قبل از تبدیل شدن به یک برج ناقوس، یکی از منتقدان و نویسندگان بزرگ فرهنگی قرن بیستم، و قبل از الهام بخشیدن به نسلهای خوانندگان - به ویژه زنان سیاه پوست - برای درک قدرت خود در کج کردن یک محور، گلوریا جین واتکینز، دختر رزا بل بود. و وئودیس واتکینز. هوکس، که چهارشنبه درگذشت، در هاپکینزویل، یک شهر کوچک منزوی در کنتاکی بزرگ شد. هر کاری که قرار بود انجام دهد از آنجا شروع شد. او در سال 1952 به دنیا آمد و در مدارس مجزا در کنار کالج تحصیل کرد. در کلاس درس بود که او، مشتاق یادگیری، شروع به دیدن امکانات رهایی بخش آموزش کرد. او عاشق فیلم بود، اما شیوههایی که تئاتر گهگاه ما را با زوال عقل و کلیشهها جذب میکرد، او را به این فکر انداخت که آیا راههایی برای نگاه کردن (و صحبت کردن) به تصاویر متحرک روی صفحه وجود دارد یا خیر. وقتی بزرگ شد، پدرش یک باربر بود و مادرش به عنوان خدمتکار در خانواده های سفیدپوست کار می کرد. کار آنها، مملو از تحقیرهای جزئی، بر قدرت روزانه تابش خیره کننده یا چرخاندن چشمان شما تأکید می کرد. دنیای جدیدی از چنین حرکات کوچک مقاومت متولد می شود - ایجاد فضای مناسب شما.
در سال 1973، واتکینز از استنفورد فارغ التحصیل شد. او به عنوان یک دانش آموز نوزده ساله، پیش نویس تاریخچه رویایی فمینیسم و زنانگی سیاه پوست را تکمیل کرده بود. در دهه 1970، او برای پایان نامه در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون و دانشگاه کالیفرنیا، سانتا کروز تحصیل کرد. در اواخر دهه 1970، او شروع به انتشار شعر با نام مستعار بل هوکس کرد، که ادای احترامی به مادربزرگش، بل بلر هوکس بود. (حروف کوچک قصد داشتند او را از مادربزرگش متمایز کنند و نشان دهند که آنچه مهم است جوهره کار است، نه نام نویسنده.) در سال 1981، به عنوان یک قلاب، بورسیه ای را منتشر کرد که در استنفورد شروع شد. مگه من زن نیستم؟ زنان سیاهپوست و فمینیسم، کتابی نمادین که هم تاریخ میراث بردهداری و ادامهی انسانزدایی از زنان سیاهپوست است و هم نقدی است بر سیاستهای انقلابی که در پاسخ به این سوءاستفاده - و در عین حال محوریت روان مردانه - به وجود آمد. او معتقد بود که رهایی واقعی باید در نظر بگیرد که چگونه طبقه، نژاد و جنسیت جنبههایی از هویت ما هستند که به طور جدایی ناپذیری به هم مرتبط هستند. ما همه این چیزها یکجا هستیم.
در دهههای 1980 و 1990، هوک در دانشگاه ییل، کالج اوبرلین و کالج شهر نیویورک تدریس میکرد. او یک محقق و نویسنده پرکار بود که نزدیک به چهل کتاب و صدها مقاله برای مجلات، مجلات و روزنامه ها منتشر کرد. از جمله تأثیرگذارترین ایده های او «دیدگاه مخالف» بود. روابط قدرت در نحوه نگاه ما به یکدیگر رمزگذاری می شود. افراد برده زمانی تنها به دلیل مراقبت از صاحبان سفیدپوست خود مجازات می شدند. تصور هوکس از شیوهای از نگاه تقابلی و سرکش، به دنبال کوتاه کردن نگاه مردانه یا نگاه سفید بود که میخواست بینندگان زن سیاهپوست را منفعل یا در غیر این صورت «دیگر» کند. او از قدرت انتقاد یا ساختن هنر از این نقطهنظر سیاه قدردانی میکرد.
در اواسط دهه 1990، در دوران پربار مطالعات فرهنگی سیاهپوستان، زمانی که مجله هفتگی یا مستقل جایگزین معمولی شما به اندازه یک تک نگاری آکادمیک دقیق به نظر می رسید، با کار او برخورد کردم. برای قلابها، نوشتن در حوزه عمومی صرفاً کاربرد ذهن او برای نگرانیهای فوریتر بود، خواه مدونا، اسپایک لی یا، در یک قطعه به یاد ماندنی، بچههای لری کلارک. او در زمانی می نوشت که مطالعه جدی فرهنگ - جستجوی زیرمتن ها، غربال کردن سرنخ ها - هنوز یک تلاش ناچیز بود. به عنوان یک خواننده آسیایی-آمریکایی، من مجذوب این شدم که چگونه منتقدان از گذشته و دوستی های خود استفاده می کنند، نه برای اینکه زندگی خود را به چیزی نسبتاً جهانی تبدیل کنند، بلکه به ما یادآوری کنند که چگونه همه ما مجموعه وسیعی از سلیقه ها و تجربیات اغلب متناقض را فهرست می کنیم. نقد او حاکی از یک مغز تپنده و خستگی ناپذیر بود که تلاش می کرد بفهمد یک اثر هنری چه احساسی در او ایجاد می کند. این عقل را الگو می کند: پژواک دوردست برتری مقاومت سفید و سیاه را در طول زمان دنبال می کند و میراث آنها را در آثار کوئنتین تارانتینو یا فارست ویتاکر "در انتظار بازدم" تعریف می کند.
با این حال، آثار او - کتابهایی مانند "Reel to Real" یا "Art on My Mind" که دهها سال از بازخوانی و تاکید برجای مانده است - همچنین نحوه زندگی و نفس کشیدن ساده در جهان را الگوبرداری میکند. او در ستایش خود غیرت داشت - مخصوصاً وقتی صحبت از "دختران غبار" جولی داش شد، فیلمی که بارها در آثار او ذکر شده است - و هرگز از چشمش غافل نشد که ایستادن در مقابل یک اثر هنری هیجان انگیز چقدر غافلگیر کننده بود. او نمی توانست هیجان خود را انکار کند چون چراغ ها کم شد و ما آماده تسلیم شدن در نمایش شدیم. اما او خواسته هایی از جهان داشت. او بر این باور بود که انتقاد از جایی برای عشق ناشی می شود، میل به چیزهایی که ارزش از دست دادن دارند.
او به سراغ مردم رفت و این همان چیزی بود که نسلی از ما می خواستیم با کار فکری خود انجام دهیم. او کتاب های کودکان می نویسد. او مقالاتی می نویسد که مردم هم در کلاس های دانشگاه و هم در زندان می خوانند. بردن Reel به رئال باعث شد دوباره فکر کنم که یک کتاب می تواند چیست. این مجموعه ای از مقالات فیلم او، کالبد شکافی روشنگرانه از جنگل های پاریس یا ترک لاس وگاس بود. اما بخش میانی شامل مصاحبههایی با کارگردانانی مانند وین وانگ و آرتور یافا است که در آن با ابعاد متفاوتی از شخصیت انتقادی هوکس روبرو میشوید - کنجکاو، همدل، به دنبال رفقا. «نمایندگی مهم است» این روزها یک عبارت خالی است و به راحتی می توان فراموش کرد که حتی در دهه های 1980 و 1990، هیچ کس فکر نمی کرد که کافی باشد. او در مخالفت با انکسارهای پیش پا افتاده و آماده بازار از سیاهی یا زنانگی، که نشان دهنده پیشرفت آسان و ناچیز بود، تندتر بود. (یکی از معروف ترین کارهای اخیر او مقاله بیانسه در سال 2016 در مورد خود کالایی سازی بود که خشم طرفداران خواننده را برانگیخت. با این حال، اگر این مقاله در زمینه زندگی و پروژه فکری هوکس درک شود، احتمالاً چند قطعه است. برای بیانسه پر از تحسین و عشق است.)
دوران سختی برای منتقدانی بود که در دهههای 1980 و 1990 به بلوغ رسیدند، زیرا غولهایی مانند هوکس گرگ تیت و دیو هیکی درگذشتند. هوکس منتقدی باهوش و دشوار بود - بدون شک مرگ او الهامبخش بسیاری از بررسیها درباره آثاری مانند آیا من یک زن نیستم، ظاهر سیاهپوست یا فرهنگ قانون شکن بود. با این حال او خاطره نویس و شاعری خیره کننده بود. او در سال 1982 شعری با عنوان "درباره مسئله مصر" منتشر کرد. هامبون، دفتر خاطراتی که او در حال کار روی آن با شریک وقت خود ناتانیل مکی است. میخواند:
در سال 2004، هوکس به کنتاکی بازگشت تا در کالج Berea تدریس کند، جایی که او همچنین مؤسسه Bell Hooks را تأسیس کرد. در طول دو دهه گذشته، بررسی های منتشر شده از هوکس از فیلم و ادبیات به روابط، عشق، تمایلات جنسی، و روش هایی که در آن اعضای یک جامعه در قبال یکدیگر مسئول می مانند. زندگی مشترک همیشه موضوعی در آثار هوکس بوده است، اگرچه صمیمیت اکنون به یک موضوع تبدیل شده است، نه یک زمینه. مانند فعال و سازماندهنده فقید آسیایی-آمریکایی، گریس لی بوگز، که در سالهای بعد به باغبانی عمومی روی آورد، نوشتههای هوکس در قرن بیست و یکم در مورد عشق به عنوان «عمل، احساس مشارکت» و همراهی به عنوان پیشگویی را دیدم. اصول اولیه هر چیزی که منطقی است سیستمهای اجتماعی و سیاسی اطراف ما طوری طراحی شدهاند که مانع احساس احترام ما شوند و باعث شوند احساس کوچکی کنیم. و با این حال، انقلاب در هر یک از ما آغاز می شود - در مطالباتی که ما علیه جهان مطرح می کنیم، در مبارزه روزانه با نیهیلیسم.
او در اوایل دهه 1990 به یک مجله بودایی گفت: «اگر واقعاً از من خواسته شود که خودم را تعریف کنم، من با نژاد شروع نمیکنم. من با سیاهی شروع نمی کنم. من با جنسیت شروع نمی کنم. من با فمینیسم شروع نمی کنم. من با تقلیل به چیزی که اساساً زندگی من را مشخص می کند، شروع می کنم، یعنی اینکه من یک سالک در جاده هستم. من به فمینیسم و مبارزات ضد نژادپرستی به عنوان بخشی از آن فکر می کنم. اما جایی که من از لحاظ روحی ایستادهام، در مسیر عشق ثابت قدم است.»
موارد دلخواه در نیویورکر
[ad_2]
مقالات مشابه
- نیکول آنیانوو – ASUC بازتاب اصطلاح
- بهترین راه رسیدگی به هر مواد شیمیایی مشکل با سهولت استفاده این نکات
- UC برکلی دانشجویان هدف به repurpose فلکس دلار برای کمک به افراد بی خانمان
- لباس گروه شب نقاب دیگر راز نیست
- عشق است عشق ورزش ورزشی: عنوان هفتم و تاثير آن بر ورزش
- قیمت هدرز 206
- مدرسه این پاییز
- بهترین دکتر نازایی در تهران: انتخابی مهم برای درمان نازایی
- CenCal سلامت با استقبال مدیر پزشکی; سابق جراح می پیوندد محلی, پزشکی, مراقبت های مدیریت طرح
- دادن آن