20M به ایجاد شیمی مرکز نوآوری
- کاریکاتور روزانه: پنجشنبه 23 آذر
- لباس نوزادی دخترانه و پسرانه مدل 2022 با پرداخت درب منزل : شمال مال
- یک سری از نقل قول است که توضیح نیویورک در طول جنگ داخلی
- سیاه, خواسته های یک کف و یک سقف
- سانتا باربارا با زندگی توجه به خواسته های
- ترفند های زندگی و خانه داری - ترفند های هوشمند