مدت زمان فیلم جدید پل توماس اندرسون، پیتزای شیرین بیان، صد و سی و سه دقیقه است و بیشتر زمان آن صرف دویدن می شود. به شرلی مکلین فکر کنید که در انتهای آپارتمان (1960) با سرش به عقب کج میشود، و سپس یک فیلم کامل را تصور کنید که در آن مردم با همان فوریت وارد میشوند، حتی وقتی جایی برای رفتن ندارند. شخصیت در پیتزا شیرین بیان، گری ولنتاین (کوپر هافمن)، به سمت پمپ بنزین میرود، از کنار ردیفی از ماشینهای شکسته میگذرد، با صدای زندگی در مریخ دیوید بووی؟ به نوبه خود، قهرمان، آلانا کین (آلانا هایم)، پس از دستگیری گری به شکل غیرقابل توضیحی به ایستگاه پلیس می رود. در نقطه اوج، هر دو می دوند - آلانا از راست به چپ در سراسر صفحه می رود، و گری در جهت دیگر، همان و مخالف می رود. منتظر جلسه و سلام باشید.
کاراکترهای اندرسون قبلاً روی پاهای خود بودند. صحنه انفجاری در «استاد» (2015) را به یاد بیاورید، زمانی که خواکین فینیکس از در عبور کرد و در یک زمین شخم زده و مه آلود، در یک شیب کامل، در حالی که دوربین عجله داشت که با آن کنار بیاید، رانندگی کرد. با این حال، چنین سرعتی از ناامیدی ناشی می شود، در حالی که "پیتزا شیرین بیان" بر جستجوی شادی متمرکز است. این واقعاً شادترین ساخته اندرسون تا به امروز است - شاد، آسان برای نفس کشیدن و گسترده. نکته عجیب این است که از نظر مکان و زمان، این چیزی است که بووی آن را یک ماجرای وحشتناک کوچک می نامد. جدا از یک سفر کوتاه به نیویورک، به دره سان فرناندو می چسبد و ما در اوایل دهه 1970 گیر کرده ایم. این خودروها به دلیل شرایط اضطراری سوخت جهانی سفارش داده شدند و ریچارد نیکسون در نوامبر 1973 در تلویزیون دیده شد که از آمریکایی ها التماس می کرد که مصرف بنزین را کاهش دهند. در واقع این سخنرانی کاملاً یک سخنرانی بود و ممکن است برخی از کارگردانان به نگرش کنایه آمیز او نسبت به بحران زیست محیطی امروز اشاره کنند. اندرسون نیست. چشم او به گذشته است و پیتزای شیرین بیان فقط مانند پرچم در آنجا کاشته نمی شود. او آرزو دارد فیلمی باشد که در آن زمان ساخته می شد.
گری برای اولین بار در مدرسه با آلانا ملاقات می کند. او کلاس دهم است و او یک بازدید کننده است و برای عکاسی کار می کند که از سر برای کتاب سال عکس می گیرد. آلانا بیست و پنج ساله است، اگرچه جوان تر به نظر می رسد، و گری پانزده ساله است، اگرچه او، اگر رنگ آتشفشانی اش نباشد، کمی مسن تر به نظر می رسد. او قطعا همینطور است عمل می کند بزرگتر - بلافاصله او را به بیرون دعوت کرد و هنگامی که ظاهر شد، سفارش شام داد و سوالاتی مانند "برنامه شما چیست؟" آینده شما چگونه به نظر می رسد؟ "به نظر می رسد یک پدرسالار با یک عروس آینده مصاحبه می کند. (ما چیزی در مورد پدر گری نمی بینیم یا نمی شنویم: همه اینها بخشی از آشفتگی نسلی است که اندرسون از آن لذت می برد.) در مورد انتظارات خودش. گری می گوید: "من یک شومن هستم. این فراخوان من است." عجیب است که بگوییم آلانا متوجه میشود که کودک شوخی نمیکند، او مدتی است که یک ستاره کودک است و وقتی این حرفه ضعیف میشود، به تدریج به شغل بعدی ارتقا مییابد، و تختهای آبی را به همه روحهای بدبو میفروشد که بدشان نمیآید که دریازدگی را تجربه کنند. آنها خوابیدند. او بعداً به یک جادوگر تجارت پین بال تبدیل شد. اینکه آیا و چگونه یک نوجوان می تواند یک تجارت قانونی را در ایالت کالیفرنیا راه اندازی کند، برای این فیلم نگران کننده نیست. موضوع بیشتر یک کمدی امید است.
اگر نقشهای اصلی برعکس میشد و آلانا در درجه دوم قرار میگرفت، چه واکنشی نسبت به «پیتزا شیرین بیان» داشتیم؟ همانطور که اکنون، شاید، به یک فیلم نیمه فراموش شده محصول 1973، نسیم کلینت ایستوود، که پیوند یک هیپی جوان (کی لنز) و یک طلاق چروکیده (ویلیام هولدن) را توصیف می کند، واکنش نشان می دهیم. من مطمئن هستم که اندرسون از این ناهنجاری بالقوه زنده است، بنابراین فیلم جدید به طور گسترده - و طبق معیارهایش به طرز مفتضحانه ای - عاری از رابطه جنسی است. با توجه به اینکه دره سن فرناندو ناله های ساختگی ستاره های پورنو در "شب های بوگی" (1997) و جملات پر سر و صدا یک سخنران انگیزشی را در "Magnolia" (1999) به صدا درآورد، هم شوک و هم تسکین دهنده ای برای موسسات بود. ، که به طور کلی "پیتزا شیرین بیان" آرامش جسمی را حفظ می کند. یک شب، زمانی که گری و آلانا در کنار هم روی یک بستر آبی دراز می کشند، انگشتان کوچکشان به شکل شبح لمس می شود. ما می توانیم عروسک های کنده کاری شده را تماشا کنیم. دست گری برای مدت کوتاهی روی قفسه سینه آلانا چرخید و سپس کنار کشید. امشب بوگی نیست
داستان زیادی در این فیلم وجود ندارد. بلکه مملو از وقایع است - با اتفاقات عجیب و غریب و تکی که در دوران نوجوانی ظاهر می شوند و در داستان سرایی خنده دارتر و بلندتر می شوند. از این رو حضور بردلی کوپر در نقش جان پیترز، نجیب باربارا استرایسند، که لباس سفید فرشته ای می پوشد و مانند یک شیطان کثیف رفتار می کند. ("آیا ساندویچ کره بادام زمینی دوست داری؟" آیا خط پیکاپ چسبناک او است که با تأسف روی دو زن در حال گذر آزمایش می کند.) ما همچنین شان پن را به شکلی زیبا و خود تمسخر آمیز مانند جک هولدن، یک بت هالیوودی که در خاطره ها گیر کرده است، دریافت می کنیم. از آهنگ های قدیمی او که در کنار آلانا آرام می گیرد، à la "Breezy". از این گذشته، کراگی تام ویتس در نقش کارگردان پیر است، ابر دود سیگار با درخششی شبحآلود شعله ور شد و از همه بهتر هریت سانسوم هریس است که دارای مدرک فوق لیسانس به عنوان بازیگر بازیگر است که بیشتر آن صرف ساخت فیلم شده است. تلفن ("عشق برای تاتوم") و به گونه ای افراطی قاب شده است که حتی ارتودنتیست او نیز تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. دوربینی که مایکل بومن و خود اندرسون دارند هیچ چیزی را از دست نمی دهد. و او همچنان میل به چیزهای بیشتری دارد.
پر جنب و جوش و شلوغ، پراکنده از کمئوها و پیچ و تاب های کمیک و دوخته شده با آهنگ ها (آیا چیزی شبیه به «بگذار آن را در سال 1973 بچرخانم» اثر پل مک کارتنی و وینگز؟)، «پیتزای شیرین بیان» هنوز در خط است - بیش از یک دوستی، کمتر از یک داستان عاشقانه، و گاهی جنگ قدرت بین گری و آلانا. کوپر هافمن، پسر فیلیپ سیمور هافمن، که مدت هاست از حامیان آثار اندرسون بوده است، کمتر مهربان نیست و به ما اجازه می دهد تا به ایمان گری به خودش ایمان داشته باشیم. آلانا به او می گوید: "تو حتی نمی دانی در دنیا چه خبر است"، اما او می داند که چه خبر است. خود جهان و این مهم است.
اما در نهایت فیلم متعلق به آلانا هیم است. او نام خود را به عنوان یک سوم از Haim، گروهی که با خواهرانش استه و دانیل همبازی بود - که هر دو در "شیرینبیان پیتزا" ظاهر میشوند و همچنین والدین واقعیشان، بر سر زبان ها انداخت. (من به تعداد بیشتری از آنها نیاز داشتم.) اندرسون موزیک ویدیوهای بسیاری را برای آهنگ های Chaim کارگردانی کرده است، و ضربه و شناور بودن آنها در آلانا کین با لبخند غنایی و برعکس، جذابیت تند و تند او باقی مانده است. "لعنت به شما، نوجوانان!" او هنگام دویدن برای کسانی که راه او را سد می کنند گریه می کند و در اولین ملاقات با گری به او دستور می دهد که دیگر به او نگاه نکند. بدون چنین صراحتی، فیلم به این آزادانه به زندگی سرایت نمیکند، و هیچ چیز خشمگینتر یا لطیفتر از توهینی نیست که او به یکی از خواهرانش میکند: «تو همیشه به چیزهایی فکر میکنی، متفکر"هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد.
اگر مجبور بودید برای «پیتزای شیرین» با حساب دو نفره شریک انتخاب کنید، «دست خدا» اثر پائولو سورنتینو بهترین انتخاب خواهد بود. شخصیت اصلی آن فابیو شیزا (فیلیپو اسکاتی) است که هم سن و سال گری ولنتاین است. می توانم تصور کنم که آن دو در حال معاشرت هستند، شاید روی یکی از بسترهای آبی گری جهش کنند، اگرچه فابیو رویایی تر و کمتر مصمم است. علاوه بر این، مانند فیلم اندرسون، «دست خدا» به دنبال ثبت دورهای است که هم اخیر و هم دور به نظر میرسد. این عمل در دهه 1980 اتفاق می افتد - به ویژه در سال 1984، زمانی که دیگو مارادونا، که به طور گسترده به عنوان بهترین فوتبالیست روی زمین مورد احترام قرار می گیرد، آماده بود تا با SSC Napoli، تیم پیشرو ناپل، قرارداد امضا کند. یکی می گوید: "او هرگز بارسلونا را به خاطر آن سوراخ ترک نمی کند." و با این حال معجزه اتفاق می افتد.
درک ما از این که در پایان ما من نمی خواهم شما سوراخ را ترک کنید. دنباله ای طولانی از یک ناهار شلوغ در بیرون از منزل، ناله با غذای خوب و شایعات وجود دارد، که باعث می شود اکثر تماشاگران سینما از حسادت و اشتیاق ناله کنند. یکی از عوارض عجیب همهگیری ویروس کرونا، تازه کردن میل ما به سرگردانی و بازگرداندن یکی از اصلیترین و شریفترین کارکردهای سینماست. یعنی اینکه ما آرزو کنیم جایی که نیستیم باشیم. برای اولین مخاطبان، قبل از عصر سفرهای انبوه، اینطور بود، و اکنون دوباره چنین احساسی دارد. عکسهای آسمانی ناپل که از خلیج دیده میشوند و در آفتاب میدرخشند، غیرممکن هستند، و زمانی که عمه فابیو پاتریشیا (لوئیزا رانیری) که او را میپرستد، برمیگردد و بیصدا، در قاب درخت زیتون و در خواب به او نگاه میکند. نور اواخر بعد از ظهر، ما می دانیم که این لحظه بصیرت لحظه ای است که او فراموش نخواهد کرد. و در اینجا چنین است.
در حالی که «پیتزا شیرین بیان» شخصیت خود را با دوستان و همکاران زیادی، اما تنها چند اقوام، فراهم می کند، «دست خدا» برعکس است. شگفت آور است که می شنویم فابیو در روز تولدش می گوید: "من هیچ دوستی ندارم" اما این حقیقت دارد. چیزی که او در عوض دارد یک خانواده گسترده است - پرتنش و به هم پیوسته، اما هرگز کمتر از حمایت کننده. علاوه بر پاتریشیا، ما با برادر فابیو، بازیگری جاه طلب به نام مارچینو (مارلون ژوبرت) آشنا می شویم که او هنوز در اتاقی با او زندگی می کند که گویی پسران کوچکی هستند و والدینشان ساوریو (تونی سرویلو) و ماریا (ترزا ساپونجلو). آنقدر با یکدیگر هماهنگ هستند که می توانند مانند مرغ سیاه با سوت زدن ارتباط برقرار کنند. . عمویی که می پرسد: «کی همه شما اینقدر ناامید شدید؟»، به علاوه یک پیر کثیف که در تابستان یک کت چرمی می پوشد و طوفانی چکه در دستانش نگه می دارد و آن را مانند هلو می جود. با این حال، بعداً، حتی او به آرامی رستگار شد و اظهارات آرامش بخش دانته را در مراسم تشییع جنازه نقل کرد. هیچ کس ناامید نیست، تحت نگاه بخشنده فیلم.
سورنتینو بیشتر برای «زیبایی بزرگ» (2013)، مداحی باشکوه او برای رم شناخته می شود. با این حال، ناپل زادگاه و مهد او است، در حالی که رم در فیلم جدید با ابهام بیشتری به عنوان "فریب بزرگ" - آهنربایی که افراد خارجی مانند فابیو به ناگزیر جذب آن می شوند - یاد می شود، گویی همه زیبایی ها دروغ است. البته، مردی که این جاذبه را شدیدتر احساس کرد، فلینی بود، و بنابراین دست خدا با میراث او مبارزه کرد. تست های مارسینو برای تولید فلینی، احاطه شده توسط امیدهای عجیب و غریب، و دیدن یک لوستر عظیم، شعله خاموش آن که روی کف خانه ای نیمه خالی شیب دار افتاده است، مناسب La Dolce Vita (1960) است. فابیو با افتخار یکی از سخنان استاد را خواند: «واقعیت نفرت انگیز است.
با این حال «دست خدا» بیشترین تأثیر را بر واقعیت دارد درست آنها حمله می کنند - نه تنها زمانی که سرنوشت دست وحشتناکی را می گیرد و قلب خانواده را سوراخ می کند، بلکه همچنین در دوره های خستگی. ببینید پدر فابیو با چوب دکمههای تلویزیون را میزند و میگوید: «من یک کمونیست هستم»، انگار برای توجیه بیمیلی تنبلاش برای خرید ریموت. یا اینکه در ظرافت گالری امبرتو قرن نوزدهمی قدم بزنیم و زیر لب زمزمه کنیم: «این ستون را می بینی؟ من تمام جنگ را با تکیه بر آن گذراندم." این دیالوگ مورد علاقه من امسال است و فیلم سورنتینو را با شادی های روزانه پیتزای شیرین بیان پیوند می دهد. با نزدیک شدن به زمستان، ما خوشحالیم که این جفت گفتگوی نرم را داریم. آنها از هر دو جهت برای من ملایم به نظر می رسند، هم با خلق و خوی خوب و هم به شدت به لمس حساس هستند، و نشان می دهند که خاطره چیزهای گذشته ممکن است بیش از آنکه با گذشت زمان آرام شود، آتشین باشد. فابیتو می گوید: «نمی دانم می توانم خوشحال باشم یا نه. فقط یک راه برای پیدا کردن. ♦
[ad_2]
مقالات مشابه
- برترین اسباب بازی برنامههای Android/iPhone
- هزینه ساخت استخر چقدر است؟
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- UC برکلی میزبان مجازی خانه باز جامعه به دنبال ورودی در پردیس قصد دارد
- آمریکایی خجالت: زک Efron را به یادگیری در Netflix بکشد 'زمین'
- آیتم های آرزو را پیدا کرد نیویورکر
- باربری و اتوبار ایت الله کاشانی
- تاثیر شرایط آب و هوایی بر تولید آهن
- 'عجیب است': دانشجویان UC برکلی در تصمیم گیری برای گرفتن شکاف ترم
- قاضی پنسیلوانیا عذرخواهی می کند برای 'وجود' نظرات به سوء استفاده قربانی 'بیش از حد گنگ به ترک'