هر روز صبح که در هلسینبورگ، سوئد، سه هزار مایلی از زادگاهم سین کیانگ از خواب بیدار می شوم، مادرم را در خانه به یاد می آورم. قبل از اینکه چشمانم به نور منطبق شود، دستم معمولاً به سمت تلفن می رود. پس از اینکه دولت چین در سال 2017 حدود یک میلیون نفر را که اکثر آنها اویغور بودند در کمپ های بازداشت دسته جمعی در منطقه زندانی کرد، نیاز به دانستن اینکه مادرم در امان است مرا کنترل می کند.
روزهایی که او در وی چت پست نمی گذارد، وحشتناک ترین روزهایی است. سکوت او به این معنی است که افرادی که ما آنها را "بستگان" می نامیم به ملاقات او می روند. وقتی مادرم با آنهاست، با احتیاط به سؤالات آنها پاسخ می دهد، انگار که یک شرکت کننده در یک برنامه بازی سادیستی است. هر بار که آنها ملاقات می کنند، مادرم با جدیت برای بازدیدکنندگان ناخوانده غذا آماده می کند، نگران هر وعده غذایی است، و مطمئن می شود که نه خیلی اویغوری (که خانواده ممکن است آنها را "افراطی های مشکوک" خطاب کنند) یا خیلی چینی (که ممکن است خیلی مهربان به نظر برسد). در حالی که غذا می خورند، پدر و مادرم سکوت می کنند، در حالی که اقوام از اعتقادات سیاسی و احساسات گرم خود نسبت به دولت صحبت می کنند.
در سال 2009، اعتراضات خیابانی مسالمت آمیز در سین کیانگ به دلیل کشته شدن دو کارگر مهاجر اویغور در جنوب چین به شورش هایی تبدیل شد که حدود 200 نفر را کشتند. از آن زمان، حزب کمونیست چین تبلیغات بیرحمانهای را در محکومیت اویغورها و متقاعد کردن اکثریت بزرگ خانهای چینی این کشور به راه انداخته است که همه اعضای این گروه قومی تروریستهای بالقوه هستند. در سال 2011، سین کیانگ را برای تحصیل در خارج از کشور ترک کردم. به گفته رسانه های دولتی چین، از سال 2016، بیش از 1.1 میلیون کارمند از خانه های 1.6 میلیون نفر از گروه های قومی مختلف در منطقه بازدید کرده اند. این بازدیدکنندگان بدون هشدار وارد می شوند و تا زمانی که صلاح بدانند می مانند. وظیفه آنها این است که رفتار اویغورها را به دقت مطالعه کنند و هر گونه نشانه ای از "افراط گرایی" را مشاهده کنند. برخی از نشانگرهای مطمئن، طبق گفته دولت، اویغورهایی هستند که به زبان مادری خود صحبت می کنند، با خانواده در خارج از کشور ارتباط برقرار می کنند و دعا می کنند.
قبل از رفتن به رختخواب، اقوام تمام اتاق های خانه را به دقت بررسی می کنند و سپس با پدر و مادرم در اتاق خواب کوچکشان می خوابند. در حالی که مادر و پدرم در رختخواب دراز کشیده اند، اقوام چند متری روی فرشی روی زمین می خوابند. ذهن مادرم در سکوت شوم می دود. برای خوابیدن بیش از حد تنش و ناراحت کننده است. وقتی خورشید طلوع می کند، او در حال حاضر برخاسته است و صبحانه را برای عزیزان آماده می کند. وقتی بازدیدکنندگان بالاخره رفتند، مادرم با تمام صمیمیت آنها را تا دروازه همراهی می کند. او می ترسد که سرنوشت او به آن بستگی دارد. همانطور که آنها دور می شوند، او لبه حیاط ما می ایستد و با قدردانی ساختگی دست تکان می دهد تا زمانی که ناپدید شوند. بعد از اینکه مطمئن شد آنها آنجا نیستند، با عجله داخل شد، تلفن را برداشت و در سوئد به من پیام داد: «خوبیم، در امان هستیم. نگران نباش."
«ما» شامل سه فرزند پسر عمویم، یک دختر نوزده ساله و دو پسر، شانزده و چهارده ساله است. پسر عموی من، مایلا یاکوفو، فروشنده بیمه و معلم ماندارین است. او چهل و چهار سال دارد و سه سال و نیم است که در انواع بازداشت به سر می برد. در مارس 2018، مقامات دولتی او را بدون هشدار به اردوگاه بردند. سپس به بازداشت موقت منتقل شد. من برای محافظت از پدر و مادرم و سه فرزند پسر عمویم سکوت کردم. این یک اشتباه بود؛ سکوت من مهم نبود میلا دو بار آزاد و سپس دوباره دستگیر شد. در 12 دسامبر 2020، دولت او را به شش سال و نیم زندان محکوم کرد. سرانجام متوجه شدیم که اشتباه او این بود که در سال 2013 برای پدر و مادرش پول فرستاد تا به آنها کمک کنند خانه ای در استرالیا بخرند. دولت آن را "تامین مالی تروریسم" نامید.
طبق سیاست دولت چین در سین کیانگ، کودکان اویغورها و سایر افراد بومی که بازداشت شده اند، معمولاً به یتیم خانه ها یا مدارس شبانه روزی اداره می شوند. هیچ یک از بستگان مایلا، از جمله همسر سابق او، جرأت خشم مقامات دولتی را با تلاش برای گرفتن حضانت فرزندان او نداشتند، اما وقتی کادرها برای بردن بچه ها آمدند، التماس آنها والدینم را بر آن داشت تا با آنها مخالفت کنند. مادرم میگوید: «از کودکی پدر نداشتند و حالا مادرشان ندارد. بگذارید پیش ما بمانند.
پس از سوگند وفاداری به دولت چین، به والدینم حضانت موقت داده شد. از آن زمان به بعد، وقتی تیری به در می زند، یا یک سازمان دولتی زنگ می زند، یا یک افسر پلیس بدون هشدار از راه می رسد، قلب پدر و مادرم می تپد. به نظر می رسد هر مسئولی حق دارد بچه های اویغور را از بستگان خود بگیرد. پدرم بر این باور است که مایلا به زودی آزاد خواهد شد. بسیاری از شب ها تا نیمه شب روی چهارپایه ای در حیاط می نشیند و منتظر است تا در را برای مایلا باز کند. روزهای اول مادرم سعی می کرد او را متقاعد کند که به رختخواب برود، اما او منتظر ماند.
مادرم در آگوست 2019، پس از دستگیری دوم مایلا، از اداره امنیت داخلی تماس گرفت. پلیس به او دستور داد در خانه منتظر آنها باشد. دلیل دیدارشان را به او نگفتند. مادرم نگران بود که بیایند او را بیاورند. او یک پیام خداحافظی هق هق آمیز برای من گذاشت و سپس هفت جفت لباس زیر، دو سوتین و دو شلوار بلند پوشید. مأموران طبق معمول بدون در زدن وارد شدند. مستقیم رفتند توی حیاط، مادرم را گرفتند و سوار ماشینشان کردند و رفتند. دقایقی بعد، در سوئد از خواب بیدار شدم و خداحافظی دردناک او را شنیدم. خودم را سرزنش کردم که چرا زودتر از خواب بیدار نشدم، با اینکه می دانستم کاری از دستم برنمی آید. هزاران مایل دورتر بود، اما به نظر میرسید که تنها شیشههای ضخیم ما را از هم جدا میکرد تا بتوانم دائماً پدر و مادرم را ببینم که دور از دسترس من هستند. از امروز صبح همیشه وقتی کار می کنم گوشیم را کنارم، در حمام، آشپزخانه، باغ، کنارم نگه می دارم. من آن را روی حداکثر صدا تنظیم کردم و به بررسی ادامه میدهم تا ببینم آیا تماسی را از دست دادهام یا خیر.
دو ساعت بعد از اینکه او را بردند، یک تماس ویدیویی از او دریافت کردم. صورتش عرق کرده بود و با نفس نفس زدن گفت: «عزیزم، من خوبم، نگران نباش. اما فکر کنم گرمازدگی بگیرم. باید تعدادی از آن لباس ها را در بیاورم.» وقتی گوشی را کنار گذاشت، دوربین رو به بالا بود و من نقوش سقف خانه پدر و مادرم را تشخیص دادم. شب های بی خوابی قبل از تعطیلات را به یاد آوردم، زمانی که در کودکی بیدار دراز می کشیدم و با چشمان خودم خطوط کلی این طرح ها را دنبال می کردم. مادرم دوباره ظاهر شد و به من گفت که پلیس از او در مورد پسر عمویم بازجویی کرده است. او با اشاره به این فیلم گفت: «همین سؤالاتی که نزدیکانم هر بار از من می پرسند. «بعد از اینکه کارشان تمام شد، مرا رها کردند.
هر دو خندیدیم که این همه لباس پوشیده بود. مادرم توضیح داد: «بعد از اینکه مایلا را بردند، در چند ماه اول او هرگز نمیتوانست عوض شود و به او اجازه حمام نمیدادند. او به من گفته بود، سخت ترین چیز در زندگی در آنجا گرسنگی و بدون لباس زیر تمیز است. ”
هیچ وقت از جزئیات اسارت پسر عمویم مطمئن نبودم. بعد از اولین انتشارش، مایلا با من در وی چت تماس گرفت. او به من گفت که ده ماه است که در بازداشتگاه اتوکشی شده و تشخیص داده اند که کبدش آسیب دیده است. شبی که برای دومین بار آزاد شد، با من تماس گرفت و از من خواست که به پدر و مادرش بگویم که زنده است. این یک تماس ویدیویی بود و من به وضوح میتوانستم دندههایش را ببینم. نزدیک به هفده ماه محرومیت از غذا او را به یک اسکلت تبدیل کرده بود. صبح روز بعد پلیس دوباره او را بازداشت کرد. پدر و مادرم در حصر خانگی قرار گرفتند و پس انداز مایلا مصادره شد.
من شروع به توییت کردن در مورد پرونده مایلا و مصاحبه با واشنگتن کردم پست، CNN و سایر سازمان های خبری بین المللی. من امیدوار بودم که دولت چین او را آزاد کند تا از پوشش منفی رسانه ها جلوگیری شود. در یک سال و نیم گذشته، کسانی که خارج از چین هستند، درگیر بحث بی پایانی در مورد اینکه آیا چین در حال ارتکاب نسل کشی علیه جامعه اویغور است یا خیر، درگیر شده اند، زیرا زنان این کشور از سیاست های اعمال کنترل موالید و عقیم سازی رنج می برند و فرهنگ آن کم رنگ می شود. سال گذشته، دادگاه کیفری بینالمللی از آغاز تحقیقات درباره سرکوب اویغورها توسط چین خودداری کرد و گفت که این دادگاه صلاحیت ندارد. یک دادگاه غیررسمی و مستقل در بریتانیا، متشکل از دانشگاهیان، وکلا و بازرگانان، به مرکز امید برای اویغورهای دیاسپورا تبدیل شده است. یک وکیل بریتانیایی به نام جفری نایس، که محاکمه اسلوبودان میلوسویچ، رئیسجمهور سابق صربستان را در دادگاه جنایات جنگی سازمان ملل رهبری میکرد، به همراه کارشناسان دیگر ریاست این روند را بر عهده داشت. دولت چین از همان ابتدا این تحقیقات را رد کرد.
بهار گذشته، من به عنوان یکی از حدود سی شاهد برای حضور در دادگاه فراخوانده شدم. قبل از حضور من در ژوئن، دیگران در مورد شکنجه، تجاوز جنسی یا عقیم سازی در بازداشت شهادت دادند. می ترسیدم عذاب هایی که آنها توصیف کردند قبلاً بر مایلا وارد شده باشد و اگر شهادت بدهم ممکن است به پدر و مادرم و فرزندان مایلا تحمیل شود. درست قبل از شهادتم وحشت کردم و با یکی از دوستانم تماس گرفتم و گریه کردم و فریاد زدم: "با یک دستور می توان پدر و مادرم را حبس کرد، بچه هایشان را می برد، می توانند همه ما را تنبیه کنند و این به حکم مایلا سال ها اضافه می شود." بسیاری از اویغورها ساکت هستند. چرا نتونم؟"
اما دولت چین از قبل می دانست که من قصد شهادت دارم. برای تعظیم در برابر ترس دیر شده بود. من اکنون یک شهروند سوئدی هستم و نسبت به بسیاری از اویغورهای دیگر ترس کمتری دارم.
واکنش دولت چین به دادگاه نیز آن چیزی نبود که انتظار داشتم. پس از دو روز شهادت با شاهدان دیگر، یکی از کارمندان مادرم را در دفترشان صدا کرد و به او اجازه داد تا یک مصاحبه تصویری چهل و دومی با مایلا داشته باشد. موهای مایلا تراشیده شده بود، صورتش با خال های تیره خالدار شده بود و دو محافظ در پهلو داشت. او به مادرم گفت: «لطفا مراقب فرزندانم باش. خیلی متاسفم که آن را پوشیدم." وقتی جلسه ویدیویی تمام شد، شات به مادرم گفت: «به دخترت بگو مایلا زنده است.
[ad_2]
مقالات مشابه
- فروشگاه اینترنتی پادمیرا
- برداشت یخ هنوز مبارزه
- دختران Inc. از کارپینتریا مجموعه به بازگشایی ژوئن 1
- انتخاب لباس بچگانه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- تشکر. Klunk نباید دفاع از وضع موجود
- Refugio نشت نفت حل و فصل برای بحث در چهار شنبه
- Pa. بومی و بازیکن NBA Lonnie واکر به دنبال کمک به سن آنتونیو کسب و کارهای کوچک
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- انواع پیپت آزمایشگاهی