اما چند هفته بعد او آماده بازگشت بود. در جلسه دوم او دوز کمتری دریافت کرد و اثر دارو خفیفتر بود. او دریایی از ژاپنی های تکان دهنده را دید مانکن ها مجسمه های گربه و سعی کرد چهره مادرش را در میان آنها پیدا کند. یکی دو روز بعد، او شروع به داشتن یک احساس تکراری کرد که جدید به نظر می رسید. او به من گفت: "آن احساس جدید این بود که "اگر کار کند چه؟" این یک احساس امیدبخش و گسترده بود. سپس یک روز او رفته بود. "فکر می کنم کهنه شده یا چیزی؟" او گفت. خنده دار است که چگونه این چیزی است که شما نمی توانید احساس کنید.
برای درمانگران ضد فرهنگ که سال ها کتامین را به بیماران خود تجویز می کنند، رونق فعلی با سردرگمی و نگرانی قابل توجهی دیده می شود. فیل ولفسون، که ویرایشگر مقالات کتامین بود، اولین بار در سال 1990 کتامین مصرف کرد و بیست سال بعد شروع به دادن آن به بیماران منتخب کرد. (او قبلاً از MDMA در درمان استفاده کرده بود، اما زمانی که این دارو در سال 1985 به یک ماده برنامه I تبدیل شد، متوقف شد.) اکنون در هفتاد سالگی، روان درمانگران زیادی را در مورد استفاده از کتامین آموزش داده است، از جمله چندین نفر در Field Trip Health. او در تمرین خودش هم روان درمانی با قرص ها و هم گشت و گذارهای فشرده تر با تزریق عضلانی ارائه می دهد. او به تئوری های علوم اعصاب درباره نحوه عملکرد کتامین مسلط است، اما آنها را تقلیل گرایانه می داند. او به من گفت: "همه چیز باعث ایجاد نوروپلاستیسیته می شود." "داشتن عشق بزرگ، یا بالا رفتن از یک کوه، یا داشتن یک تراژدی وحشتناک - همه اینها حرکت دندریت ها را ایجاد می کند" - قله های منشعب که نورون ها مسیرهایی را تشکیل می دهند - "زیرا حرکت دندریت ها یک عملکرد تطبیقی اصلی است. ما به لطف تجربه تغییر می کنیم.» ما در روز بعد از سالگرد مرگ پسر ولفسون، بیش از سی سال پیش، از سرطان خون، در سن شانزده سالگی صحبت کردیم، که ولفسون هر سال با یادبودی از آن تجلیل می کند.
ولفسون، که تاجی از موهای نقرهای دارد و لهجه نیویورکیاش دههها زندگی در کالیفرنیا را تحمل کرده است، تمایلی به دستهبندی کتامین به عنوان یک داروی ضد افسردگی ندارد. او به من گفت که تغییر فقط یک محصول جانبی شیمیایی نیست و دسته بندی های تشخیصی فقط تا حدی کمک می کند. او معتقد است که قدرت ویژه کتامین در نحوه ارائه "تایم اوت ذهنی" است. برخلاف آیاهواسکا یا قارچها، که اغلب منظرههایی را ایجاد میکنند که در داستانها ادغام میشوند، کتامین معمولاً تجربه کوتاهی از پوچی را ارائه میدهد. او گفت: «کتامین واقعاً معنی ندارد. "این به تجربیات ذهنی مربوط نمی شود - موضوعات ظاهر نمی شوند یا، اگر ظاهر شوند، ممکن است ماهیت روانشناختی خاصی نداشته باشند. من با نوروپلاستیسیته اصلاح نشده ام. من با دور شدن از وسواس فکری خود اصلاح شدم.»
تأثیرگذارترین نتایج کتامین درمانی شامل افرادی مانند دوست من کارگردان نمی شود که اضطراب قابل کنترلی دارد، بلکه شامل افرادی می شود که افسردگی مزمن و مقاوم به درمان را تجربه می کنند. زکری رایس، نویسنده 28 ساله تلویزیونی، از ده سالگی به یک درمانگر مراجعه کرده است. در شانزده سالگی تشخیص داده شد که او به افسردگی بالینی مبتلا است و در اوایل بیست سالگی به اختلال استرس پس از سانحه حاد و اختلال وسواس فکری اجباری مبتلا شد. او از هجده سالگی شروع به مصرف داروهای ضد افسردگی کرد. از آن زمان تاکنون برای او سیزده داروی مختلف تجویز شده و اقدام به خودکشی کرده است. در مارس 2020، زمانی که بیماری همه گیر شروع به گسترش کرد، او دوباره خودکشی کرد. او با درمانگر و روانپزشکش تلفنی صحبت می کند. آنها با نگرانی از اینکه داروهای بیشتر به سرعت به او کمک نمی کنند، دو راه به او دادند: بستری شدن در بیمارستان یا کتامین. او گفت: «اصولاً من آن را فقط به عنوان داروی یک مهمانی همجنسگرایان یا آرامبخش برای اسبها میشناختم.
آن تماس روز جمعه بود. دوشنبه بعد، رایس به کلینیکی در بروکلین هایتس به نام Ember Health رفت. Ember توسط یک پزشک اورژانس به نام Nico Grundman و همسرش Tiffany Franke، یک مشاور استراتژیک، در سال 2018 تأسیس شد. Ember در مواد بازاریابی خود به تجربیات روانگردان اشاره نمی کند و به نظر می رسد Grundman نسبت به اصطلاح "روانگردان" در گفتگو محتاط است. ممکن است برخی از بیماران را بترساند. او گفت، اما وضعیت ذهنی تغییر یافته تولید شده توسط کتامین یک جنبه کلیدی از رویکرد این شرکت به درمان است. در دفتر شرکت فرش، مبل و دمنوش های گیاهی وجود دارد - او به من گفت: «مثل یک خانه مبله. او گفت که Ember در تلاش بود تا از بیشترین رویکرد مبتنی بر شواهد استفاده کند که عبارت بود از تجویز کتامین از طریق انفوزیون IV به جای تزریق عضلانی با دوز 0.5 تا یک میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بیمار. Ember روان درمانی را در داخل ارائه نمی دهد، اما این شرکت فقط مشتریانی را می پذیرد که به طور فعال توسط متخصصان سلامت روان درمان می شوند.
رایس قبلا هرگز داروهای روانگردان مصرف نکرده بود - او همیشه نگران این بود که چگونه آنها با داروهای خود تداخل کنند. در پرسشنامه پذیرش، او یک نتیجه عالی گرفت: افسردگی شدید. او به یاد می آورد که فکر می کرد: "اگر این کار موثر نبود، حداقل یک داروی عالی را امتحان خواهم کرد و می دانم که نمی میرم زیرا در مطب دکتر هستم."
رایس یک ماسک چشم و یک جفت هدفون گذاشت و به قطره داخل وریدی و مانیتور قلب وصل شد. او تشویق شد که به یک لحظه شاد فکر کند، بنابراین به این فکر افتاد که در لبه بیرونی دره یوسمیتی بایستد و با دوستانش غروب خورشید را تماشا کند. او یادآور شد: انگار چراغ های سینما کم رنگ بود و واقعیت از بین رفته بود. «من با سرعت پنج هزار مایل در ساعت در دره پرواز کردم و به Half Dome برخورد کردم، سپس Half Dome در فضا منفجر شد و من در فضا معلق شدم. یک راوی، چیزی شبیه یک ذات یا رهبر، با صدایی فرماندهنده اما آرامشبخش متحد میشود. (رایس گفت، صدایش شبیه دنی گلاور بود.) او از رایس پرسید که آیا میخواهد مغز خودش را بچرخاند. رایس در ادامه به همه افرادی که در مغز او کار میکردند احوالپرسی کرد و سپس سفر به تجربیات شکلدهنده زندگی او، از جمله تجربیاتی که او بهعنوان ریشه بیماری روانی خود میدانست، ادامه یافت. او موزاییکی از هر مردی را دید که او را دوست داشت و برایش مهم بود. راوی گفت: "دیگر لازم نیست آنها را بترسانی." "شما می توانید زنده باشید و همه چیز خوب و خوب است." رایس گفت که این اولین بار در بیست سال گذشته بود که چیزی شبیه یک مونولوگ درونی مثبت داشت. این تور با یک "سافاری بین بعدی" به پایان رسید، جایی که او چرخش فیل ها را در حالی که ماشین سافاری به عقب جمع می شد و مغزش با راننده ادغام می شد را تماشا کرد. وقتی رایس به هوش آمد، خندید و گریه کرد.
به او چای دادند و آنچه را دید ضبط کردند. سپس با آسانسور به خیابان های بروکلین بازگشت. بیرون همه نقاب زده بودند و کبوتری بالای سرش رفت. او وارد پارک شد و به پرندگان نگاه کرد و از زیبایی آنها گریه کرد. او به خانه رفت و کارهای خانه را که سال ها به تعویق انداخته بود انجام داد. او به من گفت: «به معنای واقعی کلمه مثل این بود که برای اولین بار وارد زندگی میشوید» و آن را با فرآیند تصحیح رنگ هنگام ساخت یک فیلم مقایسه کرد. «رنگ کتامین برای وجود من تنظیم شده است. من دنیا را همانطور که بود دیدم، بدون این توده خاکستری سنگین."
رایس چهار جلسه در طول ده روز انجام داد و از آن زمان جلسات ماهانه را انجام می دهد. هر جلسه جداگانه است: گاهی اوقات او هیچ چشم اندازی نمی بیند و گاهی اوقات احساس می کند که در یک محافظ صفحه نمایش ویندوز 95 است. او گفت: "من از جلسات کتامین مردم." "من آنچه را که باید بدانم خداست، ملاقات کردم." هر جلسه پانصد دلار است، اما شصت درصد هزینه آن توسط بیمه او تامین می شود. او گفت که او می تواند بگوید که اثر جلسه زمانی ناپدید می شود که کارهای روزانه شروع به احساس طاقت فرسا کنند. او گفت: «این که بگوییم کتامین جان من را نجات داد، هذل آفرین نیست. این جلسه یک ساعته بیش از هر چیزی که در طول بیست سال یا بیشتر درمان و دارو انجام دادهام، برای سلامت روان من متحولکنندهتر بود.»
فیلد تریپ، بر خلاف Ember Health و New York Ketamine Infusions، به نظر می رسد به مشتریان گسترده تری نسبت به کسانی که به درمان مقاوم هستند علاقه دارد. بن مدرانو، مدیر پزشکی یک کلینیک در نیویورک، به من گفت که او برای اولین بار کتامین و سایر داروهای روانگردان را در دهه نوزدهم و نود به عنوان یک راور امتحان کرد، و اینکه مزایای معنوی چنین تجربیاتی باید به افرادی که ناراحت هستند تعمیم داده شود. مواد مخدر را به طور غیرقانونی دریافت می کنند، اما می توانند از ذهن همیشگی خود فاصله بگیرند. او به من گفت که این مزایا هرگز به راحتی در یک مطالعه آزمایشگاهی یا دوسوکور آزمایش نمی شوند. او گفت: «اینها ابزارهای شفابخشی هستند که به پتانسیل هوشیاری دسترسی دارند. "و در نهایت، ما به عنوان دانشمند نمی توانیم در این مورد زیاد صحبت کنیم زیرا چه می گوییم؟ ما حتی نمی دانیم که آگاهی کجاست."
اگر رفتن نزد پزشک در یک تور با راهنما بسیار عادی شود، برای برخی مانند انجام بوتاکس، مطمئناً یک صحنه بالینی دوپاره وجود خواهد داشت: یکی برای افرادی که به چیزهای هیپی علاقه دارند و دیگری برای افرادی که نمی خواهند چیزی داشته باشند. با آنها انجام دهید در اواخر ژوئن، من به سمت Catskills رفتم تا گروهی از افراد را ببینم که تحت آموزش روان درمانی با کمک کتامین در موسسه منلا، یک مرکز خلوتگاه بودایی هستند. تعدادی رواندرمانگر وجود داشت، اما این گروه شامل یک پزشک آمبولانس، یک سرباز کهنهکار که برای ارائه روانگردانی به جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه کار میکند و یک مدیر عامل با یک استارتآپ مستقر در میامی به نام Nue Life بود.
بسل ون در کولک روانپزشک نیز حضور داشت که کتاب بدن او نتایج را حفظ می کند که اولین بار در سال 2014 منتشر شد، اغلب در بین ده کتاب پرفروش آمازون قرار می گیرد. ون در کولک در مورد تجربهاش از کار بر روی اولین مطالعات پروزاک و زولافت به عنوان درمان اختلال استرس پس از سانحه به من گفت: «آنها بد نبودند»، اما آنها کسی را درمان نکردند. : داروهایی که اصلا تاثیری ندارند "ون در کولک چند سال قبل از ولفسون تزریق کتامین دریافت کرد." او به من گفت به فضا پرتاب شدم." من هیچ تجربه ذهنی نداشتم - بدنم را از دست دادم. ذهنم را از دست دادم. "او با شک و تردید سفر خود را ترک کرد که کتامین می تواند هر کاری انجام دهد، اما همسر و همکارش، لیزیا اسکای، متوجه تغییراتی در آن شدند. او ادامه داد: "این هیجان بسیار آرام شد، اما قدرت شما باقی ماند." شوهرش. "این بدان معنا نیست که ما در مورد چیزهایی به توافق نمی رسیم. که ناپدید شده است."
روز زیبایی در شهرستان اولستر بود. آسمان آبی روشن بود و کوه ها سرسبز و سبز روشن. دانش آموزان در یک اتاق بزرگ با تیرهای چوبی جمع شدند، که در مقابل آن یک گونگ درخشان قرار داشت که توسط سه دیوار پرده تبتی احاطه شده بود. ولفسون یک محراب کوچک در کنارش برپا کرده بود که عکس پسرش را قاب کرده بود. روز چهارم تمرین بود. نیمی از شرکت کنندگان در سمینار تزریق و نیمی دیگر آن را تماشا خواهند کرد. روی دیوارها، کاغذهای بزرگی حاوی شرح سفرهای روز قبل بود. از جمله عباراتی که مردم نوشته اند «نفس الله» و «از اجداد بنگر». در گوشه اتاق، زنی با چندین آسانا یوگا برای سفر آماده شد. دیگران یک صبحانه گیاهی را در اتاق غذاخوری مرکز تفریحی فیلتر کردند و روی تشک و بالش روی زمین نشستند.
جلسه با توسل و قرائت شعری از مولانا آغاز شد. دستیار فنجان های قهوه کاغذی با برچسب نام شرکت کنندگان بیرون آورد: هر کدام حاوی یک سرنگ کتامین بود. برای یک ساعت بعد، درمانگران را تماشا کردم که آموزش های خود را طی می کردند. ناظران آنها را از نزدیک تماشا می کردند، هر از گاهی یادداشت برداری می کردند یا حرکات آنها را منعکس می کردند. چیزی شبیه ترانه ای در مورد طبل و دیدگریدو که از بلندگوها پخش می شود و به دنبال آن آهنگی که به وضوح شامل یک چوب باران بود. زن یوگا بازوهایش را باز کرد و بدنش را به وجد آمد. در پشت اتاق، مردی شروع به هق هق كردن كرد و یك دستیار برای مشاوره نزد ولفسون آمد. ولفسون زمزمه کرد: "ما باید به او کمک کنیم تا به موسیقی گوش دهد."
[ad_2]
مقالات مشابه
- آموزش تعمیرات اپل: راهنمای کامل برای تبدیل شدن به یک تعمیرکار حرفهای
- پارتیشن شیشهای، راهحلی مناسب برای جداسازی فضاها
- هنر عملکرد
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- کارشناسان بحث آینده مراقبت های بهداشتی سیستم تحویل اثرات COVID-19
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- سانتا باربارا از خواب بیدار!
- به اتاق مهمان خوش آمدید
- 'گسترده ای از ایران را تحت گردد و اگر ناقص 'گرگ و میش منطقه' بیعت
- <h2>لینکسازی برای سایت های بهنام</h2>