وقتی بچه بودم، رؤیاهای کابوسآمیزی از آتش و جهنم گوگردی داشتم که واعظان وحشتناکی که برای نجات جانها مصمم بودند، توصیف میکردند. وقتی در مورد گسل زمین شناسی در نیو مادرید، که نزدیک محل زندگی من بود، در میفیلد، کنتاکی، مطلع شدم، زمین لرزه ها را نیز به این ترکیب اضافه کردم. من این پرتگاه آتش را در میدان درست در مقابل بزرگراهی که خورشید غروب می کرد تصور کردم. اکنون در این میدان ویرانههای یک کارخانه شمعسازی وجود دارد که دو هفته قبل از کریسمس با چرخیدن گردباد در غرب کنتاکی شکسته شد.
مزرعه خانوادگی میسون، جایی که من بزرگ شدم، 1600 فوت پایینتر از خط تولید محصولات مصرفی میفیلد، کارخانه شمعسازی است، جایی که دهها کارگر در آن گیر افتادند و 9 نفر جان باختند. تعداد کشته شدگان طوفان کنتاکی حداقل به هفتاد و شش نفر رسید. من مات و مبهوت هستم. وقتی چنین اندوه و دلی اینقدر نزدیک به خانه اتفاق می افتد، شخصی است. گرچه الان آنجا زندگی نمی کنم، اما در آنجا ریشه دارم. این جایی است که من بهتر می شناسم.
وقتی بزرگ شدم کارخانه شمع سازی آنجا نبود. اما وقتی حدود چهارده سالم بود، در اواسط پنجاه سالگی، یک متل در گوشه ای که جاده به بزرگراه ما می رسید، ظاهر شد. آنقدر مکان عجیب و غریبی بود که ترس من از سوزاندن گوگرد - هر چه که بود - را با رویاهای سفر و ماجراجویی جایگزین کرد. دختری به نام مارلین که چندین سال از من بزرگتر بود، با پدر و مادرش در متل زندگی می کرد و پدرش برای او یک استند کوچک از کرم یخ زده کنار آن درست کرد. فکر میکردم زندگی در متل و داشتن جایگاه تخممرغ برای خود بسیار جالب است.
در نهایت متل تبدیل به پناهگاه مردان بی خانمان شد و امروز نمازخانه است. پارکینگ خانه نماز محل تجمع وانت های رسانه ای بود تا در کارخانه شمع سازی نجات چشمگیری پیدا کند. سگ های جسد در حال انجام وظیفه بودند.
وقتی یکی از اساتید قدیمی من فهمید که زادگاه من میفیلد است، خندید. او گفت: «این پوچ است. «این خیلی شاعرانه است رشته. ترا لا لا." او یک استاد زبان انگلیسی بود و همه چیز برایش استعاری بود، حدس میزنم. طنز این است که میفیلد اکنون برای همیشه نماد فاجعه خواهد بود.
این گردباد بیش از دویست مایل را طی کرد. حوالی ساعت 9:30 به Mayfield ضربه بزنید PM در 10 دسامبر. برق و آب قطع شد، وسایل نقلیه در سراسر چشم انداز پراکنده شدند. فیلم با یک هواپیمای بدون سرنشین از اولین نور بقایای بقایای این بقایا صحنه های آشفته ای از فلز پیچ خورده، زباله و چوب خرد شده را نشان می دهد. من حتی نتوانستم بقایای ساختمان ها را در مرکز شهر میفیلد شناسایی کنم. دوستی که در افغانستان به عنوان یک دیپلمات خدمت کرده بود به من گفت که این صحنه ها حتی بدتر از یک منطقه جنگی به نظر می رسید.
من اکنون دورتر، در مرکز ایالت زندگی می کنم و هنوز به میفیلد نرفته ام تا عواقب آن را شخصا ببینم. مقامات گردشگری را از بلایا منع می کنند. خواهرم لانل گفت: "آنها نمی خواهند به یکدیگر نگاه کنند." او در پادوکا، بیست و شش مایلی شمال میفیلد زندگی میکند، اما به من گفت که برادرمان دان را در مزرعه ملاقات خواهد کرد. او چند مایل دورتر زندگی میکند و گزارش داده است که به ساختمانهای در حال فرو ریختن ملک آسیب وارد شده است.
وقتی مسیر گردباد را تصور می کنم، نمی توانم منطقه را مانند زمانی که در آنجا زندگی می کردم تصور نکنم. Twister از آرکانزاس، جنوب غربی شروع شد، به کارخانه شمع رفت و سپس در بزرگراه 45 در ایالات متحده پاره شد، همان مسیری که ما همیشه در شهر طی می کردیم. کارخانه خوراک، جایی که پدر و پدربزرگم تمام کارهای مزرعه را انجام می دادند، کمتر از یک مایل دورتر بود. خط آهن که زمانی از نیواورلئان به شیکاگو می رفت، به موازات بزرگراه حرکت می کرد. در سال 1896، مجموعه ای از پنج نفر در نزدیکی کارخانه تولید خوراک متولد شد. پنجمی ها چنان پدیده ای بود که هر قطاری در آنجا توقف می کرد تا مسافران ببینند. یک بار با الهام از تراژدی این نوزادان رمانی نوشتم. آنها بخشی از دنیای من، چشم انداز من، داستان من بودند.
گردباد سپس از آنچه ما همیشه آن را «پل زمینی» می نامیدیم عبور کرد که بین محله سیاه و دانبار، مدرسه سیاه سابق می گذشت.
گردباد سپس به ساختمان دادگاه برخورد کرد و برج ساعت را فرو ریخت و یک سوراخ استوانه ای شکل در ساختمان و انبوهی از آجر بر جای گذاشت. این آجرها دیوارهای دادگاه بود که دارای بدنه های چوبی باشکوهی بود. همانطور که در مورد تاریخچه خاطرات خانوادگی خود تحقیق می کردم، کتاب های قدیمی مقامات شهرستان را ورق زدم و داستان هایی از تولد، ازدواج و مرگ را با خوراکی های شگفت انگیزی یافتم که تخیل من را برانگیخت.
زندان شهرستان، در مجاورت دادگاه و تا حدی زیرزمینی نیز مورد اصابت قرار گرفت. برخی از زندانیان در کارخانه شمع سازی مشغول کار بودند.
شما این نوع شهر را می شناسید - زیبا، با معماری کلاسیک ویکتوریایی و یک میدان مرکزی. شما آن را از فیلمها و نمایشهای رادیویی قدیمی یا کمدیها یا از نمایشنامه شهر ما نوشته تورنتون وایلدر میشناسید. شهر منظم و متقارن است. خیابانها مسدود هستند، دادگاه در مرکز و دبیرستان مستقیماً در یک بلوار درختکاری شده قرار دارند.
زمانی میدان دربار که به آن می گفتند، خانه همه مغازه های کوچک بزرگی بود که جامعه به آنها تکیه می کرد. مغازه کاغذ دیواری و رنگ، کتاب و لوازم مدرسه می فروخت. جواهر فروشی یک ساعت در پیاده رو داشت که به طور مداوم در زمان مرگ آبراهام لینکلن تنظیم می شد. فروشگاه مبلمان رودز برفورد، کالاهای ورزشی لوکوفسکی، وانیتی شاپ وجود داشت. در فیلمهای گردباد، هتل هال ساختمان «بلند» (چهار یا پنج طبقه) است که هنوز در دریایی از خرابهها ایستاده است. سالها، عموی من بابانوئل در خانه قرمز کوچکی بود که هر ماه دسامبر در حیاط ظاهر میشد.
کشاورزان روز شنبه برای تبادل وسایل و معاشرت به شهر آمدند. مادربزرگم همیشه وقتی به شهر می رفت کلاه و لباس رسمی می پوشید نه لباس کار. رفتن به شهر به معنای بستنی کنار چشمه با نوشابه، برگرهای چرب، کوکاکولا بود. دو تئاتر، لژیون و شاهزاده خانم، نزدیک میدان بودند. مردم همیشه می گفتند که «به نمایش می روند». زمانی که در آنجا زندگی می کردم، هرگز نشنیده بودم که کسی آن را «فیلم» بنامد.
گردباد باعث شد روزهایم را به عنوان یک احمق سودا در رکسال، روبروی دادگاه، به یاد بیاورم. داروخانه رایج ترین مکان در دهه پنجاه بود. شام های مدرسه، پنج تا هشت و نیم ساعت، پنجاه سنت در ساعت کار می کردم، ساندویچ پنیر کبابی، سالاد مرغ، ماهی تن و پنیر پیمنتو درست می کردم. من میلک شیک، اسپلیت موز و کیک درست کردم. من استند کرم خودم را نداشتم، اما زندگی اجتماعی در داروخانه - پسران، معاشقه - تقریباً جبران بود. با این حال، جالب ترین مشتری ها افراد عجیب و غریب و گاوچران داروخانه ها بودند که در حال رفت و آمد بودند و در باد تیراندازی می کردند. من سرهنگ میلسپ را به یاد می آورم، یک چهره مشهور محلی که همیشه یک لباس نظامی می پوشید. بعدازظهر کارش این بود که تیترهای اخبار سراسری را که رادیو محلی روی کاغذ زرد تلگرام چاپ می کرد، می گرفت و به شرکت های داخلی می رساند. او در هر کسب و کاری مکث می کرد تا ماموریت های خطرناکی را که در آن روز انجام داده بود تعریف کند. او تازه از برلین پرواز کرده بود. یا پاریس
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- پوشش گیاهی آتش نزدیک تر مسا
- Santa Barbara County ممنوعیت حشیش تجاری در مناطق روستایی محله
- باربری کاشانی - اتوبار کاشانی - 44440426 - 28% تخفیف ویژه
- مرد که گفته می شود, چراغ, آتش سوزی در خیابان دولت, تهدید پلیس با کریستال بزرگ
- گوشت گاو کجاست؟ نه در معامله گر جو گوشت گاو کمتر زمین گوشت گاو 88801100011088 با افزایش محبوبیت رژیم های غذایی جایگزین، من راحت تر در تلاش جایگزین های مختلف گوشت تبدیل شده است. من سعی کردم برگر غیر ممکن است، که زندگی می کردند تا اعتیاد به مواد مخدره - آن را تقریبا دقیقا مانند گوشت گاو به طور منظم طعم، و آن را در واقع خوب بود. هنگامی که من دیدم گوشت گاو کمتر گوشت گاو زمین در معامله گر جو، من می دانستم که من تا به حال آن را امتحان کنید تا ببینید که آیا می تواند یک جایگزین گوشت قابل دوام در آشپزخانه من است. با الهام از تصویر در بسته بندی، من تصمیم گرفتم به سعی کنید از دستور العمل مادرم برای فلفل زنگی پر ترکی (حتی اگر من تمام مواد تشکیل دهنده ندارد). <b>مواد</b> 1/2 فنجان برنج (خشک) 1/2 قاشق چای خوری نمک 2 قاشق غذاخوری روغن زیتون بکر اضافی 1 گوجه فرنگی 1 بسته معامله گر جو گوشت گاو کمتر زمین گوشت گاو 1/2 قاشق چای خوری دارچین 1/2 قاشق چای خوری پودر پیز 1/2 قاشق چای خوری جعفری 1/2 قاشق چای خوری فلفل سیاه 2 قاشق غذاخوری آب لیمو 3 فلفل زنگی (هر رنگ کار می کند فقط خوب) سلب مسئولیت: من از نظر فنی دستور العمل مادرم را در اینجا به هم زدم، اما هنوز هم خوب معلوم شد، بنابراین من جزئیات کاری را که انجام دادم می کنم. من می خواهم توصیه استفاده از پیاز تازه و جعفری اگر شما قصد دارید این را امتحان کنید خودتان. <strong>مسیرها</strong> برنج خشک را با توجه به جهات بسته بپزید، مطمئن باشید قبل از اضافه کردن برنج خود، نمک و یک قاشق چای خوری روغن زیتون را به آب جوش اضافه کنید. گوجه فرنگی را به قطعات کوچک خرد کنید، گوشت گاو زمینی بدون گوشت گاو را بیرون ببرید و در کاسه ای کنار هم قرار دهید. هنگامی که برنج شما پخت و پز انجام شد، آن را به کاسه اضافه کنید. حالا وقتشه که چاشنش کنيم . تمام ادویه جات ترشی جات، آب لیمو و روغن زیتون را به مخلوط داخل کاسه اضافه کنید. همه چیز را با قاشق با هم مخلوط کنید. مطمئن شوید که برای شکستن گوشت گاو کمتر از گوشت گاو زمین با قاشق به طوری که آن را به طور مساوی در مخلوط توزیع شده است. تاپ های فلفل های ناقوس را قطع کنید و دانه ها را بردارید. تاپ ها را کنار بگذارید. فلفل های ناقوس را در تابه ای با روغن زیتون ساوت کنید تا از همه طرف قهوه ای شوند. وقتي اينکارو ميکني يه پوشش روي تابه بذار فلفل هایم حدود ۱۵ دقیقه طول کشید تا قهوه ای شود. هنگامی که فلفل های ناقوس قهوه ای شدند، با دقت آنها را از تابه خارج کنید و روی یک سطح مسطح قرار دهید. قاشق گوشت گاو کمتر مخلوط گوشت گاو زمینی را به فلفل تا زمانی که آنها به طور کامل پر شده است. فلفل های زنگی پر شده را دوباره در تابه قرار دهید با پوشش روی آن و حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه یا تا زمانی که گوشت گاو قهوه ای تیره شود بپزید. شما ممکن است مجبور به دراز کشیدن فلفل در کنار خود را به جا پوشش بر روی تابه، که فقط خوب کار می کند. هنگامی که فلفل آماده, بالا با ماست یونانی و لذت ببرید! <b>نقد و بررسی من</b> <i>بوی</i> من عصبی بود در حالی که ساخت این دستور غذا به دلیل زمانی که من باز بسته گوشت گاو کمتر گوشت گاو زمین، آن را در ابتدا بوی جذاب به من نیست. همانطور که در حین پخت و پز به بو عادت کردم، متوجه شدم که قابل مقایسه با دارچین است و هنگام خوردن آن خاموشی نبود. <i>طعم</i> من نمی توانم در مورد چگونگی گوشت گاو کمتر طعم گوشت گاو به خودی خود اظهار نظر، اما پس از آن دوباره، که گوشت گاو واقعی بدون هیچ چاشنی می خورد؟ هنگامی که من سعی کردم محصول نهایی ، هر چند ، من خوشایند شگفت زده شد که آن را طعم بیش از حد متفاوت از دستور العمل مادرم می سازد با گوشت گاو واقعی نیست. من قطعا توصیه آماده سازی آن را با بسیاری از چاشنی, آن را به عنوان بیشتر از سویا ساخته شده, که ممکن است غیر جذاب برای برخی از مردم; با این حال، شما می توانید آن را مانند گوشت گاو طبیعی درمان. <i>نگاه کن</i> بافت «گوشت گاو» جایی بین مرطوب و خشک بود، اما قطعاً آنقدر خشک نبود که در لمس خرده گرفت. منو ياد گوشت گاو ايستگاه خرس فيت در چهارراه ميندازن <i>کلی</i> در نتیجه ، من توصیه تلاش از معامله گر جو گوشت گاو کمتر زمین گوشت گاو. من فکر می کنم آن را طعم واقعا خوب در دستور العمل فلفل زنگی پر شده من. حتی اگر مادرم به وضوح gagged و گفت : من خراب کردن دستور العمل خود را هنگامی که من به او گفتم که من با استفاده از گوشت گاو واقعی نیست ، من به سختی می تواند بگویم من در حال خوردن گوشت جعلی است. شخصا سعی می کنم از خوردن سوا اجتناب کنم، بنابراین به همین دلیل به تنهایی فکر نمی کنم دوباره این را بگيرم. صرف نظر از این، من هنوز هم توصیه می کنم که خرس همکار من آن را امتحان کنید و ببینید که آیا گوشت جایگزین می تواند چیز خود را....
- UC Berkeley study finds climate change may lead to significant increases in mortality
- دنیای متافیزیکی فیلم های آپیچاتپونگ ویراستاکول
- برکلی school district توسعه آفریقایی موفقیت پروژه